دربان و محافظ امام (ره) بودم
گفت وگوی «شهروند» با سید محمد غرضی؛ از ماجرای دیدار با «حافظ اسد» تا امنیت مدرسه علوی
«سید محمد» سیاستمداری هشتاد ساله است که قدیمترها با عنوان پست و تلگراف و تلفن او را میشناسند و جوانترها با کاندیداتوری در ریاست جمهوری سال ١٣٩٢. اما شخصیت غرضی زوایای دیگری نیز دارد كه كمتر درباره آن سخن گفته میشود، زوایایی از و مجاهدتهای سیاسی.
حسام خراسانی: ماههای پیش از انقلاب و روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن سال ٥٧، حوادث بسیاری در بر داشت که افراد مختلف به زبانهای گوناگون به بیان آن پرداختند. «سید محمد غرضی»، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و از چهرههای سیاسی سرشناس در جمهوری اسلامی است که در کارنامه مبارزاتی خود زندان و تبعید را در دوران ستمشاهی تجربه کرده است.
«شهروند» در سالگرد تاریخی ورود امام خمینی (ره) به کشور در گفتوگویی با این چهره انقلابی به بازخوانی نهضتی که امروز قریب به نیم قرن از آغاز آن میگذرد، پرداخته است. این چهره سیاسی که از السابقون انقلاب در جمهوری اسلامی است، در این گفتوگو به موضوعاتی همچون استقبال حافظ اسد از انقلاب ایران، شکلگیری سپاه پاسداران و امنیت امام در مدرسه علوی اشاره کرده است. آنچه در ادامه میخوانید، سه برداشت متفاوت از این گفتوگوست.
«سید محمد » سیاستمداری هشتاد ساله است که قدیمترها با عنوان پست و تلگراف و تلفن او را میشناسند و جوانترها با کاندیداتوری در ریاست جمهوری سال ١٣٩٢. اما شخصیت غرضی زوایای دیگری نیز دارد كه كمتر درباره آن سخن گفته میشود، زوایایی از و مجاهدتهای سیاسی.
برداشت اول: یک بچهمسلمان
این چهره انقلابی در گفت وگو با «شهروند» از آن روزها صحبت کرده است: «متولد ١٣٢٠ در اصفهان هستم. اسم کوچهمان «شیخ یوسف» بود. اصفهان در گذشته سیاسی بوده است و اکنون نیز همینطور است. وقتی هژیر اعدام شد، محله ما جشن بود. وقتی رزمآرا اعدام شد، بوق ٤٥ کارخانه اصفهان به صدا درآمد و همه آن را به خاطر داشتم. جامعه ایرانی خصوصیتش این است که در مقابل ظلم و بیگانه قدرتمند است. این جامعه همواره در طول تاریخ با هرگونه ظلم و ستمی که در حقشان از سوی حکومت اعمال میشد، مبارزه میکرد؛ مشروطه، نهضت ملی. در ١٠٠ سال گذشته سه عظمت اجتماعی نهضت مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی در تاریخ این ملت ثبت شده است.
پانزده خرداد یک نقطه عطف
اما آنچه جریان اصلی شکلگیری انقلاب به شمار میآید، جریان پانزده خرداد است. بسیاری از چهرههای انقلاب تربیت شده این جریان هستند. شعارهایی که در ١٥ خرداد ٤٢ سر داده شد، با شعارهای گذشته متفاوت بود. این جریان، جریان مذهبیها و متدینها بود. من در مجاهدین خلق قسمت مسلماننشیناش فعالیت میکردم. در طول مبارزات زندانی شدم، فرار کردم. من تا سال ٥٤ که در داخل ایران بودم، در خانههای تیمی فعالیت داشتم. محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علی باکری از همدورههایی بودند که با آنان همکاری داشتیم.
تحولات انقلاب به روایت غرضی
کتاب «تاریخ شفاهی وزرای نفت ایران در گفتوگو با مهندس سید محمد غرضی (١٣٦٤-١٣٦٠)» یکی از مجموعه آثار تاریخ شفاهی، مديريت موزهها و مركز اسناد صنعت نفت است. البته این کتاب تنها به موضوع نفت و رویدادهای مربوط به آن نپرداخته است؛ زيرا به دلیل سوابق طولانی مهندس غرضی در عرصه مبارزات انقلابی در دهههای ١٣٤٠ و ١٣٥٠، در گفتوگو با ایشان، علاوه بر سیر تحولات نفتی ایران در سالهای ١٣٦٠ تا ١٣٦٤ و اوج دوران دفاع مقدس، نقبی هم به تحولات سیاسی معاصر ایران زده شده است.
موضوعهایی همچون آشنایی با امام خمینی (ره) و شروع فعالیتهای سیاسی، معاونت استانداری کردستان، استانداری خوزستان، زمینههای تجاوز عراق به خاک ایران و شروع جنگ تحمیلی، سابقه فعالیتهای نفتی در ایران، ضرورت تأسیس وزارت نفت، روند صادرات نفت ایران و عربستان در آن سالها، فروش نفت به کشورهای مسلمان کمدرآمد، اوپک در سالهای قبل و بعد از انقلاب، استفاده از تکنوکراتها در وزارت نفت و… از مباحث کتاب تاریخ شفاهی دوران وزارت مهندس غرضی است.
