مأموریت ناممکن

محمدحسن پورشیخعلی چند روایت از عملیات‌های نجات می‌گوید که شانسی برای موفقیتش وجود نداشت

می‌گوید: «کاش همه مأموریت‌ها چنین پایانی داشتند.» از آن پایان‌های خوشی منظورش است که امدادگران و حادثه‌دیده‌ها بعد از چند ساعت زحمت و تلاش، پای کوه با هم عکس یادگاری می‌گیرند و طلوع خورشید را در فضایی موزیک‌خور تماشا می‌کنند و بعد خوش و خرم به خانه و زندگی‌شان برمی‌گردند.

اما همیشه هم این‌طور نیست. روزگار گاهی بازی‌های پیچیده‌تری برای آدم‌ها رقم می‌زند.
برای همین هم «محمدحسن پورشیخعلی» وقتی به مأموریت‌های متعددش در امداد کوهستان و کویر و جاده فکر می‌کند، اغلب صحنه‌هایی تلخ به خاطرش می‌رسد. 36 سال دارد و از سال 84 فعالیتش را در امداد کوهستان استان کرمان آغاز کرده است. حالا مسئولیت پایگاه کوهستان صاحب‌الزمان کرمان را بر عهده دارد؛
پایگاهی که موقعیت ویژه‌اش باعث شده امدادگرانش از حادثه کویر و کوهستان و جاده و حتی حوادث کارخانه‌های صنعتی را پوشش دهند. پورشیخعلی از میان خاطراتش، سه روایت نجات بیرون می‌کشد که در آن روزنه‌های امید در سخت‌ترین شرایط خودشان را نشان داده‌اند؛ روایتی از مأموریت‌های ناممکن.

«یک کوهنورد در ارتفاعات نایبند سقوط کرده.» این تمام اطلاعاتی بود که «محمدحسن پورشیخعلی» از حادثه در منطقه بیرجند به دستش رسیده بود و با امداد هوایی از کرمان راهی این مأموریت در خراسان‌جنوبی شد.

امدادگران این استان خودشان را به محل حادثه رسانده بودند، اما به دلیل مصدومیت شدید و قرار داشتن در منطقه کوهستانی پرخطر‏، امکان جابه‌جایی مصدوم به صورت زمینی وجود نداشت. برای همین درخواست امداد هوایی به استان کرمان رسیده بود.

پورشیخعلی می‌گوید: «کوهنورد بعد از سقوط و آسیب ناشی از آن نتوانسته بود مسیر را ادامه دهد و به اجبار شب را همان‌جا مانده بود. مسیر زمینی پر از دیواره و دره‌های پرشیب و آبشار بود.

از طرفی کمر این فرد آسیب دیده بود و حرکت‌دادن او دراین منطقه صعب‌العبور ریسک بالایی داشت و ممکن بود این فرد دچار قطع نخاع شود. برای همین وقتی امدادگران خراسان‌جنوبی به این فرد رسیدند، نمی‌توانستند او را با خود به پایین منتقل کنند.»

بالگرد به بالای سر مصدوم و تیم امدادی رسیده بود، اما جایی برای فرودآمدن وجود نداشت و امکان نزدیک‌شدن به این افراد هم ممکن نبود.

تیم امداد هوایی وینچ هم در اختیار نداشت که بتواند به کمک آن مصدوم را بالا بکشد: «موقعیت بسیار سختی بود. به خلبان گفتم تا جای ممکن به آنها نزدیک شود تا بتوانیم امکاناتی مثل بسکت و وسایلی که برای فیکس کردم مصدوم نیاز داشتند، به آنها برسانیم.

وسایل را به نقطه‌ای در نزدیکی آنها فرستادیم و با بالگرد به طرف پایگاه محیط‌زیست آن منطقه که در ارتفاعی پایین‌تر بود، رفتیم. با بچه‌ها از طریق بی‌سیم صحبت کردیم و گفتند حتی با وجود بسکت هم امکان انتقال مصدوم در این دره‌ها و دیواره‌ها وجود ندارد.»

