مرد 250 کیلویی روی پاهایش میایستد؟
روایتی از فعالیتهای خیرخواهانه برای بازگشت یک بیمار به زندگی عادی
امیر آسمانی، متولد زمستان است و دی ماه امسال چهلوپنج ساله میشود. دوستانش امیرخان صدایش میکنند. بچه هیأتی و پای ثابت تمام مراسم عمومی و مذهبی روستایش، «کوچ حصار قدیم» روستایی در نزدیکیهای شهرری. همان جا که به قول خودش مرام و معرفت اهالیاش به همه چیز دنیا میارزد. قصه زندگی امیرخان مثل همه آدمهای دیگر تا هفتسال پیش معمولی بود تا اینکه در حادثهای دچار نقص عضو میشود. عقربههای ترازو این روزها وزن او را بیش از 250 کیلو نشانمیدهد. امیر روزها را میشمارد تا امکانی برای عمل جراحیاش فراهم شود و بتواند زندگی عادی را در پیش بگیرد.
فاطمه عسگری نیا: درست است که این روزها حالو روز خوشی ندارد، اما نه توکل بر خدا را یادش میرود، نه شکر به درگاهش را. میگوید: «هفت سال پیش پیک موتوری یک رستوران بودم، بچههای هیأت برای مناسبات نیمه شعبان برنامهای داشتند، من هم برای اینکه زودتر به جمع دوستان برسم، برای تحویل آخرین سفارش راهی آدرس شدم، اما در جاده «کلحصار» به سمت اسماعیلآباد، نزدیکیهای پمپ بنزین تصادف و همان لحظه، درد زیادی در پاهایم احساسکردم.
من به بیمارستان منتقل شدم، اما در معاینات اولیه که حدود سه روز کامل به طول کشید، اعلام شد هیچ مشکلی وجود ندارد و فقط دچار کوفتگی شدهام.»
آن روز امیر بیمارستان را به سمت منزل ترک میکند، اما درد او را تا سه ماه رها نمیکند، به طوری که از شدت درد مجبورمیشود روی پهلوی سمت چپ رو به دیوار بخوابد و با قراردادن آینه مقابل صورتش با افراد پشت سر ارتباط بگیرد: «وضع خیلی بدی بود. اطرافیان فکر میکردند دروغ میگویم، اما درد لحظهای رهایم نمیکرد. تا اینکه دوباره به بیمارستان رفتیم و در مراجعه بعدی پزشک اعلام کرد که در همان تصادف لگن سمت راست من دچار شکستگی شده است، اما دیگر کار از کار گذشته بود.»
شکستگی لگن و جوشخوردن خودش دیگر رمقی برای راهرفتن عادی امیر نگذاشت، هرچند او تلاش کرد با تکیه بر عصاهایش به زندگی روزمره ادامه دهد؛ البته بدون هیچ شغل و پشتوانه مالی. امیر میگوید: «ادامه شغل پیک موتوری با توجه به عصاها امکانپذیر نبود. مجبور بودم با تشکیل پرونده ازکارافتادگی برای تأمین معاش خانواده از نهادهای حمایتی کمک بگیرم که این کار هم با هزارویک مشکل به سرانجام رسید، به طوری که مجموع درآمد من در ماه با احتساب مستمری کمیته امداد، یارانه و کمک هزینه معیشتی رقمی معادل 540هزار تومان است و این مبلغ در کنار هزینههای سنگین درمان، دو فرزند، همسر و پدر ازکارافتاده در یک خانه قدیمی هیچ است.»
امیر درحالی برای ما درددل میکند که این روزها حجم شمکش به بزرگترین حد ممکن رسیده و هفتههاست برای انجام عمل جراحی و خلاصی از این وضع در بیمارستان نورافشان بستری است. او ادامه میدهد: «مهرماه سال گذشته با تپش قلب و علایم دیگر که راه نفسکشیدن را بر من سخت کرده بود، به بیمارستان مراجعه کردم. پزشکان سکته قلبی تشخیص دادند و گفتند باید آنژیوگرافی شوم.»
امیر آسمانی :«بماند که زندگی با این شکم و مشکلاتش چه مصائبی را پیشروی من قرار داده بود. از گیرکردن در دستشویی قدیمی خانه گرفته تا زمین خوردن میان حیاط و کمک همه همسایهها برای انتقالم به داخل خانه. بعد از اردیبهشت به واسطه یکی از همسایهها سونوگرافی را به یکی از پزشکان حاذق به نام دکتر فروغی نشان دادیم و ایشان تشخیصدادند ورم شکم به علت آب آوردن نیست، بلکه ریزش چربیهای بدن بعد از سکته دوم علت این امر است و باید هر چه سریعتر حتی با وجود ریسک مرگ، تن به عمل جراحی دهم.»
خنده تلخی میکند و میگوید: «با هزار دردسر هزینه 7-6میلیون تومانی آنژیو را با 3میلیون و 500هزار تومان انجام دادیم، به امید اینکه بخش عمده این هزینه را از نهادهای حمایتی خواهیم گرفتیم. این درحالی است که متاسفانه فقط 300هزار تومان از ما حمایت کردند، مبلغی که پول داروهای مرا هم شامل نمیشد.»
