استاد شجریان در ۱۷ مهرماه ۱۳۹۹ از میان ما رفت. او دیگر صرفاً بهصورت فیزیکی در میان ما نیست و کیست که نداند که او همیشه در میان همهي ایرانیان بوده و هست و خواهد بود. چه اقبال و سعادتی بیش از این برای او که همواره هست. دمش گرم و سرش خوش باد .
رامتین نظریجو-شهروند آنلاین: چقدر از او نوشتهاند و چقدر خواهند نوشت. چقدر از او حرف زدهاند. چقدر نام او را بر زبان آوردهاند و آوردهایم. چقدر جنجال بر سر صدای او داشتهایم و چقدر نسلها با آوازش زندگی کردهاند و خواهند کرد، دمش گرم و سرش خوش باد .
محمدرضا شجریان را همه میشناسند. تقریباً کسی را نمیتوان در این سرزمین یافت که نام او را نشنیده باشد.
برای افرادی که میانهای با موسیقی کلاسیک ایرانی ندارند، شجریان نامی است که از دید آنها، نمایندگیِ این موسیقی را میکند.
برای آنهایی هم که علاقهمند و دلبستهی این موسیقی هستند، نام او نمایندهی خیلی چیزهاست.
اینکه میگویم «خیلی» بیسبب نیست؛ چراکه آواز و صدای او شب و روز خیلیها را ساخت و به قولی، چه شبهایی را که با صدایش به آفتاب صبح تحویل ندادیم.
شجریان، فارغ از تمامی حواشیِ اجتماعی و سیاسی پیرامونش در یک دههی گذشته، بدون هیچ اغراق و گزافهگویی یک پدیده در آواز کلاسیک ایرانی است.
حتی مخالفانش هم، که اکثراً طرفداران دیگر خوانندههای همدورهاش هستند، نمیتوانند این واقعیت را کتمان کنند.
شجریان زنجیرهای از زنجیرهی بلند و مستحکم آواز کلاسیک ایرانی در طول صد سال گذشته است.
او آواز را به جایی رسانید که شاید بتوان گفت، در بسیاری از موارد، چیزی برای دیگران باقی نگذاشت و شاید یکی از علل رکود آواز کلاسیک ایرانی همین امر باشد.
به عبارت دیگر هیچ چیزی در آواز نبود که از قلم شجریان افتاده باشد. آوازهایی خواند که سالهای سال اهل هنر از شنیدنشان انگشتبهدهان ماندهاند و خواهند ماند و هنرجویان این رشته در حسرت تقلید حتی قسمتی از آنها، در خلوت خود میسوزند.
اما پرسشی پیش خواهد آمد که او چطور توانسته به این جایگاه برسد؟ مگر ما خواننده و آوازخوان برجسته کم داشتهایم؟ مگر قمرالملوک وزیری، سیدحسین طاهرزاده، ادیب خوانساری، ظلی، تاج اصفهانی، غلامحسین بنان، حسین قوامی، عبدالوهاب شهیدی و تنی دیگر، نامهای کمی در تاریخ آواز هستند؟
در پاسخ باید گفت تمام نامهای مذکور ستارهای درخشان و روشن در تاریخ موسیقی و فرهنگ این سرزمین هستند و هر کدام هم قلهای و بهقول ملکالشعرا بهار «ترکیبی بیمماثل».
اما موفقیت شجریان را در دو مورد باید دانست: نخست آنکه او یک استعداد کمنظیر و جهدی وافر داشته است. استعداد را خیلیها داشتهاند و دارند اما جهد وافر را خیر.
او تماموقت در پی تمرین و پیشرفت بوده است. حرف مرا کسانی که با سیر تکوین آواز ایرانی آشنایی دارند، تأیید میکنند. آوازهای شجریان حکایت از تمرین و پشتکار فراوان او، در کنار استعداد بسیارش، دارند.
کافی است آلبوم «همایون مثنوی» را بار دیگر بشنویم. این امری است که نه تنها شجریان، بلکه تمام اساتید قدیم و افراد ذکرشده در بالا، داشتهاند و به همین دلیل هم نامشان چون ستاره در آسمان آواز میدرخشد.
اما موفقیت شجریان فقط ناشی از استعداد و تمرینهای فراوانش نبوده است. او برای این جایگاه رفیع، یک خوشهچین بهتماممعنا نیز بوده است. از خرمن هر استادی خوشهها چید.
تعدد استادهایی که او بخت و اقبال آن را داشت تا از آنها بیاموزد، را کمتر آوازخوانی در این سرزمین داشته است. از احمد عبادی نکتهها آموخت.
