آقا سلام! خوبی؟

گفت‌وگو با عباس رثایی، کمدین برنامه «عصرجدید» و زائر متفاوت امام رضا(ع)

«گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود»، از «عباس رثایی» هنرمند مشهدی بپرسید، یک دنیا حرف برایتان دارد در وصف این شعر زیبای «قیصر امین‌پور»، یک سینه نقل و روایت دارد از 21سال زحمت و تلاش، از صبری تمام‌نشدنی در طلب موفقیت و بالاخره از ره صدساله‌ای که ناباورانه در یک شب طی شد. تا چندماه قبل از نگاه عباس آقای کمدین، راه‌رسیدن به موفقیت و شهرت از میانه خنده‌های مخاطبانی عبور می‌کرد که سال‌ها به عشق شاد‌کردن آنها، با صورت سیاه خاک صحنه خورده بود. کارگردان روزگار اما اراده کرده بود این داستان را جور دیگری هدایت کند. این‌طور بود که بلورهای اشک همان مخاطبان و دل‌های پرکشیده‌شان تا قبله شرقی ایران، پل عبور کمدین مشهدی ما از گمنامی به موفقیت، شهرت و محبوبیت شد!

آنچه در برنامه « عصر جدید» برای عباس رثایی، بازیگر و کارگردان تئاتر رقم خورد، از آن اتفاقات شیرینی است که به آن نطلبیده می‌ماند. او گرچه عمری با عطش رسیدن به قله‌های موفقیت در عرصه هنرهای نمایشی سپری کرده بود اما طی یک اتفاق به عصرجدید رسید. همان ‌کسی که دستش را گرفته و به این برنامه رسانده بود، حضوری فراموش‌نشدنی را بر این صحنه استعدادیابی برای او رقم زد. متن و حاشیه‌های جذاب 2 اجرای او در برنامه عصرجدید و بازخوردهای خاص و عجیبی که از مخاطبان دریافت کرد. محور گپ‌وگفت ما با این هنرمند خو‌ش‌صحبت مشهدی بود. با این گفت‌وگو همراه باشید.

  • چطورشد گذرتان به عصر جدید افتاد که یک برنامه استعدادیابی است؟

راستش را بخواهید، من برنامه‌ای در این زمینه نداشتم. حضور در برنامه عصر جدید وقتی که من در یک شرایط عجیب و غریب بودم، برایم رقم خورد. آن روزها روی نمایشنامه شاه ریچارد اثر شکسپیر که آن را تبدیل به مونولوگ (تک‌گویی) کرده بودم، کار می‌کردم.

می‌خواستم این اثر را به‌عنوان دوازدهمین اثر تک‌گویی خودم روی صحنه ببرم. یک روز در جمع گروهی از دوستان بودیم و من هم به لحاظ روحی خیلی به هم‌ ریخته بودم. استاد هوشنگ جاوید، پژوهشگر برجسته موسیقی آیینی و موسیقی نواحی ایران هم که در آن محفل دوستانه حضور داشت. وقتی دید گوشه‌ای نشسته‌ام و سرحال نیستم، گفت: «عباس! کمی سیاه‌بازی دربیاور و برایمان آواز بخوان.» گفتم: نه، حوصله ندارم. حالم خوب نیست. اما در مقابل اصرارهای ایشان و در رودربایستی فی‌البداهه شروع کردم به اجرای سیاه‌بازی. آقای جاوید هم تمام‌ مدت از من فیلم می‌گرفت. خبر نداشتم ایشان آن فیلم را برای برنامه عصر جدید فرستاده.

  • و همه‌ چیز از وقتی شروع شد که اولین اجرای شما از تلویزیون پخش شد. درست است؟

بله، آن شب با اجرای یک نمایش با موضوع شهدای غواص، با رأی داوران به‌عنوان نفر اول به مرحله بعد راه پیدا کردم. گذشت تا روز سی‌ویکم خرداد که اجرای من از تلویزیون پخش شد؛ نمایشی که نشان‌دهنده ارادتم به شهدای غواص بود. البته من با این وادی از قبل آشنا بودم چون یکی از عموهایم از شهدای گرانقدر دفاع مقدس است.

آن شب به محض پخش اجرایم از تلویزیون، سیل پیام‌های تبریک دوستان و اقوام و آشنایان شروع شد. حتی دونفر از برادران یکی از مقامات ارشد نظام هم لطف داشتند و حدود ساعت یک نیمه‌شب پیام ارسال کردند و بابت این اجرا به من تبریک گفتند. تا صبح 277 تماس تلفنی و 600 پیام داشتم، دیگر برای اینکه بتوانم پاسخگوی لطف همه باشم، فقط می‌نوشتم «سپاس… فدات» (با خنده) برای افرادی که با آنها رابطه رسمی داشتم، می‌نوشتم: «سپاس» و برای خودمانی‌ترها می‌نوشتم: «فدات» خلاصه به لطف خدا، بازتاب خیلی خوبی داشت. اینها به کنار، نمی‌دانید وقتی برای اولین‌بار بعد از پخش برنامه به خیابان رفتم، مردم چطور مرا شرمنده کردند.

