و اگر مرگ نبود، شجریان وجود نداشت

انسان فانی است. تاریخ مصرف دارد. یک روزی منقضی می شویم و تمام. اما چه چیزی ما را مانا می کند؟ چه چیزی قرن هایِ قرن بعدتر، ما را به یاد دیگران می آورد؟ چه چیزی غیر از هنر؟

از سنگ نگاره های قرون پارینه سنگی تا صحنه های پرزرق و برق دنیای مدرن در ذات فلسفه هنر، تلاش برای بقا یک موضوع اساسی بوده است: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما. هنر، زاییده جنگ انسان با مرگ است. ما را به فراتر از زمان می برد. و اگر مرگ نبود، دلیلی برای زایش هنر نیز وجود نداشت. و اگر پدر جدمان، حضرت آدم آن سیبِ کذایی را در بهشت نخورده بود و ما را به زمین گرم نمی نشاند، حالا اثری از هنرمندی آدمیزاد هم وجود نداشت. وقتی خودمان همچنان «هستیم» نیازی به خلق واسطه دیگری برای تعریفِ وجودمان نیست.

امروز خسرو آواز ایران پر کشید. او در این سال های پایانی عمر، مرگ را هم سوژه خود ساخته بود. امروز انتظار رسانه های کوچک و بزرگ به سر رسید تا بالاخره آن تیتر کذایی مرگ را بر بالای سر محمدرضا شجریان نصب کنند و این بازی رسانه ای هم به پایان برسد.

حالا تاریخ مصرف جسم او نیز به پایان رسید و چند روز دیگر همانند همه آدم های مرده در خاک سرد می پوسد. آنچه از او مانده اما، ثروت بیکرانی است که منقضی نمی شود. او در جدال با مرگ کیمیای هنر را به همراه داشت. زمان که بگذرد دیگر به یاد نمی آوریم که چه خلق و خویی داشت و یا چطور فکر می کرد؛ به یاد نمی آوریم که چه مواضع سیاسی داشت و یا به چه رنگی عشق می ورزید؛ اصلا او را دیگر به «یاد» هم نمی آوریم. آنچه در یادها می ماند، آثاری است که خلق کرده و برایش بهایی سنگین پرداخته: جانِ خود را.

حضرت مولانا می فرماید: «عمر همچون جوی نو نو می رسد/ مستمری می نماید در جسد» ما با هر نفس می میریم و زنده می شویم و این استمرار را عمر می نامیم. یک مثال سینمایی هم می زند: شاخ آتش را بجنبانی بساز/ در نظر آتش نماید بس دراز. فیلم سینمایی زندگی همه ما مجموعه ای از تصاویری ثابت است که تنها حرکت مستمر حلقه های نگاتیو آن را متحرک نشان می دهد. همه ما مرده هایی متحرک هستیم و روزی که این چرخش متوقف شود بر روی یک قاب ثابت تمام می شویم. فیلم زندگی ما، آیا چیزی دارد که آیندگان آن را به تماشا بنشینند؟

محمدرضا شجریان، هنرمندی بود که فیلم زندگی اش به اتمام رسیداما آثارش اکرانی ابدی دارد. برای مرگ یک هنرمند، سوگ بی معناست، چرا که اگر مرگ نبود، آنچه از این پس به نام «شجریان» می شناسیم هم وجود نداشت؛ او امروز مُرد اما ثبت است بر جریده عالم دوامِ او.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.