مرگ مغزی

ایثار و فداکاری را دوبار معنی کرد؛ یک‌بار پاییز ۱۳۶۷ و یک‌بار تابستان ۱۴۰۲. یک‌بار تنش تیربار ترکش و بمب شیمیایی شد تا دشمن فکر…

این آخرین دیدار است. آخرین دیدار با پسری که جان داد تا نجات‌بخش باشد. آمده‌اند برای آخرین وداع با شاخه‌ گل‌های مریم و رز.…

رفته بود تا عمل زیبایی انجام دهد. جراحی که از چند وقت قبل به دنبال انجامش بود. با خوشحالی به اتاق عمل رفت، اما هرگز تصورش را هم…

جانی در بدن نداشتند، اما قلب‌شان هنوز می‌تپید. با دستگاه زنده بودند. اگر آن دستگاه‌ها را برمی‌داشتند، قلب‌شان از حرکت می‌ایستاد.…

به‌ناز مقدسی| روایت است که هر بیماری که دچار مرگ‌مغزی می‌‌شود با اهدای ارگان‌ها و نسوج خود می‌تواند هشت نفر را از مرگ حتمی و 50…

زن جوان در جریان تصادف رانندگی دچار مرگ‌مغزی شد تا با رضایت اولیای‌دم اعضای بدنش به چند بیمار نیازمند جان دوباره‌ای ببخشد. این…

بانگ اذان که در آن بامداد سرد به گوش نرسید، خبر از حادثه‌ای تلخ آمد. خادم مسجد روستای محمدآباد آن صبح زمستانی نیمه‌جان رو‌به‌روی…

 تصادف با موتورسیکلت و اهدای اعضای بدن پسر 14 ساله پایان زندگی او بود.

اعضای بدن زن جوان به چند بیمار جان دوباره برای ادامه زندگی بخشید. این زن با اتوبوس شرکت واحد تصادف کرده و دچار مرگ‌مغزی شده بود.

صدای ضربان قلبش را می‌شنیدند، اما پزشکان می‌گفتند مهدی دیگر به زندگی باز نخواهد گشت.  تنها پسر خانواده آقای معصومی بود. تشنج کرده…