یادداشت جدید زاییدم

بهار اصلانی

هرکاری در طول زمان دستخوش تغییراتی می‌شود. اگر غیر از این باشد، ایراد دارد. مثلا تخم‌مرغ دزدی که سال‌ها زحمت بکشد، تمرین و تجربه کند، یاد بگیرد ولی پیشرفت نکند و شتردزد نشود، یک جای کارش می‌لنگد. معیار و ابزارهای رسیدن به اهداف هم در طول زمان متغیر هستند. قدیم در باشگاه‌ها یک وسیله ورزشی بود متشکل از چهار عدد پایه چوبی میزعسلی که با زوایای 90 درجه ازهم به میله‌ای در مرکز متصل و روی پایه‌ای سوار بود. معیارهای زیبایی آن زمان هم متفاوت بود؛ یعنی افراد علاوه بر اینکه سفید بودند، آن‌قدر هم چربی داشتند که این وسیله ورزشی را می‌چرخاندند و روبه‌رویش می‌ایستادند و با حرکات دورانی، چربی‌هایشان را خرد می‌کردند. لایپوساکشن و تی.‌آر.‌ایکس و این سوسول‌بازی‌ها بعدا به ‌وجود آمد. اینها را مثال زدم که بگویم در این سال‌ها نویسندگی هم مانند هرکار دیگری از قاعده تغییر مستثنی نبوده.

مثلا اگر قبلا کسی یک‌بار در مسابقه حل جدول ماهنامه‌ای برنده شده بود و اسمش به همراه یک جمله تشکرش از سردبیر در ماهنامه چاپ شده بود، پسرخاله‌اش همه جا با افتخار می‌گفت: «پسرخاله من نویسنده است و آثارش توی فلان ماهنامه چاپ میشه.» اما حالا اگر واقعا هم نویسنده باشید و طرفداران زیادی هم داشته باشید، پسرخاله‌تان نه‌تنها آثارتان را نمی‌خواند بلکه به طرفداران‌تان هم یادآور می‌شود که وقتی مهدکودک می‌رفتید، همیشه دماغ‌تان آویزان بوده و شیمی دوم دبیرستان را هم با تک‌ماده پاس کرده‌اید و درنهایت می‌پرسد که چرا باید یک‌نفر وقتش را با آثار پسرخاله شاسگول من هدر بدهد؟! یعنی گام نخست و شرط لازم نویسنده‌شدن غریبه‌بودن است. فکر کردید چرا نویسنده‌ها کتاب‌هایشان را فرزند خود می‌دانند؟ از علاقه؟ خیر چون در راه نویسندگی زیر بار غریبی زایمان کرده‌اند.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.