بازخوانی فوکو به بهانه برخورد با شرور مشیریه

گفته شده که در نیمه اول قرن 18بدن به منزله آماج اصلی سرکوب کیفری قلمداد می شده؛ مورد تعذیب، شکنجه شدن، داغ خوردن و… در معرض دید عموم قرارگرفتن نوعی عدالت زودرس دیده می شد و پاک کردن صورت مسئله که آیا جرم را دوباره مجرم تکرار خواهد کرد یا نه؟

اما شکر خدا در اواخر همین قرن و اوایل قرن19 می توان از ناپدید شدن تعذیب(به معنای نمایش عمومی)و ابجاد روش جدید آیین دادرسی یا اداری و اجرایی سخن به میان آورد. بشر مدرن خیلی با روشهای سنتی  اقناع نمی شد. خشونت ورزی را نمی شود با خشونت ورزی اصلاح کرد مگر به دنبال مقاصدی دیگر باشیم.

امروزه در جهان معاصر و حتی کهن ترین تمدنهایی که هنوز منقرض نشده اند، افراد با یکسری تدابیر امنیتی که با کیفر همراه است تنبیه می شوند. تدابیری همچون ممنوعیت اقامت،آزادی مشروط و تحت نظر، قیمومیت کیفری و …

لابد می پرسید چرا؟ بخاطر اینکه هدف از این تدابیر مجازات خلاف نیست، بلکه تغییر و اصلاح تمایل ها و استعدادهای مجرمانه یک مجرم است. باید راهی باشد که شرور محله مشیریه بدون اهانت به کرامت انسانیت، نجات داده شود تا هم او غرق در منجلاب نشود و هم دیگران با اجرای حکم او راه او را پیش نگیرند!

اینجاست که میشل فوکو می گوید باید تدابیر  اصلاحی تا زمانی که تغییر در وجود مجرم حاصل نشود، پیوسته ادامه یابد.بدین ترتیب در طول تاریخ  روح جای بدن را گرفت و هدف از حذف مجرم به اصلاح آن تغییر کرد.

زندان و جریمه برای گرفتن زندگی، آزادی و دارایی در نظر گرفته شد و تکنسین و قاضی و روان شناس و مربیان تربیتی جایگزین خشونت ورزان شدند.

باید بپذیریم که تعذیب یک تکنیک است با کمیت معین، تناسب جرم و کیفر. بدنام کردن مجرم و چشمگیر بودن مجازات است که به پیروزی عدالت قضایی منجر می شود نه نمایش در جامعه ای منتظر دیدن نمایش.

در قرن هفدهم قواعد سه گانه که قضاوت براساس آنها انجام می شد عبارت بودند از چرخاندن مجرم در خیابان ها، نصب اعلاميه بر پشت، سینه يا سراو برای یادآوری حکم ،اعتراف به جرم در مقابل در کلیساها، او را در پای تیرکی در معرض دید همگان قرار دادن و خواندن اعمال او و حکم صادر شده در مورد او با صدای بلند و… در هر حال، محکوم اعلام کننده جرم خود و عدالت بود.

کند بودن مراسم تعذیب، فریادها و دردهای محکوم، این ها می توانست به منزله کفاره ای برای تخفیف مجازات های عالم برین به شمار آیند و ضرب چشمی از سوی کلیسا و دستگاه قضا برای مردم و همچنین فرار از پاسخ به این پرسش که آیا با تعذیب جسم، مجرم نجات پیدا می کند یا خیر؟

بنابراین تعذیب کارکردی قضایی-سیاسی داشت. به روایت صریح تر تعذیب عدالت را دوباره برقرار نمی کند بلکه قدرت را دوباره فعال می کند. هر چند در این میان گاهی مجرم با لعن و نفرین قاضی، قانون، قدرت و … در لحظه آخر مورد تحسین مردم قرار می گرفت و به قهرمان تبدیل می شد.

اینجا بود که مردم نقش تماشاگری خود را به شورشگری تغییر می دادند و برای حذف تنبیه خشن فریاد می زدند.به روایتی در سده 18 و شاید از دیربازتر، قشرهای پایین مردم دیگر تحمل برخی از روش های عدالت کیفری را نداشتند و این امر موجب شورش می شد.

همین امر سبب شد که در سده 18 با بحران چگونگی مجازات مواجه شویم. پایان روش سنتی تعذیب با قانونی که پیشنهاد شد مبنی براینکه مجازات باید “انسانیت “را “سنجه “خود قرار دهد، رقم خورد.

علت بوجود آمدن این اصلاحات را البته باید در فرایندی قرارداد که از پایان سده 17 جرم های خشن جای خود را به دزدی و کلاهبرداری داد و مجرم، زیرک و حسابگر شده بود و گروههاي بزرگ تبهكاربه گروههاي كوچك تبديل شد وبدين ترتيب در اين دوران، جرم ها خشونت خود را از دست دادند و متقابلاً مجازات ها نیز تا حدودی از شدت شان کاسته شد و به عبارتی ملایم شدن جرم ها پیش از ملایم شدن قوانین صورت گرفت .در سال 1789 کیفرها تعدیل شد و شکنجه لغو گردید .

کارکرد اصلی تنبیه در اصلاحات کیفری در واقع پیشگیری است یعنی تنبیه به آینده نظر دارد. و حال آنکه در کیفرمندی مبتنی بر تعذیب سرمشق پاسخی دندان شکن به جرم بود و این سرمشق در نمایشي باید هم جرم را نشان می داد و هم قدرت مسلط برآن را.

 

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.