ماجرای عجیب مریم قصهگو در روستاهای دورافتاده ایران
گفتوگو با دختر بجنوردی فعال در حوزه کتاب که به تنهایی کار ترویج کتاب در مناطق محروم کشور را دنبال میکند
سالهای سال است که مسئولان فرهنگی کشور مساله ترویج کتاب و کتابخوانی در کشور را به عنوان یکی از فعالیتهای فرهنگی مطرح میکنند و بودجههایی را هم به این حوزه اختصاص میدهند، اما تجربه ثابت کرده است که همیشه فعالیتهای دولتی نتوانسته اهداف تعریفشده در این بخش را آنطور که انتظار میرود محقق کند. در مقابل این فعالیتهای دولتی، فعالیت خودجوش دوستداران کتاب در مناطق مختلف، بهخصوص مناطق محروم، حسابی مثمرثمر بوده و باعث اتفاقات خوبی در این مناطق شده است.
مریم عفتی که دارای مدرک ارشد ادبیات کودک و دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت است، یکی از مروجان موفق کتاب و کتابخوانی در روستاهای مناطق دور افتاده است که سالی هفت، هشت سفر شخصی به این مناطق دارد و با هزینه خود نسبت به خرید کتاب و اهدای آن به بچهها اقدام میکند. در خیلی از روستاها هم در سایه همین فعالیتهای داوطلبانه او، کتابخانههای پررونق خوبی راه افتاده که بواسطه آنها کیفیت زندگی بچهها و حتی پدر و مادر آنها هم ارتقا یافته است. این دختر بجنوردی فعال در حوزه کتاب، زندگی خود را وقف کتاب و کتابخوانی کرده و شیرینترین لحظاتش را کتاب خریدن برای بچهها و کتابخوانی برای آنها در حلقههای کتابخوانی میداند.
فاطمه عسگرینیا-شهروندآنلاین؛ 9 ساله بود که با کمک یکی از معلمان دوره ابتدایی، کتابخوانی را همراه با جمعی از دوستانش با کتاب «ماهی سیاه کوچولو» شروع کرد. این کتاب بهانهای شد برای تشکیل حلقه کتابخوانی: «در طول یک سال، در این حلقه با حلقههای کتابخوانی دیگر رقابت کتابخواندن داشتیم، تا جایی که موفق شدیم جایزه کتابخوانان سال مدرسه را دریافت کنیم. در واقع از این سال بود که من عاشق کتاب و کتابخوانی شدم و کتاب جزو لاینفک زندگی من شد.»
به گفته خودش، هیچوقت و در هیچ شرایطی کتاب از زندگی او جدا نبوده، حتی در سفر: «در دوره دبیرستان بودم. وقتی به همراه خانواده به سفر میرفتیم حتما یک کتاب در کیفم بود و به محض اینکه چند بچه اطرافم میدیدم حلقهای تشکیل میدادم و شروع به کتابخوانی میکردم.»
همه چیز از 15 سال پیش شروع شد
فعالیتهای محدود کتابخوانی مریم قصهخوان به همین سادگی پیش رفت تا اینکه معلم شد: «15 سال پیش به عنوان معلم در شهرستان مشغول بودم، اما به دنبال اختلافی که در محیط کار پیش آمد به مناطق روستایی راز و جرگلان منتقل شدم. ابتدا به این انتقال به چشم تبعید نگاه میکردم، اما به خواست خدا مسیر جدیدی در زندگی من باز شد تا به دنبال آرزوهایم که همان زندگی با کتاب و فعالیت در این حوزه بود، بروم. بعد از حضور در منطقه راز و جرگلان متوجه شدم خیلی از بچهها جز کتابهای درسی به هیچ کتاب دیگری دسترسی ندارند. شروع کردم به معرفی کتابهای غیر درسی برای بچهها و بومیهای منطقه هم به کمکم آمدند. بچههایی که بهواسطه فرهنگ غالب بر منطقه از ادامه تحصیل بازمانده بودند، شروع کردند به ترویج کتابخوانی در روستاها و برپایی حلقههای کتابخوانی برای بچهها؛ حرکتی که با استقبال اهالی هم روبهرو شد.حالا خیلی از این بچهها یا دانشجویان مریم هستند یا آموزگارانی که در مناطق محروم مشغول تدریس هستند.»
هزار جلد کتاب خریدم
از همین جا بود که تصمیم گرفت اولین سفرهای شخصی خود را برای ترویج کتاب و کتابخوانی آغاز کند: «یک سال قبل از اینکه سفر را آغاز کنم، شروع کردم به خرید هزار جلد کتاب. هیچوقت متوجه نشدم این عدد هزار جلد کتاب از کجا در ذهن من جرقه زد. کار آسانی هم نبود، اما از آنجا که عاشقانه دنبال هدفم بودم، به تنهایی این کار را انجام دادم و اولین سفرم را با این کتابها به سمت احمدآباد سفلی، از روستاهای مرزی کردستان شروع کردم.»