پاسپورت ٨٠٠ تومانی!
سرانجام با نام مستعار «حیدری» از ایران خارج شدم. این پاسپورت را از یکی از مهاجران افغانستانی خریدم. از این سال به بعد فعالیتهای مبارزاتی من بیرون از کشور دنبال شد. چند سال به ترکیه، سوریه، نجف و فرانسه رفتم و به تشکیلات خوب و منسجمی که حول و حوش آنجا بود، پیوستم. به طور خلاصه اگر بخواهم بگویم من از سال ۵۴ در بیت امام و کنار امام بودم.
در روزهای پایانی انقلاب هم در خدمت امام (ره) در نوفللوشاتو بودم. در نوفللوشاتو، در بیت حضرت امام (ره)، همه چیز بر اساس نظم و تقسیم کار بود. من هم مسائل امنیتی حفاظتی را به عهده داشتم. البته تفاوت نگاه و سلیقه هم در میان چهرههای سیاسی آن دوران بود. من در دفتر حضرت امام در نوفل لوشاتو در هتلی نزدیک محل اقامت امام زندگی میکردم. بیشتر آن دوران پاسدار شبانه دفتر حضرت امام (ره) بودم. البته چون زبان فرانسه میدانستم، ارتباط خوبی هم در آن مدت برقرار کردم.»
برداشت دوم: «دمشق»، آلترناتیو دیگر!
چهل و سه سال پیش در چنین روزهایی، حوالی ساعت ٩ صبح هواپیمای حامل امام خمینی(ره) در فرودگاه مهرآباد فرود آمد و رهبر کبیر انقلاب اسلامی پس از ١٥ سال هجرت، پا به خاک میهن اسلامی گذاشت. عضو سابق سازمان مجاهدین انقلاب، در گفتوگو با «شهروند» روایت متفاوتی از آن روزها بازگو میکند: «چند روز پیش از پرواز، حاج احمدآقا از سوی امام به بنده ماموریت میدهند که به سوریه راهی شوم. امام مرا نزد حافظ اسد فرستاد که اگر هواپیما در تهران ننشست، هواپیما بتواند در سوریه بنشیند. همراه من یک تیم چند ده نفری بودند؛ علی جنتی، مرحوم منتظری. آن روزها فرضیات متعددی مطرح میشد، یکی از فرضیات عدم امکان فرود هواپیمای حضرت امام بود. ما ماموریت داشتیم در صورت اضطرار، مجوز فرود هواپیمای امام را در دمشق از حافظ اسد دریافت کنیم. مجوز را هم گرفتیم.
«حافظ اسد» انقلاب ما را میشناخت
خدا رحمت کند مرحوم صدر را؛ به حافظ اسد نزدیک بود و ارتباط ما را هم با حافظ اسد نزدیک کرد. سیاستمداران ادبیات خاص خود را دارند و محافظهکارانه برخورد میکنند، اما به طور کلی حافظ اسد با ما نزدیک بود، با حضرت امام نزدیک بود، ما را میشناخت، انقلاب ما را میشناخت، جریان انقلاب اسلامی را میشناخت. انقلاب که پیروز شد، این نزدیکیها بیشتر هم شد. پس از پیروزی انقلاب تا هشتم اسفندماه در سوریه ماندم. دستور داشتم یک انسجام و هماهنگی در سفارت ایجاد کنم.
برداشت سوم: اولین سمت من در جمهوری اسلامی
مدرسه علوی یکی از خاطرهسازترین مدارس تاریخ معاصر ایران به شمار میآید. جایی که بعد از انتقال امام خمینی(ره) از مدرسه رفاه به آن، مشهور شد. یکی از نکات مهم آن روزها، حفظ امنیت مکان و پاسداری از حضرت امام (ره) بود. اولین دیدار سید محمد غرضی با امام خمینی (ره) در این مدرسه روی میدهد: «پس از انقلاب و به محض ورود به تهران مستقیم به دیدار امام در مدرسه علوی رفتم.
امنیت شکلگرفته در مدرسه یک امنیت اجتماعی بود. انقلاب در بطن جامعه ریشه کرده بود و این عاملی برای برقراری امنیت در آن روزها به شمار میآمد. اولین سمت من هم پس از انقلاب در ایران دربانی مدرسه علوی محل استقرار حضرت امام(ره) بود. من عضو دفتر حضرت امام شدم و با افتخار تا امروز هم عضو دفتر حضرت امام (ره) هستم.»
تکرار ٢٨ مرداد؛ یک نگرانی!
«آن روزها مساله پاسداری از انقلاب یک موضوع پر اهمیت بود. من ٢٨ مرداد را به یاد داشتم و معتقد بودم تنها چیزی که انقلاب را تهدید میکند، کودتاست. در قم خدمت امام رسیدم و مساله را بازگو کردم. من آنجا گفتم تنها چیزی که انقلاب را تهدید میکند، کودتاست، شما اجازه دهید سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شود. همانجا امام به شورای انقلاب نامهای نوشتند و زمینه تشکیل سپاه پاسداران ایجاد شد.»