حرف من شاید کمی تلخ باشد

گفت‌وگو با فرزانه گل‌پرور، نامزد جایزه «لیلی» (بهترین رمان عاشقانه سال)

اولین دوره جایزه‌ «لیلی» با هدف تمرکز بر بهترین رمان‌های عاشقانه سال، سه سال پیش کارش را آغاز کرد و حالا به سال سوم رسیده. جایزه از همان سال کار خود را در سه بخش پی گرفت؛ بخش حرفه‌ای، بخش نوقلم و بخش نگاه مخاطب که با آرای خوانندگان انتخاب می‌شد. در این گفت‌وگو سراغ فرزانه گل‌پرور رفتیم که با رمان «زن این روزهای زندگی‌ام» یکی از نامزدهای امسال این جایزه است. برندگان این جایزه روز جمعه، 29 بهمن‌ماه اعلام خواهند شد.

فرزانه گل‌پرور

تولد: 1361

آثار: زن این روزهای زندگی‌ام

زن این روزهای زندگی ام

رمان‌تان را در دو مقطع زمانی مختلف شروع می‌کنید؛ مقاطعی که به لحاظ زمانی تقریبا به اندازه گذشت یک نسل است. چرا این دو مقطع زمانی را انتخاب کردید؟ در این دو مقطع به نظرتان چه چیزهایی تغییر کرده؟

بله کاملا درست است. من دو مقطع زمانی مختلف را انتخاب کرده و برای این انتخاب دلایل زیادی داشته‌ام. اولین دلیل هدفی بود که برای نوشتن داستان داشتم. یعنی نشان دادن اتفاقات دو نسل کنار هم. نشان دادن تأثیر اشتباه‌های گاه کوچکی که اتفاقات بزرگ را رقم می‌زنند. هدف آدم‌ها از بچه‌دار شدن. نقش پدر و مادر در ساختن آینده بچه‌ها. من از هر دو نسل گفته‌ام. از اتفاقاتی که در بازه‌های زمانی مختلف می‌افتد و زندگی هر دو شخصیت اصلی داستان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در این دو مقطع اتفاق‌های زیادی می‌افتد. اولین تغییر و شاید بهتر باشد بگویم مهم‌ترین تغییر، این است که جامعه پیشرفت کرده و نگاه شخصیت نسل بعدی مانند نسل قبلی نیست. زمان باعث شده شخصیت نسل بعدی (صبا) برای تغییر دادن و تغییر کردن، مصمم‌تر باشد. نسل صبا، راحت حرف اطرافیان را قبول نمی‌کند. نسل صبا قدم‌هایی را که مربوط به تغییر است با قدرت برمی‌دارد نه ترس.

در کنار مایه‌های عاشقانه رمان،‌ روایت معضلات خانوادگی را هم در نظر دارید. هر کدام از این مضامین چقدر برای‌تان اهمیت دارد و کدام یکی برای‌تان پررنگ‌تر است؟ مایه‌های عاشقانه یا مباحث اجتماعی و خانوادگی زنان؟

به نظر من هم روایت‌های عاشقانه و هم خانوادگی، باید کنار هم قرار بگیرند. مثال می‌زنم: غذا وقتی خوشمزه است که طعم‌ها مناسب انتخاب شده باشد. صادقانه بگویم، من عاشقانه‌نویس نیستم؛ یعنی خواننده‌ای را که دنبال خواندن رمان عاشقانه است، نمی‌توانم راضی کنم. چون مباحث اجتماعی و خانوادگی زنان برای من پررنگ‌تر است. داستان‌های من (غذاهای من) شاید از دید خیلی از خواننده‌ها به همین دلیل که عاشقانه‌های کمتری دارد، کمتر جذاب باشد (طعم غذاهای من شاید کمی تلخ باشد) ولی دغدغه و علاقه من نوشتن از مباحث اجتماعی است.

متوجه‌ام. در عین حال به نظر می‌رسد تعریف عشق از دیدگاه کاراکتر اصلی شما به‌تدریج در طول زمان تغییر می‌کند. این تغییر چطور اتفاق می‌افتد و در نهایت به کجا می‌رسد؟

به نکته کاملا درستی اشاره کردید. عشق از دیدگاه کاراکتر اصلی در طول داستان تغییر می‌کند. من باز هم دلایل زیادی برای نشان دادن این تغییر داشتم. در جامعه ما زنان از حقوق زیادی محروم هستند. این حقوق هم از طرف جامعه گرفته شده و هم از طرف خود زنان. حرف من شاید کمی تلخ باشد ولی خیلی از زنان از حقوق ناچیزی هم که دارند راحت رد می‌شوند (یا واقعا آگاه نیستند و باید از این ناآگاهی گریست؛ یا آگاه هستند و خود غرق شدن و نجنگیدن برای حل مشکلات‌شان را می‌خواهند). کاراکتر اصلی عشق را در حد خودش می‌شناسد ولی رفتار آدم‌های اطرافش دنیای عاشقانه او را (از عشق به همسر گرفته تا فرزندان و افرادی که در زندگی او نقش کلیدی دارند) زیر و رو می‌کنند. او بارها از عشق متنفر می‌شود و گاه تمام وجودش عشق و دوست داشتن را فریاد می‌زند. عشق از دیدگاه کاراکتر اصلی در نهایت به ثبات می‌رسد ولی زخم خورده و درد کشیده.

درباره رمان‌تان چه نکات مثبت و منفی مطرح شده؟ خوانندگان چه نظراتی داشته‌اند؟

درباره رمان نکته مثبتی که بارها گفته شده، ملموس و روان بودن آن است و نکته منفی، کم بودن قسمت‌های عاشقانه که این مورد را در سوال دوم مفصل توضیح داده‌ام.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.