سفر به کردستان کار آسانی نبود، چرا که مریم در بدو ورود از طریق آموزش و پرورش برای شناسایی مناطق محروم راه به جایی نبرد؛ به خاطر همین به سراغ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت تا از طریق مربیان سیار به منطقه مورد نظر برود: «آرام حیدری، مربی مناطق محروم بود که کتاب برای بچهها میبرد. وقتی به روستای احمدآباد سفلی رسیدیم، فضای زیبای روستا و لباسهای رنگی بچهها مرا سر ذوق آورد. از طریق بلندگوی مسجد حضورمان را اعلام کردیم و در فاصلهای خیلی کوتاه، جمع زیادی از بچهها را در حلقه کتابخوانیمان دیدیم. آرام به زبان کردی برای بچهها قصه میخواند و من به زبان فارسی. یکی از اتفاقات خوبی که در این سفر افتاد، راهاندازی کتابخانه ثابت در یکی از روستاهای منطقه به نام «دره تفی» بود که مسئولیت اداره آن را یک زوج جوان بومی عهدهدار شدند و حالا بعد از سالها همچنان به کار خود مشغولند.»
از مروج کتاب تا فعال اجتماعی
مریم قصهخوان حالا بعد از 15 سال فعالیت داوطلبانه در مناطق محروم روستایی و دور افتاده کشور، از سراوان گرفته تا ریگان و مناطق محرم کردستان و کرمانشاه و … تنها به برپایی حلقههای کتابخوانی نمیپردازد، بلکه به واسطه این سفرها و آشنایی با مشکلات مناطق، خواسته و ناخواسته به یک فعال اجتماعی و فرهنگی تبدیل شده است: «هرچه میگذرد تجارب بیشتری در سفرها کسب میکنم و هر کدام از این تجارب هر روز بیشتر بر مریم میافزاید و من این افزوده شدن بر خودم را خواست خدا میدانم.»
رای کنترل خشم در سراوان و ریگان کتابهایی مثل «خشم قلمبه» و «سام و حیوانات» را برای بچهها میخوانم و تلاش میکنم با کتابی مثل «بیا دعوا نکنیم، گفتوگو کنیم» راههای کنترل خشم را آموزش دهم.
شناخت نیاز مردم مناطق محروم و ارتباط با آنها باعث شد تا مریم علاوه بر فعالیتهای قصهخوانی و ترویج کتاب، در حوزههای مختلف بهداشتی و آموزشهای این حوزهها هم وارد شود: «کار من اول با حلقه کتابخوانی شروع شد. بعدها وقتی به روستاها رفتم با صحنههای عجیب و غریبی روبهرو شدم؛ از زندگی 10 نفره در یک کپر گرفته تا ازدواجهای زودهنگام و ارتباط با محارم. این بود که متوجه شدم باید خودم مهارتهای زندگی را بلد باشم تا بتوانم این آموزشها را به روستاییان ارائه کنم، لذا دوره مهارتهای زندگی را در پژوهشگاه مطالعات علوم انسانی دانشگاه تهران فرا گرفتم. بعد از این، متوجه شدم اصلا اگر تفکرها عوض نشود، اتفاقی در جهت ارتقای کیفیت زندگی این مردم نمیافتد؛ به خاطر همین دورههای فلسفه برای کودکان را از دوره مقدماتی تا پیشرفته در تهران سپری و مدرک مدرسی کشوری در این حوزه را دریافت کردم. در خصوص آموزش مسائل بهداشتی هم از دوستان پرستارم کمک گرفتم تا حداقل آموزشهای بهداشتی را به بچهها یاد دهم.»
معلمان روستا گنجهای ما هستند
او فلسفه تعلیم و تربیت را به همین بهانه در دوره دکتری میخواند: «این رشته را انتخاب کردم تا به آموزگاران آموزش دهم که چطور با بچهها ارتباط بگیرند و بتوانند با تاثیر صحیح بر آنها روند تحصیلشان را تسهیل کنند. معلمان روستا گنجهای تعلیم و تربیت ما در روستاها و مناطق دورافتاده کشور هستند.»
او که این روزها در دانشگاه تربیت معلم بجنورد فعال است، از دانشجویان خود هم برای فعالیتهای کتابخوانی در مناطق محروم کمک میگیرد: «خیلی از دانشجویان من امروز در مناطق محروم مشغول به کار هستند. 13 نفرشان در منطقه ریگان هستند و من به این بچهها به چشم گنجهای ارزشمندی نگاه میکنم که میتوانند با حضور خود اتفاقات خوبی را در مناطق محروم رقم بزنند. خیلیهایشان بعد از سفر با من به مناطق محروم کار در این مناطق را انتخاب کردند. خیلیهای دیگر هم بر حسب اتفاق راهی این مناطق شدند، اما امروز در سایه آموزشهایی که دیدهاند، هر کدام مروج کتابی موفق در منطقه هستند.»
