مردمِ همیشه مقصر! /چرا در رویدادهای اجتماعی متهم ردیف اول شهروندانند؟
«شهروندآنلاین» در جست و جوی پاسخ به یک سوال
پرسشهای جامعهشناختی و پاسخهای روانشناختی. خردهفرهنگی متداول در کشور که بسیار ریشهدار هم هست. به باور اصغر مهاجری این خردهفرهنگ سیاسی مربوط به سالهای اخیر نیست. به اعتقاد این جامعهشناس پاسخهای روانشناختی کارکرد پنهانی هم به خود میبینند. پنهانشدن پشت پاسخهای روانشناختی برای پاسخ ندادن به مسئولیتهایی که باید انجام میشدند. به گفته این پژوهشگر مسائل اجتماعی این خردهفرهنگ در کنار خردهفرهنگ فقدان شفافیت کار را سختتر میکند. در شرایطی که گردش اطلاعات و دادهها در ظرفهای گِلی هستند، میتوان با فرافکنی پاسخهای جامعهشناختی به روانشناختی از فقدان شفافیت بهره برد.
لیلا مهداد- هالهای از ابر سیاه بر سر شهر سایه میافکند و شاخصهای کیفیت از ناسالم بودن هوا برای شهروندان میگویند. اولین متهم پرونده خودروهای شخصیاند! کسی از برجسازیهای بیحسابوکتاب و بریدن نفسگاه تهران حرفی به میان نمیآورد. مازوتسوزی کاملا تکذیب میشود و موضوع حملونقل فرسوده و گاهی ناکافی مغفول میماند.
مرگومیرهای کرونایی سه رقمی میشوند در غیاب نبود محدودیتهای سفتوسخت و قرنطینههای جدی. اما اولین متهم این پرونده شهرونداناند. اهالی که زمانی به دلیل مسافرتها سرزنش میشوند و گاهی به دلیل نزدن دوزهای یادآوری واکسن. اما این سوال مطرح نمیشود چرا محدودیتهای سفتوسخت وضع نمیشوند تا شهروندان از سر ناچاری هم شده مراعات کنند؟
آخرین سویه کودکان را نشانه رفت، اما دوباره متهمان خانوادهها بودند در تعلل زدن واکسن، نه چرایی بازگشایی مدارس در اوجگیری سویه. جادههای نامناسب و خودروهای بیکیفیت بهانهای میشوند برای مرگ سالانه 40هزار شهروند. در این پرونده هم انگشت اتهام شهروندان را نشانه میرود. همه از بیاحتیاطیها، سرعت غیرمجاز، خوابآلودگی و… میگویند. اگرچه اینها هم بخشی از این سناریوی تلخ هستند. اما کمتر کسی به کیفیت پایین خودروها اشاره دارد یا از جادههای بیکیفیت میگوید. حتی کسی نیست به این چرایی پاسخ دهد که جریمههای مختلف با رقمهای قابلملاحظه چه نقشی در این داستان تلخ داشتهاند!
سازمانهای متعددی داریم که به وقت بودجهبندی صدای بلندی دارند. سازمانهایی که در زمان پاسخگویی از این حربه بهره میبرند؛ کی بود، کی بود من نبودم.» در چنین شرایطی دو ضلع فقدان شفافیت و پاسخهای روانشناختی به پرسشهای جامعهشناختی به کمک این مسئولان میآیند.
3 خردهفرهنگ بلای جان
پرسشهای جامعهشناختی و پاسخهای روانشناختی. خردهفرهنگی متداول در کشور که بسیار ریشهدار هم هست. به باور اصغر مهاجری این خردهفرهنگ سیاسی مربوط به سالهای اخیر نیست. به اعتقاد این جامعهشناس پاسخهای روانشناختی کارکرد پنهانی هم به خود میبینند. پنهانشدن پشت پاسخهای روانشناختی برای پاسخندادن به مسئولیتهایی که باید انجام میشدند.
به گفته این پژوهشگر مسائل اجتماعی این خردهفرهنگ در کنار خردهفرهنگ فقدان شفافیت کار را سختتر میکند. در شرایطی که گردش اطلاعات و دادهها در ظرفهای گِلی هستند میتوان با فرافکنی پاسخهای جامعهشناختی به روانشناختی از فقدان شفافیت بهره برد.