 

همه تعجب کردند

انتقال با بالگرد تنها راه‌حل موجود بود. اما وینچ و ابزارهای کافی برای این کار به همراه نداشتیم‏. همین موضوع مأموریت را پر ریسک و شانس بروز حادثه در حین انتقال را بیشتر می‌کرد.

پورشیخعلی می‌گوید: «با خلبان بالگرد صحبت کردم و گفت به دلیل ریسک بالای انتقال مصدوم با طناب به مکانی دیگر، حاضر نیست این کار را انجام دهد. هاورکردن بالگرد و بالا بردن مصدوم حتی با کمک وینچ هم کاری پرخطر و دشوار است، چه برسد به اینکه بخواهی مصدومی را چند کیلومتر آن‌طرف‌تر منتقل کنی، در حالی که با طنابی بلند از بالگرد آویزان است.»

بارها تصویر چرخش طناب آویزان از بالگرد را دیده بود. ممکن بود جریان باد‏، بسکت حامل مصدوم را به دیواره‌ها و صخره‌های موجود در مسیر بکوبد یا طناب جدا شود و مصدوم از ارتفاع سقوط کند.

حتی جریان باد ممکن بود طناب را به سمت دم بالگرد هدایت کند و پره‌های بالگرد در طناب گیر کند و هم بالگرد و هم مصدوم از بین بروند: «حتی اگر همه این اتفاق‌ها هم رخ نمی‌داد، چرخیدن طناب با سرعت بالا بسیار محتمل بود، آن هم به دلیل جریان بادی که با بلندشدن بالگرد ایجاد می‌شود.

نیروی گریز از مرکز این چرخش آنقدر زیاد است که حتی فرد سالم هم نمی‌تواند آن را تحمل کند، چه برسد به کسی که از یک قدمی هیپوترمی جان به در برده و خونریزی و آسیب شدیدی دارد.» کاپیتان گفته بود: «این چیزها فقط در فیلم‌ها اتفاق افتاده پسر جان! ما اگر این کار را انجام دهیم، مصدوم و احتمالا خودمان را به دست مرگ سپرده‌ایم.»

راه دیگری نبود. مصدوم با خونریزی شدید در ارتفاع گرفتار شده بود و باید سریع‌تر به پایین منتقل می‌شد. کاپیتان وضو گرفت تا نماز بخواند. از نماز که برگشت، گفت حاضر است این ریسک را قبول کند. همه متعجب بودند. کسی از ترسی که در دل داشت، حرفی نزد. خلبان گفته بود مصدوم را کاملا در بسکت ثابت کنند تا هیچ تکانی نخورد. گفت تمام بدنش را بپوشانید؛ حتی صورتش را.

 

عملیات منحصربه‌فرد

بالگرد دوباره بالای سر تیم و مصدوم برگشت و در ارتفاعی حدود 60متری آنها ایستاد. پورشیخعلی به جای یک طناب، دو طناب به پایین فرستاد تا اگر یکی از آنها پاره شد و به هر دلیل آسیب دید، مصدوم از بالگرد جدا نشود؛

این را به خلبان قول داده بود. طناب به بسکت وصل شد. خلبان آهسته اما مطمئن بالگرد را به حرکت درآورد و همان‌طور که ارتفاع می‌گرفت، به طرف محل فرودی که از قبل تعیین کرده بودند، حرکت کرد.

پورشیخعلی می‌گوید: «همه چیز را در تعادل و ثابت نگه داشتیم. حواس‌مان به طناب بود تا کوچک‌ترین تابی نخورد. فیلم و عکس‌هایی از آن حادثه وجود دارد که شدت باد را به خوبی می‌توان در آن دید. باد به حدی بود که طناب 60متری کاملا تا خورده و تقریبا نعلی‌شکل شده بود.

با این حال بسکت مصدوم هیچ حرکتی نکرد. 20دقیقه نفسگیر در ارتفاع طول کشید تا به محلی برسیم که بالگرد در آن فرود بیاید‎؛ جایی که امکان حضور خودروهای آمبولانس در آن وجود داشته باشد و بتوان به سرعت به مصدوم رسیدگی کرد بدون نیاز به حرکت زیاد.