تکرار سکته قلبی به فاصله کمتر از یک ماه مشکلات امیر را دوچندان میکند، به طوری که آنژیو دوباره و دغدغه هزینههای سنگین درمان او را نگرانتر از قبل میکند: «بعد از سکته قلبی دوم، وضع سلامتیام وارد فاز جدیدی شد.
تودهای سفت زیر شکمم احساس کردم. اول جدی نگرفتم، اما وقتی دیدم هر روز شکمم بزرگ و بزرگتر میشود، به بیمارستان مراجعه کردم. حتی سونوگرافی و تکهبرداری هم انجام شد، اما تشخیص پزشکان آبآوردن شکم بود و تجویزشان بستری برای تخلیه این آب. چارهای جز بستریشدن نداشتم، اما درست در شرایطی که کرونا شیوع پیدا کرده بود و به توصیه پزشکان با توجه به حجم بالای بیماران کرونایی در بیمارستان فیروزگر و بهارلو، تا اردیبهشت این کار را به تعویق انداختم.
بماند که زندگی با این شکم و مشکلاتش چه مصائبی را پیشروی من قرار داده بود. از گیرکردن در دستشویی قدیمی خانه گرفته تا زمین خوردن میان حیاط و کمک همه همسایهها برای انتقالم به داخل خانه. بعد از اردیبهشت به واسطه یکی از همسایهها سونوگرافی را به یکی از پزشکان حاذق به نام دکتر فروغی نشان دادیم و ایشان تشخیصدادند ورم شکم به علت آب آوردن نیست، بلکه ریزش چربیهای بدن بعد از سکته دوم علت این امر است و باید هر چه سریعتر حتی با وجود ریسک مرگ، تن به عمل جراحی دهم.»
کمپینی برای کمک به امیرخان
امیر خودش را برای جراحی آماده میکند، اما این تازه شروع ماجراست، چراکه با توجه به بیماری قلبی باید قبل از جراحی بالن میزد و در مرحله بعد، پزشکی که قبول میکرد او را جراحی کند، دغدغه بعدیاش بود: «با چندین پزشک و بیمارستان صحبتکردیم تا اینکه سرانجام دکتر سلیمی پذیرفت بدون نیاز به بالن زدن در بیمارستان نورافشار مرا جراحی کند. همین یک قدم کافی بود تا مشکلات بعدی هم یکییکی حل شود، از ورود خیرینی مثل کمیل نظافتی گرفته تا برداشتن موانع بعدی جراحی.»
حجتالاسلاموالمسلمین کمیل نظافتی که امیر در هر کلامش از او تقدیر و برایش دعای خیر میکند، خیلی اتفاقی با او آشنا شده است: «آن روز که با امیر خان آشنا شدم برای پیگیری پرونده پیوند کلیه بنده خدایی به بیمارستان بقیهالله رفته بودم.
از آنجا برای سرکشی به وضع بانوی سرپرست خانواری به کرج رفتم. یکی از دوستان روحانیام عکس امیرخان را نشانم داد و گفت این بنده خدا به کمک نیاز دارد. بلافاصله از کرج به شهرری رفتم و وقتی وضع او را دیدم، قول دادم برای سلامتیاش هر کاری که از دستم برمیآید انجام دهم.»
نظافتی وقتی وضع امیر را میبیند، از دوستان دیگرش دعوتمیکند تا پای کار بیایند و کمپینی را تشکیل میدهد تا با جمعآوری 30میلیون تومان هزینههای مورد نیاز برای جراحی امیر را تأمین کنند.
ماجرای تخت65 میلیونی!
در سایه لطف خدا و حمایت خیرین، امیر در بیمارستان نورافشان بستری میشود، اما 24 ساعت بعد از بستری اعلام میشود برای جراحی او تختی نیاز است که بتواند وزنش را تحمل کند.
تأمین این تخت که بتواند 300 کیلو وزن را تحمل کند به 65میلیون تومان نیاز داشت که آن هم توسط خیرین در صحنه تأمین شد و امیر از خانه به اتاق عمل رفت: «آن روز به اتاق عمل رفتم، اما پزشک وقتی وضع شکمم را دید، ترجیح داد با تأخیر انداختن روز عمل فرصت دوبارهای به کوچکترشدن حجم شکمم دهد تا جراحی با ریسک کمتری دنبال شود.»
حالا بعد از چند روز شکم امیر خان کوچکتر شده است و او بعد از دو سال میتواند دوباره با کمک عصا روی پاهایش بایستد. سهم دوستان امیر خان در این وضع را نمیشود نادیده گرفت. نام داود از سرزبانش نمیافتد و میگوید مانند دو برادر هستیم، یک روح در دو قالب.
داود دستی بر شانهاش میزند و میگوید: «از همان روز نخست تصادف کنار امیر خان بودم، همه بچههای هیأت و روستا دستبهدست هم دادند تا روند درمان امیر با کمترین مشکلی دنبال شود، گلریزان و امیر را راهی بیمارستان کردیم. امیدواریم بعد از تحمل همه این سختیها جراحی روز یکشنبه با موفقیت انجام شود و دوباره بتوانیم او را روی پاهای خود ببینیم.»
عمل جراحی امیر امروز بیستم مهرماه در بیمارستان نورافشار انجام میشود.
سلام خیلی هم عالی ممنون خانم عسکری شما خودتونم خیر گمنامی هسین دمتون گرررم..