از عبدالله دوامی ردیف آوازی و تصانیف قدیمی را آموخت. از نورعلی برومند شیوهی آوازی سیدحسین طاهرزاده را آموخت. از فرامرز پایور سنتور و ردیف ابوالحسن صبا را آموخت.
مدتها در «جامعهی باربد» از اسماعیل مهرتاش آموخت. از غلامرضا دادبه (جانسوز) مطالب بسیار آموخت که در نگاه او بسیار تأثیرگذار بود.
علاوه بر اینها، شجریان تجربهی اجرا و همنشینی با تمام نوازندگان برجستهی دستکم ۵۰ سال گذشتهی ایران را داشته و بدیهی است که از این همنشینیها بسیار آموخته و به کار بسته است.
این که میگویم «تمام» نوازندگان برجسته واقعیتی است. او اجراهای بسیاری، چه رسمی و چه خصوصی، با احمد عبادی، لطفالله مجد، حسن کسایی، جلیل شهناز، فرامرز پایور، رضا ورزنده، محمد موسوی، اصغر بهاری، علی تجویدی، پرویز یاحقی، حبیبالله بدیعی، منصور صارمی، فرهنگ شریف، هوشنگ ظریف، رحمتالله بدیعی، جواد معروفی، حسن ناهید، محمود تبریزیزاده، غلامحسین بیگجهخانی، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، داریوش طلایی، کیهان کلهر و بسیاری دیگر را داشته است.
از این نظر هم میتوان گفت هیچ خوانندهای با چنین طیف وسیعی از نوازندگانِ برجسته (چه بسا نوازندگانی که بسیاری از آنها با یکدیگر اختلافات شدید فکری هم داشتهاند) شانس کارکردن را نداشته است.
بدیهی است که آن استعداد کمنظیر در کنار آن جهد وافر و آن استادان و این همکاران، «شجریان» بسازد.
علاوه بر تمامی موارد فوق، تن به چیزهایی هم نداد. چیزهایی که تندادن به آنها بابِ همنسلان او بود. منظورم آن است که در دورهای که او پا به عرصهی موسیقی گذاشت، کاباره با دستمزدهای بالایش بسیاری از خوانندگان را از راه درست و هنری به در کرد.
دریغ که بسیاری از این خوانندگان به وادیای افتادند که نتوانستند ظرفیت اصلی خود را نشان بدهند. یعنی انتخابشان چیز دیگری بود.
برای شجریان هم، در آن زمانه، پیوستن به این جریان کاری بسیار آسان بود. چه بسا پیشنهادهایی هم به او در این زمینه شده بود. اما قبول نکرد و نرفت و اینجاست که او هوشِ هنری خود را نشان داد.
هوشی که ناشی از انتخابش بود. انتخابهایی که هنرمند را میسازند. انتخابهایی که قضاوت آیندگان بر مبنای آنها شکل میگیرد.
شجریان بهعنوان یک چهرهی موسیقایی و نیز یک انسان، بدون ایراد هم نبود. او هم مانند بسیاری از هنرمندان اشتباههایی را در زندگی هنری خود داشت. اشتباههایی که اکنون فرصت پرداختنِ به آنها نیست.
اما کارنامهی هنری او و آوازهای درخشان و بینظیری که خوانده، کم نیستند و از قضا بسیار، گواه جایگاه یگانه و انکارنشدنی او در تاریخ موسیقی این سرزمین هستند. جایگاهی که دستنیافتنی است و منحصرِ به اوست.
استاد شجریان در ۱۷ مهرماه ۱۳۹۹ از میان ما رفت. او دیگر صرفاً بهصورت فیزیکی در میان ما نیست و کیست که نداند که او همیشه در میان همهي ایرانیان بوده و هست و خواهد بود. چه اقبال و سعادتی بیش از این برای او که همواره هست. دمش گرم و سرش خوش باد .
اشتباهش رو اگر اشاره کنید ممنون میشم، البته شاید اگر منظور سالهای همکارای با سایه و لطفی و جدایی از اونها باشه و یا جدایی از بعضی گروه ها و افراد باید بگم شجریان یک تکرو واقعی بود، تنها یک هدف مشخص یعنی هنر موسیقی رو دنبال می کرد به هیچ کس حتی نزدیکترین دوستانش اجازه نمی داد که ذره ای از این مسیر دورش کنن، همین ممارست و سختگیری بود که شجریان رو شجریان کرد وگرنه به این مقام نمی رسید که البته باعث رنجش بعضی هم می شد این نه تنها اشتباه نیست بلکه درسترین کار هستش.