پایین آوردن بسکت هم لحظات بسیار سختی بود، باید آن را آرام بر زمین می‌گذاشتیم. بالگرد با فاصله از بسکت بالا می‌ماند و بعد از رهاکردن بسکت از طناب، چندین متر آن‌طرف‌تر فرود می‌آمد. خلبان مهارت بسیار زیادی داشت که توانستیم این مأموریت را به سلامت به پایان ببریم.

وقتی بالگرد هم سالم و بدون هیچ مشکلی بر زمین نشست، بار سنگینی از دوش همه ما برداشته شد و جای آن نفس راحتی از آرامش کشیدیم. مأموریتی را که به نظرمان غیرممکن بود، انجام داده بودیم و می‌‌دانستیم یکی از منحصربه‌فردترین تجربه‌های امداد هوایی را از سر گذرانده‌ایم.»

 

گزارش یک مسمومیت

هر مأموریت امداد را حاصل کار تیمی می‌داند و نه موفقیت و توانایی فردی.

اینکه هر عضوی از تیم عملیات بتواند وظیفه خود را به درستی انجام دهد و دیگران هم او را در انجام مراحل کار کمک کنند، شانس موفقیت یک عملیات را بالا می‌برد.

گرچه امدادگر پایگاه «صاحب‌الزمان» در منطقه کوهستانی کرمان است، اما به دلیل موقعیت جغرافیایی و شرایط منطقه، از امداد کوهستان و جاده و کویر و حتی امداد در مراکز صنعتی، رزومه پرباری در 16سال حضورش در هلال‌احمر دارد.

چرخیدن طناب با سرعت بالا بسیار محتمل بود، آن هم به دلیل جریان بادی که با بلندشدن بالگرد ایجاد می‌شود. نیروی گریز از مرکز این چرخش آنقدر زیاد است که حتی فرد سالم هم نمی‌تواند آن را تحمل کند، چه برسد به کسی که از یک قدمی هیپوترمی جان به در برده و خونریزی و آسیب شدیدی دارد

او می‌گوید: «کرمان با وجود قرار داشتن در منطقه‌ای گرم و خشک، یکی از استان‌های مرتفع کشور و منطقه‌ای کوهستانی است. از طرفی ما با کویر لوت همجوار هستیم. سیلاب هم در سال‌های گذشته در این استان کم نداشتیم.

خلاصه که تنوع حوادث در این استان زیاد است و ما این حوادث را پوشش امدادی می‌دهیم. یکی از مأموریت‌هایی که ما در پایگاه پوشش می‌دهیم، حوادثی است که در کارخانه‌های صنعتی اتفاق می‌افتد.»

از مهم‌ترین حوادث سال گذشته در این کارخانه‌های صنعتی، روزی بود که خبر گرفتارشدن سه کارگر در مخزن گاز به پایگاه رسید: «در یکی از کارخانه‌ها وقتی کارگری برای تمیزکردن یا انجام کارهای دیگر بالای مخزن رفته بود، به درون این مخزن گاز بزرگ سقوط کرد.

یکی از افراد برای نجات او به درون مخزن رفته و او هم آنجا گرفتار شده بود. نفر سوم هم دوباره به همین مشکل گرفتار شده بود. این کارخانه نیروی آتش‌نشان داشت، اما امدادگر نه! برای همین به ما اعلام حادثه کردند.

این حادثه برای ما شبیه مأموریت‌های نجات از چاه بود. چون آن‌طور که گزارش داده بودند، دهانه مخزن هم باریک بود و به راحتی نمی‌توانستیم وارد مخزن شویم. کارگرهایی که گزارش این حادثه را دادند، تصور می‌کردند این افراد جان خود را از دست داده‌اند و به ما مأموریت رهاسازی اجساد از مخزن گزارش شد.»

 

ورق برگشت

مخزن گازی که سه کارگر کارخانه را در خود بلعیده بود، 10متری عمق داشت. گاز درون مخزن باعث مسمومیت می‌شد. از طرفی به دلیل باریک‌بودن دهانه مخزن امکان رفتن به داخل مخزن با کپسول اکسیژن وجود نداشت، برای همین نیروهای آتش‌نشانی شلنگ اکسیژنی را که می‌شد با آن به داخل چاه رفت، به یکی از نیروها دادند.