به باور مهاجری خردهفرهنگ دیگری هم هست که شرایط را سختتر کرده و به کمک دو خردهفرهنگ دیگر میآید. خردهفرهنگ ملوکالطوایفی یعنی یک مسئولیت با چندین مسئول. «ما شاهد سازمانهای موازی در هریک از حوزهها هستیم.»
سازمانهایی که به وقت بودجهبندی همهچیز را مهیا میکنند و در وقت پاسخگویی خبری از آنها نیست. «این مسأله و مشکل محدود به یک حوزه نیست. ما سازمانهای متعددی داریم که به وقت بودجهبندی صدای بلندی دارند. سازمانهایی که در زمان پاسخگویی از این حربه بهره میبرند؛ کی بود، کی بود من نبودم.» در چنین شرایطی دو ضلع فقدان شفافیت و پاسخهای روانشناختی به پرسشهای جامعهشناختی به کمک این مسئولان میآیند.
اگر هریک از شهروندان مسئولیتهایشان را به خوبی ایفا نمیکنند یک معنا بیشتر ندارد. اینکه در فرآیند جامعه و فرهنگپذیری قرار نگرفتهاند.
در جامعهپذیر بودن، موفق بودهایم؟
در گفتن از مسئولیتها و اولویتها در ادبیات سیاسی باید از تحقق درست فرآیند جامعه و فرهنگپذیری نام ببریم. درواقع هر شهروند در هر نقش و مسئولیتی که به عهده دارد، مسئولیتهایی به دوش میگیرد. چه این شهروند دانشآموز باشد، چه مدیر سطح بالا و … باید نقشها و مسئولیتهایی را در جامعه به عهده بگیرد.
اگر هریک از شهروندان مسئولیتهایشان را به خوبی ایفا نمیکنند یک معنا بیشتر ندارد. اینکه در فرآیند جامعه و فرهنگپذیری قرار نگرفتهاند. به اعتقاد مهاجری مرحله آخر جامعهپذیری درونیشدن است. در حقیقت اگر یک هنجار، باور یا قانونی درونی شود، یک راه بیشتر باقی نمیماند، اجرای آن. «اگر شهروندی قانون، باور یا هنجاری را مراعات نمیکند، پس فرآیند جامعهپذیری را نگذرانده است.»
هر رویدادی درنهایت منتهی میشود به شهروندانی که در مظان اتهاماند. «اگر فرد هم مقصر باشد، بر فرض محال این برمیگردد به کمکاری مدیران بالادستی در جامعهپذیر کردن شهروندان.» در چنین شرایطی فرسایش سرمایه اجتماعی هم مزید بر علت شده برای دامن زدن به مسأله. «سرمایه اجتماعی در سالهای اخیر بهخصوص در 13-12سال اخیر با فرسایش روبهرو بوده.» واقعیت مسأله این است که به هر میزان اعتماد اجتماعی و پویایی ارتباطی کمتر باشد، شفافیت کمتری را شاهد خواهیم بود.
«80درصد بودجه فرهنگی در اختیار سازمانهای فرهنگی موازی قرار میگیرد. تاثیر این سازمانها بر اساس پژوهش ما تنها 20درصد است.» به باور او در حوزه سکانداری، نگهداری و ایجاد فرهنگ رسانهها وظیفهشان را انجام نمیدهند. «به جای اینکه رسانهها از مطالبه ملی بگویند، بیشتر در حالت توجیه هستند. غافل از اینکه ساختارهای جامعه ایرانی خیلی قدرتمندتر است در چالش فرد با ساختارها.»
جای خالی طبقه متوسط!
قشر متوسط جامعه، سوپاپ اطمینان جامعه. بخشی که محل تجمع ارزشها و هنجارهاست. به باور مهاجری این بخش از جامعه گروه نگهدارند. «اغلب کارگزاران جامعه که نقشهای مهم پاسخگویی را انجام میدهند، در این قشر قرار میگیرند.» به گفته این پژوهشگر مسائل اجتماعی قشر متوسط هر سال لاغرتر میشود. «قشر متوسط باید 70درصد جامعه را تشکیل بدهد، اما سهم این قشر بسیار پایینتر است. این مسأله بهواقع نگرانکننده است.»
