ماجرای پدیدهای به نام «فلیپ بوک» که به فروشگاههای مجازی کتاب در ایران هم راه پیدا کرده است چیست؟
به گزارش خبرنگار شهروندآنلاین؛ جان بارنز لینت، طرحنگار انگلیسی، نخستین کسی بود که «فلیپ بوک» را سال 1868 ثبت اختراع کرد. لینت، فلیپ بوک خود را «کینتوگراف» نامید که واژهای لاتین به معنای تصویر متحرک است. مدتی بعد، عکاس آمریکایی ادوارد مایبریج از فلیپ بوک به شکل تازهای استفاده کرد؛ او از تصاویر مختلف، با سرعت، چندین بار عکس میگرفت تا وقتی به ترتیب پخش میشوند، مثل یک تصویر متحرک باشند.
«فلیپ بوک» چیست؟
«فلیپ بوک» (یا همان «ورقهای پویانما») اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، بهعنوان یک نوع اسباببازی به فروش میرسید و محبوبیت بالایی میان کودکانونوجوانان داشت. این کتابهای بصری به شکلی طراحی شدهاند که در هر صفحه، تصویر با تصویر قبلی کمی متفاوت میشود، بنابراین اگر آن را سریعا ورق بزنید، این توهم را ایجاد میکند که در حال تماشای یک تصویر متحرک هستید. حالا از یک زاویه دیگر به آن بنگرید: هر فیلمی که در سالن سینما یا هر سریالی که روی تلویزیون تماشا میکنید، همه ویدیوها و بازیها، همگی بر مبنای ساختار فلیپ بوک استوار هستند: یک توهم، یک خیال که بهدلیل «تداوم دید» رخ میدهد. این پدیده زمانی اتفاق میافتد که چشمان و مغز شما دو یا چندتصویر را با سرعت و پیوسته میبیند، چشمانتان این تصویر را بههم پیوند میزند و مغزتان آنها را به این شکل پردازش میکند که انگار در حال حرکت هستند. به همین خاطر است که تصاویر ثابت فلیپ بوک با تورق سریع، ناگهان جان میگیرند و به حرکت در میآیند. اما این کتابهای کوچک سرگرمکننده که به آنها گاهی «تصویر متحرک» هم گفته میشود، از کجا آمدهاند؟
سابقه فلیپ بوک
فلیپ بوکها بیش از صدوپنجاهسال است که وجود دارند و گویا شخصی به نام «پیر-هیوبرت دوین» نخستین فردی بوده که سال 1860 نمونهای از آن را تولید کرده است. با وجود این، جان بارنز لینت، طرحنگار انگلیسی، نخستین کسی بود که آن را سال 1868 ثبت اختراع کرد. لینت، فلیپ بوک خود را «کینتوگراف» نامید که واژهای لاتین به معنای تصویر متحرک است. مدتی بعد، عکاس آمریکایی ادوارد مایبریج از فلیپ بوک به شکل تازهای استفاده کرد؛ او از تصاویر مختلف، با سرعت، چندین بار عکس میگرفت تا وقتی به ترتیب پخش میشوند، مثل یک تصویر متحرک باشند.
از فلیپ بوک تا ماتوسکوپ
فلیپ بوک به تکامل ادامه داد و هرمان کسلر، مخترع آمریکایی، نسخه مکانیکی آن را به نام «ماتوسکوپ» اختراع کرد که در واقع یکی از نخستین دستگاههای نمایش فیلم کوتاه بود. او تصاویر مختلف را به شکل کارت، بهترتیب درون دستگاه قرار میداد و آنها بهصورت خودکار یکی پس از دیگری از جلوی چشمان شما عبور میکردند تا احساس کنید در حال تماشای یک ویدیو هستید. از آنجا که ماتوسکوپ روی پرده به نمایش در نمیآمد و باید به درون دستگاه نگاه میکردید، آن را میتوانیم یک نوع «شهرفرنگ کلاسیک» نیز در نظر بگیریم.
