بازی مرگبار همت و آرمیتا!

گزارش «شهروند آنلاین» از مرگ 2 کودک نیکشهری که در گرمای خودرو جان باختند

صدای خنده‌های کودکانه‌شان در خودروی پدر دفن شد. بازی مرگبارشان زندگی و نفس کشیدن را از آرمیتا و همت گرفت. دو کودک 3 و 4 ساله بلوچ زیر تیغ آفتاب جان دادند.
صدای خنده و بازی‌شان هر روز ظهر در آفتاب 42 درجه‌ای روستا می‌پیچید اما آن روز ظهر دیگر خبری از بازی نبود.

در گرما‌گرم زمین روستا دخترعمو وپسرعمو بی‌خبر از همه برای بازی، ماشین پدر را انتخاب کردند. از زیر تیغ آفتاب به ماشین پدر پناه بردند اما حرم گرما امانشان را گرفت و جانشان را ستاند. ماشین قفل شد و بچه‌ها حبس.
ماندند در آن ظهر آتشین در خودروی پدر. تا نفس کم آوردند و جان‌شان رفت. بی‌جان روی دست پدرومادرشان ماندند. بازی مرگبار آتنا و همت آنها را زیر خاک برده. همان خاک سوزان روستای رمضان کلک. همان خاکی که فراری بودند از گرمایش.

جزئیات ماجرا

نصیر بلوچزهی، عضو شورای اسلامی بخش مرکزی نیکشهر درباره جزئیات این ماجرا به «شهروند» گفت: «روز سه‌شنبه دو کودک به نام‌های آرمیتا و همت سه‌ساله و چهارساله به دور از چشمان والدین خود داخل خودروی پارک‌شده در حیاط خانه‌شان می‌روند.
این دو کودک در خودرو بازی می‌کنند اما در ادامه نمی‌توانند از خودرو خارج شوند و در حالی که خودرو زیر آفتاب سوزان نیکشهر و گرمای 42 درجه هوا قرار داشته است، آنها در خودرو حبس می‌شوند. این در حالی بود که هیچکس از ماجرا خبردار نبود.
آرمیتا و همت عموزاده یکدیگر بودند و وقتی والدینشان از نبود دو کودک آگاه می‌شوند، خانه را می‌گردند اما کودکان را پیدا نمی‌کنند و به‌همین علت تجسس‌شان را با توجه به اینکه بعد از صدا زدن‌های فراوان در خانه به جایی راه نمی‌برند، به بیرون از خانه می‌روند.
پس از مدتی مشخص می‌شود که دو کودک داخل خودرو گیر افتاده‌اند که هردو نیز بر اثر گرمای هوا و خفگی فوت شده بودند. پیکر بی‌جان‌شان نیز به بیمارستان منتقل شدند اما دیگر نفس نمی‌کشیدند.
«رمضان کلک» یکی از روستاهای محروم بخش مرکزی نیکشهر است که در نزدیکی شهر نیکشهر واقع شده اما از اساسی‌ترین نیازهای بشر که آب‌شرب و سالم لوله‌کشی بوده، برخوردار نیست و حتی برای کشاورزی نیز مردمان این روستا آبی ندارند.