قشرهای غیرمتوسط جامعه که در زاویههای انحرافی بالا و پایین توزیع بهنجار واقعیتها قرار میگیرند هم انحراف دارند. «این انحراف کمک میکند به عدممسئولیتها و نگهداری از هنجارهای جامعه.» به باور مهاجری رسانهها هم در این میان ایفاگر نقش هستند.
رسانههایی که به گفته این جامعهشناس از بودجه پایه بهره میبرند. «80درصد بودجه فرهنگی در اختیار سازمانهای فرهنگی موازی قرار میگیرد. تاثیر این سازمانها بر اساس پژوهش ما تنها 20درصد است.» به باور او در حوزه سکانداری، نگهداری و ایجاد فرهنگ رسانهها وظیفهشان را انجام نمیدهند. «به جای اینکه رسانهها از مطالبه ملی بگویند، بیشتر در حالت توجیه هستند. غافل از اینکه ساختارهای جامعه ایرانی خیلی قدرتمندتر است در چالش فرد با ساختارها.»
به گفته این جامعهشناس تنها یک مسیر پیشرو داریم. اینکه از طریق فرهنگی و رسانهای بتوانیم کمک کنیم در تغییر ساختارها. «اینکه چرا در تمام رویدادها با ریشه اجتماعی متهم اول شهرونداناند، مسأله حل نشده سالیان سال جامعه ما است. متاسفانه تنها راهی که مسئولان پیدا کردهاند، انداختن تقصیر به دوش افراد و پاک کردن صورتمسأله است تا شروع مسأله دیگر.»
روانشناسیدرمانی، نسخه ناکارآمد معضلات اجتماعی
فهم دقیقی از مسائل اجتماعی نداریم؛ بزرگترین معضلی که سایهاش بر سر جامعه سنگینی میکند. مشکل بعدی پیچیدن نسخههای روانشناسی است برای حل مسائل اجتماعی. ابزاری شاید دمدستی برای نادیده گرفته شدن بیمبالاتیهای ساختاری.
به باور مصطفی آبروشن راهکارهای روانشناختی در معضلاتی که ریشه اجتماعی دارند، بیتاثیر نیستند. اگرچه این پژوهشگر آسیبهای اجتماعی بر این باور است که این تاثیرگذاری اندک است. «این مقدار به حدی است که تکیه کردن صرف بر این رویکرد، غیرمنطقی بهنظر میرسد.»
آبروشن رودخانه آلوده را برای شفافیت موضوع مثال میزند. راهکار روانشناسی برای پاکشدن رودخانه آلوده جداسازی قطرهقطر آب و پاکسازی آن است. البته علم جامعهشناسی تاکید دارد باید منشأ آلودگی خشک شود تا آلودگی رودخانه از بین برود. «متاسفانه نظام اجتماعی در برخورد ناهنجاریها به شکل ماهرانهای تاکید بر روانشناسی درمانی دارد.» درواقع بهره بردن از روشهای سازگارانه افراد با واقعیت موجود. «باید این واقعیت را پذیرفت که نسخههای فردی و روانی مشکلات اجتماعی را حل نکرده و آن را از مرز بحران خارج نمیکند.»
در چنین شرایطی روانشناسی ابزاری است برای اینکه انگشت اتهام یا اصلاح به سمت فرد نشانه برود. «در چنین رویهای ساختارهای کج کارکرد که انگیزه و زمینههای نابسامانی را بهوجود میآورند، از هرگونه پاسخگویی مصون میمانند.»
مسائل اجتماعی واقعیتی کلان و عینیاند. مسائلی که ویژگیهای خاص خودشان را دارند. البته نباید از نظر دور داشت که حل مسائل اجتماعی صرفا در توصیههای فردی نمیگنجند. به باور آبروشن مبارزه صرف با آسیبهای اجتماعی و نپرداختن توامان به بسترهای ایجاد آن گرفتاری در دور باطلی است. رویهای که باعث بازتولید دائمی آسیبهای اجتماعی خواهد شد.