تولید فلیپ بوکها هزینه چندانی نداشت و محصول گرانقیمتی هم به حساب نمیآمد، بنابراین در فروشگاههای اسباببازی به فروش میرسید و طرفداران زیادی داشت. شرکت کِرَکر جک حتی آنها را بهصورت رایگان و بهعنوان جایزه هدیه میداد که این رویکردشان به محبوبیت فلیپ بوکها در اوایل 1900 کمک کرد. شرکتهای دیگر هم همین مسیر را ادامه دادند و فلیپ بوکها را میتوانستید در بستههای سیگار، آدامسهای بادکنکی و خوراکیهای مختلف پیدا کنید. فلیپ بوک در تولد و گسترش صنعت سینما تاثیرگذار بود اما بهتدریج به حاشیه رفت تا اینکه در دهه 1960 از سوی شرکتهای بزرگی همچون دیزنی دوباره بهعنوان ابزار بازاریابی به کار گرفته شد، اما با ورود فناوریهای تازه در دهه هفتاد میلادی، بار دیگر از کانون توجه کنار رفت.
جادوی فلیپ بوکها همچنان حفظ شده است و بااینکه در میان کودکان محبوبیت سابق را ندارد اما یک عنصر نوستالژی قدرتمند است که همیشه از آن استقبال میشود. در سالهای اخیر، بسیاری از شرکتهای بزرگ مثل سامسونگ یا موتورولا برای معرفی محصولاتشان به این روش تبلیغاتی سنتی رجوع کردهاند و با بازخوردهای مثبتی روبهرو شدهاند.
استقبال از فلیپ بوکها در ایران
ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که هنوز ناشری در ایران اقدام به انتشار فلیپ بوک نکرده است اما فلیپ بوکهایی ساده در فضای مجازی در ایران در حال فروش هستند. به این ترتیب که صفحات بلاگرهای کتاب یا کتابفروشیهای مجازی اقدام به فروش بعضی از آنها کردهاند. فلیپ بوکها البته در ایران بهعنوان کالایی جانبی در کنار رمان اصلی به فروش میرسند. یعنی رمان مربوطه که غالبا به شکل مصور است، بهعنوان کالای اصلی و فلیپ بوک همان رمان، بهعنوان کالایی جانبی در حال فروش است. ازجمله یکی از این فلیپ بوکها میتوان به اثری اشاره کرد که بر اساس یکی از مانگاهای عاشقانه ژاپنی به نام «میخوام پانکراست رو بخورم» نوشته یورو سومینو ساخته شده است؛ فلیپ بوکی در ابعادی بسیار کوچک که وقتی آن را تند ورق میزنید، احساس میکنید در حال تماشای یک کارتون هستید. طبیعتا تولید چنین آثاری در ایران کمتر امکان دارد چراکه ناشران ایرانی به لحاظ مالی، امکان تولیدشان را ندارند. مخاطبان هم به جهت آشنایی اندک ممکن است نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و چاپ چنین اثری که عموما با کاغذ گلاسه انجام میشود، عملا به سود ناشر نخواهد بود، اما برگردیم به جمله عجیب «میخوام پانکراست رو بخورم» و ببینیم قصه از چه قرار است و چرا در ایران هم طرفدار پیدا کرده.
عاشقانهای عجیب
داستان از یک مراسم ختم شروع میشود. دختری به نام ساکورا مرده و همه در سوگ او عزادارند اما پسری به اسم هاروکی که شاید به اندازه مابقی نزدیکان، از این مرگ ناراحت است در مراسم شرکت نکرده. این پسر بهخاطر از دست دادن دختر به افسردگی دچار شده اما فردای روز ختم، وقتی گوشی خود را باز میکند با این جمله عجیب مواجه میشود: «میخواهم پانکراست را بخورم»! همینجاست که داستان به عقب میرود و ما متوجه میشویم ساکورا پیش از مرگ با مشکل سرطان پانکراس دستوپنجه نرم میکرده و پزشکان به او گفته بودند چند ماه بیشتر زنده نیست. ساکورا راز خود را با هاروکی در میان گذاشته و هر دو تصمیم میگیرند به کارهای قبل از مرگ دختر رسیدگی کنند. به این ترتیب ماجرایی عاشقانه بین این دختر و پسر شکل میگیرد و نویسنده در مسیر داستان، مفاهیمی ساده اما عمیق مطرح میکند. بر اساس این کتاب، انیمهای ژاپنی هم در سال 2018 ساخته شد که با استقبال فراوانی در ژاپن و دیگر کشورها مواجه بود.