عشق به کار مانع خستگی میشود
درست است مریم عاشق کار معلمی و فعالیتهای داوطلبانه ترویج کتاب در مناطق دور افتاده و محروم کشور است، اما همه این فعالیتها برای او بدون سختی و مشکلات نیست؛ از تهیه و تامین کتابهایی که امروز قیمتهای بسیار بالایی دارند گرفته تا حمل و نقل و توزیعشان در مناطق؛ کارهایی که همه و همه را با هزینه شخصی خود و به تنهایی انجام میدهد: «قبلا باید حتما هزار جلد کتاب تهیه میکردم تا به منطقهای سفر کنم، اما الان با 150 تا 300 کتاب هم راهی مناطق محروم میشوم. از آنجا که کارمند رسمی هستم و زمان کمی در اختیار دارم، مجبورم سفرها را به صورت هوایی انجام دهم و بعد از رسیدن به مرکز استان یا شهرستان طی تعامل با فعالان محلی حوزه کتاب، راهی مناطق میشوم. در خیلی از مناطق پذیرش ما از سوی مردم به آسانی صورت نمیگیرد و این عدم پذیرش در ریگان و سراوان بسیار مشهود است؛ به خاطر همین مجبورم برای جلب اعتماد مردم چند روزی را در منطقه بمانم. گاهی اهالی اعتقادی به شنیدن حرفهای ما ندارند و در برخی مناطق دورهمیهای ما با زنان منطقه و آموزش مهارتهای زندگی با حضور مردان در فاصله کمی همراه میشود. خلاصه اینکه اگر عشق به کار نباشد، نمیتوان موفق بود.»
کاهش معضلات اجتماعی با کتاب
مریم همواره میکوشد در سایه فعالیتهای کتابخوانی، در مسیر کاهش آسیبهای اجتماعی نیز کار کند: «برای کنترل خشم در سراوان و ریگان کتابهایی مثل «خشم قلمبه» و «سام و حیوانات» را برای بچهها میخوانم و تلاش میکنم با کتابی مثل «بیا دعوا نکنیم، گفتوگو کنیم» راههای کنترل خشم را آموزش دهم. علاوه بر این، در کنار حلقههای کتابخوانی، تلاش میکنیم با آموزش معلمان روستا و نحوه استخراج مفاهیم از کتابها، آنها را به طراحی تمرینهای کنترل خشم برای بچهها تشویق کنیم و امیدواریم در این مسیر موفق باشیم. یا مثلا در مناطق مرزی کردستان که بچهها مجبور به کولبری و تامین هزینههای زندگیاند، عمدتا درگیر معضل اعتیاد هستند و ما میکوشیم با آموزشها و کتابهای مناسب آنها را از این آسیب دور کنیم.»
مریم حتی خیلی اوقات با دغدغه کاهش یک معضل اجتماعی، مرخصی بدون حقوق میگیرد و برای کمک به منطقههای محروم و آسیبدیده، راهی این نقاط میشود: «مساله خودکشی زنان در ایلام که اتفاق افتاد، دلم طاقت نیاورد و دو ماهی مرخصی بدون حقوق گرفتم. احساس کردم اگر کار فرهنگی و آموزشی خوبی صورت نگیرد هر روز بر تعداد این حوادث افزوده میشود. این دغدغهها امروز در تار و پود زندگی من رفته و من جدا از مردم مناطق محروم نیستم؛ مردمی که تنها راه نجاتشان برخلاف مناطق شهری، ترویج کتاب و کتابخوانی است.»
فعالیتهای داوطلبانه و عاشقانه مریم در مناطق محروم، اطرافیان او را هم جذب کرده؛ به خاطر همین حالا خیلیهایشان در قالب نذرهای فرهنگی به یاری او آمدهاند: «خیلی از این کمکها را در تامین کانکس برای بچههای روستا هزینه کردهام. در حال حاضر، 12 کانکس برای مناطق محروم خریداری کردهایم که 6 کانکس را به تنهایی خریدهام و 6 کانکس را با کمک دوستانی که مشارکت کردهاند؛ یکی هزینه حج را صرف این کار کرده، یکی خیرات امواتش را.»
مریم همچنان عاشقانه مشغول کار و فعالیت در حوزه کتاب و کتابخوانی است و هر روز هدف و برنامه جدیدی در ذهنش، در این مسیر، شکل میگیرد. گرچه برای خرید کتابها از کسی کمک نمیگیرد، اما شیوههای خلاقانهای برای جلب مشارکت فعالان این حوزه دارد: «خیلی اوقات 100 جلد کتاب از یک نویسنده تهیه میکنم. قبل از سفر نزد نویسنده میروم تا برای بچهها امضا کند. نویسنده وقتی میبیند قرار است کتابها به دست چه بچههایی در چه مناطقی برسد، خودش هم تعداد 100 تا 200 کتاب هدیه میدهد و از این طریق میتوانم کتابهای بیشتری همراه خود ببرم.»
روستایی که نام شاهکارهای ادبی جهان را بر کوچههایش گذاشتهاند