پورشیخعلی که مسئول پایگاه و فرمانده این عملیات بود، بالای مخزن رفت تا فردی که به درون مخزن می‌رود، هدایت کند: «یکی از نیروها به کمک طناب به داخل مخزن رفت. باید طناب را هدایت می‌کردیم که بتواند افراد گرفتارشده در مخزن را به آن وصل کند.

فکر می‌کردیم که هر سه نفر جان‌شان را از دست داده‌اند. اما طناب ناگهان تکان خورد و از نوع تکان‌های طناب متوجه پیام نیرویی که داخل چاه رفته بود، شدم‎؛ می‌گفت یک نفر اینجا زنده است. آتش‌نشان‌ها گفتند اکسیژنی که با شلنگ به این فرد وصل کرده‌اند، رو به اتمام است و باید او را سریع‌تر بالا بکشیم.

حالا می‌دانستیم یک نفر هم آن پایین زنده است که باید سریع‌تر نجاتش دهیم‎؛ قبل از اینکه مسمومیت گاز کار خودش را بکند و جان او را بگیرد.

سفره‌های نجات را پایین انداختیم تا افراد نیروی امداد را با سرعت بالا بکشیم. کار با طناب و قرقره در آن شرایط واقعا کار ساده‌ای نبود. ناجی را از دریچه باریک مخزن بیرون آوردیم تا بتوانیم بقیه را هم از آن مخزن که پر از گازهای مسموم‌کننده بود، نجات دهیم.»

 

کاش همه عملیات‌ها چنین پایانی داشته باشند

به پایین مخزن مکنده‌ای وصل کرده بودند که تا جای ممکن گازها را از مخزن خالی کند و هوای دخل کمی سبک‌تر شود.

نجات دادن فردی که بیهوش شده از دریچه باریک ورودی کار سختی بود. اما سال‌ها کار با طناب و نجات افراد از موقعیت‌های سخت و دشوار، مهارت‌های زیادی به محمدحسن پورشیخعلی و اعضای تیم امداد کرمان داده بود.

نفر اول که ناجی خبر زنده بودنش را با طناب به تیم امداد داده بود، از مخزن بیرون آورده شد. خیلی زود اقدامات لازم برای احیا و اکسیژن‌رسانی انجام شد.

تیمی که آمده بود تا سه جسد را از داخل مخزن بیرون بیاورد، حالا توانسته بود یک نفر را زنده نجات دهد: «وقتی فهمیدیم یکی آن پایین زنده است، انرژی‌مان برای کار چندین برابر شد. از طرفی اضطراب گذر زمان هم بر ما چیره شده بود و می‌دانستیم باید به کار سرعت زیادی بدهیم.

نفر دوم را هم به همان ترتیب با طناب و قرقره بالا کشیدم و به پایین مخزن هدایت کردم. در کمال تعجب وقتی بچه‌ها او را معاینه کردند، متوجه شدند زنده است. همه چیز در چشم برهم‌زدنی در این مأموریت عوض شده بود.

دیگر احتمال می‌دادیم نفر سوم هم زنده باشد و بتوان او را نجات داد. همین‌طور هم شد. وقتی او را هم از مخزن بیرون آوردیم، با احیا و اکسیژن‌رسانی به‌موقع توانستیم نجاتش دهیم. این بهترین مأموریتی بود که در طول عمر امدادگری‌ام به آن اعزام شده بودم؛

وقتی برای مأموریت اعزام می‌شدیم، طبق گزارشی که کارخانه به ما داده بود، اعلام کردند که سه کارگر در مخزن جان‌شان را از دست داده‌اند. در طول مسیر من به استفاده از کیسه‌های جسد فکر می‌کردم، اما آن روز بخت با همه ما یار بود که به جای آن، از سفره‌های نجات استفاده کردیم و این افراد را نجات دادیم.

همیشه به این فکر می‌کنم که کاش تمام مأموریت‌های ما در جاده و کوهستان و هر جای دیگر، به چنین ماجراهایی ختم شود.»

پای پیاده تا صلح

«قهرمانی» با دست‌های خالی

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.