مغفول ماندن جامعهشناسی در میانه معضلات اجتماعی
علم جامعهشناسی پتانسیلی است که جوامع از آن به عنوان بازوی مشورتی بهره میبرند. بازویی که گاهی اوقات در برخی جوامع نسبت به آن بیمهری میشود. درواقع علم جامعهشناسی در ساختار این جوامع به رسمیت شناخته نمیشود. ادامه این رویه اتفاق بزرگتری را رقم میزند؛ خاک خوردن پژوهشهای انجمن جامعهشناسی بهعنوان یک نهاد علمی و مستقل در حصار کتابخانهها. ماجرای تلخی که روی دیگرش شبکههای اجتماعی مملو از نسخههای روانشناسی با رویکردهایی اشتباه نسبت به مسائل کلان اجتماعی است. در حقیقت تنها کارکرد این رویه حفظ وضعیت موجود است و بس.
به باور این جامعهشناس روانشناسی بین فرد و نهادهای مسئول، همیشه فرد را به تغییر نگرش یا سازگاری با وضعیت موجود دعوت میکند. «از این منظر نهادهای اجتماعی از حوزه مطالعات فردی خارج بوده و اصلاحشان غیرممکن به نظر میرسد.» به اعتقاد آبروشن واقعیت امر این است که حلقه مفقوده معضلات اجتماعی به کج کارکردی همین نهادهای در سایه وابسته است. نهادهایی که ناکارآمدیشان را مخفی و به شهروندان فرافکنی میکنند.
انسانها بهشدت تحتتاثیر ساختارهای اجتماعی هستند. ساختارهایی که ذهن انسان را در مسیرهای خاصی که از جهت نظری امکان وقوعش وجود دارد، هدایت میکنند. درواقع این ساختارها در انتخابهای فرد نقش اساسی دارند. به گفته آبروشن ساختارها و نهادهای کج کارکرد باعث میشوند فشارهای غیرمتعارفی بر افراد جامعه وارد شوند. «کسانی که آسیبپذیری بالایی دارند، فشارهای بیشتری را احساس میکنند.»
بازتولید دائمی آسیبهای اجتماعی؟!
مسائل اجتماعی واقعیتی کلان و عینیاند. مسائلی که ویژگیهای خاص خودشان را دارند. البته نباید از نظر دور داشت که حل مسائل اجتماعی صرفا در توصیههای فردی نمیگنجند. به باور آبروشن مبارزه صرف با آسیبهای اجتماعی و نپرداختن توامان به بسترهای ایجاد آن گرفتاری در دور باطلی است. رویهای که باعث بازتولید دائمی آسیبهای اجتماعی خواهد شد.
انسانها بهشدت تحتتاثیر ساختارهای اجتماعی هستند. ساختارهایی که ذهن انسان را در مسیرهای خاصی که از جهت نظری امکان وقوعش وجود دارد، هدایت میکنند. درواقع این ساختارها در انتخابهای فرد نقش اساسی دارند. به گفته آبروشن ساختارها و نهادهای کج کارکرد باعث میشوند فشارهای غیرمتعارفی بر افراد جامعه وارد شوند. «کسانی که آسیبپذیری بالایی دارند، فشارهای بیشتری را احساس میکنند.»
زمانی که این استرسهای بیرونی از آستانه تحمل فردی خارج شود، شاهد انواع بیماریها خواهیم بود. درواقع این استرسها به شکل انواع بیماریهای روانتنی، افسردگی، خودکشی، خشونت یا انحرافات اجتماعی متبلور میشوند.
متاسفانه تفكر حاكم بر جامعه به شکل سیستماتیک مسائل اجتماعی را به بُعد فردی تقیل میدهد. زيرا برای پیشگیری از انحرافات اجتماعی متقاعدکردن و سازگاری افراد با وضعيت موجود راحتتر از این راهحل است که مسائل ریشهای حل شوند. «تا زمانی که با نسخههای روانشناسی، افراد را به سازگاری با وضعیت آنومیک موجود تشویق کنیم و به اصلاح ساختارهای بیمار که ناشی از بحران مدیریت در جامعهاند دست نزنیم، نهتنها معضلات اجتماعی ما کمتر نخواهد شد، بلکه انتظام اجتماعی رو به اضمحلال خواهد رفت.»