زندگی دوباره «مونا» در آب‌های خروشان پیرغار

گفت‌‎وگوی «شهروندآنلاین» با ناجی و خانواده دختربچه‌ای که در رودخانه غرق شده بود

دقایق دلهره‌آور و تلخی بود. وقتی دختربچه 6 ساله پایش لیز خورد و درون رودخانه خروشان افتاد. آب داشت او را با خود می‌برد. از دست هیچ‌کس کاری برنمی‌آمد. پدر و مادرش فریاد می‌زدند. دیگر رمقی برای مادر نمانده بود. تااینکه یک ناجی زندگی را به این دخترک برگرداند. دختربچه‌ای که تا یک‌قدمی مرگ رفت و حالا در کنار خانواده‌اش نفس می‌کشد و سالم است. فردوس محمدی، همان کسی که معجزه نجات را در رودخانه‌ای در پیرغار رقم زد. مرد نجاتگری که در همان حوالی در یک سال گذشته دو کودک دیگر را هم به زندگی بازگردانده است.

چندروز پیش بود که این اتفاق افتاد. فردوس محمدی که مسئول منطقه گردشگری پیرغار در استان چهارمحال‌وبختیاری است، مثل هرروز مشغول کارش بود، تااینکه صدای فریادی شنید. این مرد در گفت‌وگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای آن‌روز را اینطور روایت می‌کند: «نزدیک ظهر بود. کار من در آنجا خدمت‌رسانی به گردشگران است. گردشگران زیادی به‌خصوص در ایام تعطیل به این منطقه می‌آیند. من در آنجا برای جای اسکان، پذیرایی، عکس و لباس محلی و حتی جای پارک به گردشگران کمک می‌کنم. پنج‌سال است که در این شغل فعالیت می‌کنم و از طرف میراث‌فرهنگی مشغول به‌کار هستم. آن‌روز هم داشتم کارم را انجام می‌دادم که صدای جیغ‌وفریاد شنیدم. مردم را دیدم که کنار رودخانه جمع شده‌اند. بلافاصله به آنجا رفتم. همان لحظه فهمیدم که حتما کسی به رودخانه افتاده است.»

معجزه نجات

فردوس به رودخانه رسید و وقتی فهمید دختربچه‌ای درون آب است، بدون هیچ فکر و معطلی وارد رودخانه شد. او به همراه یک گردشگر دیگر خودشان را به دختربچه رساندند. دختربچه‌ای که دیگر توان‌ورمقی نداشت: «دختربچه را از آب‌های خروشان بیرون آوردیم. نفس نمی‌کشید. شکمش باد کرده بود و از آب زیاد نزدیک بود که خفه شود. همان‌لحظه اقدامات احیا را انجام دادم. دهانش قفل شده بود. آن را باز و آب را از ریه‌هایش خارج کردم. چندثانیه طول کشید تا اینکه او گریه کرد. به زندگی برگشت و خودم، او را به بیمارستان رساندم.»

دختربچه با اورژانس به بیمارستان سیدالشهدای فارسان انتقال داده شد. از بیمارستان خبر خوش رسید که او سالم است و نفس می‌کشد: «وقتی فهمیدم که این بچه سالم است، خیلی خوشحال شدم. من به‌خاطر اینکه کمپ ترک اعتیاد داشتم، در رابطه با احیا آموزش دیده‌ام و این‌کار را بلدم. سال گذشته هم دو کودک را از همان رودخانه نجات دادم. یک پسر 4 ساله و یک دختربچه 8 ساله را؛ درست به همین شکل؛ در کل این کار را دوست دارم. وقتی می‌توانم کسی را به زندگی برگردانم لذت می‌برم. زمانی که در کمپ ترک اعتیاد کار می‌کردم یاد گرفتم که زندگی‌ام باید در خدمت به بقیه بگذرد. به‌دنبال هیچ اسم‌ورسمی هم نیستم. این خانواده خیلی از من تشکر کردند. می‌گفتند هرچه می‌خواهی بگو ولی هیچ نخواستم. همین‌که بچه زنده است و نفس می‌کشد، برایم کافی است. الان هم با آنها در ارتباطم و حال دختربچه را جویا می‌شوم.»

باورم نمی‌شود که دخترم زنده است

حالا مونا در کنار خانواده‌اش در اصفهان است. خانواده‌ای که همین یک فرزند را دارند و خود را مدیون نجاتگر فرزندشان می‌دانند.

مادر این دختربچه به خبرنگار «شهروند» می‌گوید: «هنوز هم باورم نمی‌شود که مونا زنده است. آن روز من و همسرم به همراه مونا به پیرغار رفتیم. آنجا یک منطقه تفریحی است که هرازگاهی با دخترمان به آنجا می‌رویم. تا محل زندگی‌مان در اصفهان دو ساعت راه است. آن روز صبح هم به آنجا رفتیم. دخترم داشت لب رودخانه بازی می‌کرد. تمام حواسم به او بود، اما نمی‌‎دانم چه شد که ناگهان پایش لیز خورد و درون رودخانه افتاد. من فقط فریاد می‌زدم و هیچ چیزی را نمی‌‎دیدم. با خودم گفتم دیگر تمام شد. دخترکم رفت، اما او را بیرون آوردند. یکی از آنان دخترم را احیا کرد. دخترم نفس نمی‌کشید. شبیه مرده‌ها شده بود. خیلی ترسیدم. تااینکه او را احیا کردند. آن آقا تا بیمارستان هم با ما آمد. من و شوهرم تا آخرعمر به او مدیونیم. او دخترمان را به زندگی برگرداند. به او گفتیم هرچه می‌خواهی بگو تا شاید بتوانیم کمی از این‌کار را جبران کنیم. ولی او فقط تشکر کرد و هیچ هدیه‌ای را به‌عنوان تشکر از ما قبول نکرد.»

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.