پناه  مرگ از گرمای آتشین روستا

محمد امین پدر آرمیتاست. مردی صیاد در همان روستای رمضان کلک. می‌گوید نمی‌داند چطور این مصیبت روی سرشان آوار شده است. «ظهر بود در خانه بودیم. معمولا آرمیتا با همت بازی می‌کرد. با وجودی که خود دو برادر بزرگ‌تر دارد. یکی از برادرانش کلاس دوم است و دیگری کلاس اول، اما همت همیشه همبازی‌اش بود. خانه ما با خانه همت 300 متر فاصله دارد. خانه آنها بزرگ بود با حیاطی بزرگ‌تر همه خویشاوندانشان در آن خانه بزرگ زندگی و در حیاط خانه ماشینهایشان را پارک می‌کردند. همت از سر بچگی سوئیچ پدرش را برمی‌دارد و برای فرار از گرما به ماشین پناه می‌برند اما نمی‌دانستند که گرمای ماشین سوزان‌تر از گرمای بیرون است. آنها در ماشین پدر همت حبس می‌شوند و نمی‌توانند بیرون بیایند.»
وقتی پدرومادر دو کودک متوجه نبود بچه‌هایشان می‌شوند که ساعتی از ماجرا گذشته بود. همه‌جا را زیرورو می‌کنند. خانه همسایهها را می‌گردند اما هیچ ردی از آنها نبود. شیشه خودرو هم دودی بود حتی به ذهن‌شان هم نمی‌رسید که در ماشین گیر افتاده باشند.
«همهجا را زیرورو کردیم که در آخر متوجه ماشین در بسته شدیم. سوئیچش نبود تا در خودرو را باز کنیم کار از کار گذشته بود. همت و آرمیتا جانی نداشتند. به‌سرعت به سمت بیمارستان رسول‌الله نیکشهر حرکت کردیم، اما فایدهای نداشت. بچه‌هایمان زیر حرم گرمای خودرو جانشان را از دست داده بودند.»

شوک بزرگ

پدر همت شوکه است. باور ندارد که ماشینش قتلگاه پسرش و برادرزاده‌اش شده باشد. نمی‌داند چطور همت سوئیچ ماشینش را برداشته و زندگی‌شان را به خاک سیاه نشانده است. تنها یک چیز می‌داند. دیگر پسرش زنده نیست. اسماعیل 40 سال دارد. مردی که با کارگری از پس هزینههای زندگی‌اش برمی‌آید. می‌گوید: «ظهر بود خواب بودیم همیشه همت با دخترعمویش در حیاط خانه‌مان بازی می‌کرد. حیاط خانه بزرگ است و خانه من و برادرانم در همین حیاط بزرگ بنا شده است. چندین خانوار هستیم که در قسمت‌های مختلف این حیاط خانه داریم. هرگز تصورش را هم نمی‌کردیم همت با آرمیتا در ماشین باشند. یکساعتی از نبودشان گذشته بود. از ساعت 3 بعدازظهر از خانه بیرون رفته بودند. ساعت 4 بود که متوجه نبود بچه‌ها شدیم. همه‌جا را زیر پا گذاشتیم. تک‌تک خانه اقوام و بستگان داخل حیاط را گشتیم، اما خبری نبود. بیرون خانه را هم جست‌وجو کردیم اما هیچ اثری از بچه‌ها نبود. خواستم ماشین را روشن کنم که متوجه شدم سوئیچ نیست. ساعت 4:45 شده بود. شیشههای ماشین دودی بود. هیچی مشخص نبود، اما به هر زحمتی بود با کمک همسایهها در ماشین را باز کردیم. همت و آرمیتا در صندلی عقب کنار هم بی‌نفس افتاده بودند. بیرونشان آوردیم، تن‌شان داغ بود، لب‌هایشان خشک شده بود، آب به دست‌ و رویشان زدیم. فایدهای نداشت. سوار ماشین کردیمشان به بیمارستان بردیم، اما بخت با ما یار نبود و بچه‌ها دیگر نفس نمی‌کشیدند. خیلی لحظات تلخ‌وکشنده‌ای بود. همه‌چی تمام شده بود. داغ سختی است.»
با تایید مرگ این دو کودک در بیمارستان و پزشکی قانونی به‌دلیل گرمای بیش از حد و خفگی دو کودک همان شب در بیمارستان رمضان کلک در همان خاک سوزانش به خاک سپرده شدند.
«رمضان کلک» یکی از روستاهای محروم بخش مرکزی نیکشهر است که در نزدیکی شهر نیکشهر واقع شده اما از اساسی‌ترین نیازهای بشر که آب‌شرب و سالم لوله‌کشی بوده، برخوردار نیست و حتی برای کشاورزی نیز مردمان این روستا آبی ندارند.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.