  • اما نقطه عطف ماجرای حضور شما در برنامه عصر جدید ، اجرای دوم بود؛ همان اجرا که با عرض ارادتی دوست‌داشتنی به محضر امام رضا(ع)، حس و حال خاصی گرفت و مخاطبان هم ارتباط قلبی عجیبی با آن برقرار کردند.

یازدهم تیرماه ضبط دوم انجام شد. شرایط عجیب و غریبی بود. برای سرگرم‌کردن تماشاگران، موسیقی شاد با صدای بلند پخش می‌شد و سالن مملو از هیاهو و صدای جیغ و دست مردم بود. مانده بودم در آن شرایط، چطور برای اجرا تمرکز کنم. همین‌طور که به زمان اجرا نزدیک می‌شدیم، یک لحظه در دلم به امام رضا(ع) متوسل شدم و گفتم: «آقا خودتون کمک کنید. نمی‌دانم در این شرایط با این سطح از هیجان و شادی و سروصدا، چطور می‌خواهم جو سالن را با یک معنوی به دست بگیرم. یا امام رضا(ع) کمکم کنید.»

واقعیت این است که بعضی از اتفاقات این نمایش، فراتر از خواست و اراده من و نویسنده پیش رفت. ماجرا این بود که من برای کسب آمادگی برای این نمایش 13 شب به حرم رفتم و آنجا از 13 صحن و زاویه مختلف، دیالوگ‌ها را خطاب به حضرت‌ رضا(ع) می‌گفتم و تمرین می‌کردم.

اصلا خیلی از این اصطلاحات و عبارت‌ها را خودم از زائران شنیدم. مثلا این اصطلاح «چشم مایی» یا به قول تهرانی‌ها «چش مایی» که حالا خیلی گرفته و انگار شده مال من و شخصیتی که بازی کردم، این اصطلاح را از یک زائر تهرانی شنیدم که دست برسینه، خطاب به امام رضا(ع) می‌گفت: «آقا! چشم مایی». یا این دردل بی‌ریا با حضرت را از یک زائر آذری‌بان شنیدم. دوستم گفت: «متوجه می‌شوی چه می‌گوید؟ دارد به امام رضا(ع) می‌گوید: «آقا سلام. حالت چطوره؟ خوبی؟ چه کار می‌کنی؟…» در واقع بعضی از دیالوگ‌ها را فراتر از متن هوشنگ جاوید، از زائران حضرت رضا(ع) الهام گرفتم. خب، حرفی که از دل برآمده بود، بر دل‌ها هم نشست.

  • با رأی داوران، آن شب حضور شما در برنامه عصر جدید به پایان رسید. اما این تازه شروع ماجراهای شما با دلدادگان امام رضا(ع) و محبان جدید ایشان بود. درست است؟
بله، من بعد از آن اجرا، پنج‌هزار کامنت داشتم و الان که بعد از حدود یک‌ماه از آن اجرا دارم با شما صحبت می‌کنم. این کامنت‌ها که بعضی‌هایش عجیب و غریب است، همچنان ادامه دارد. از پسران و دخترانی پیام دریافت می‌کنم که معلوم است هیچ میانه‌ای با مقوله مذهب و توسل نداشته‌اند. اما دلشان با این نمایش لرزیده و متوجه امام رضا(ع) شده‌اند. باور کنید جرأت ندارم بعضی از این پیام‌ها را مرور کنم. چون قدرت مواجهه با علاقه‌ای که مردم به این نقش و ارادتی که به واسطه آن به امام رضا(ع) پیدا کرده‌اند را ندارم. با خواندن این پیام‌ها، گریه‌ام می‌گیرد و حالم به هم می‌ریزد.

احساس صمیمت‌شان هم جالب است. خیلی‌هایشان مرا «این آقا تپله» خطاب می‌کنند. یکی نوشته بود: «این آقا تپله یک‌جوری دل ما رو سوزاند و اشکمون رو درآورد که برایمان جالب است بیاییم مشهد و این امام رضا(ع) که میگه رو بیشتر بشناسیم!» تعداد زیادی از جوانانی که اهل موسیقی رپ و موسیقی زیرزمینی و این چیزها هستند هم برایم پیام فرستاده‌اند و نوشته‌اند: «ما که چیز زیادی در این زمینه نمی‌دانیم اما با اجرای شما حال کردیم و اشک ریختیم و لذت بردیم.»

  • اما فکر می‌کنم شیرین‌ترین اتفاقی که می‌توانست برای شما بیفتد، دعوت تولیت آستان قدس رضوی و تقدیر رسمی بود که از شما در حرم مطهر امام رضا(ع) صورت گرفت. برایمان از این اتفاق فراموش‌نشدنی بگویید.

اول از همه حجت‌الاسلام «مروی» تولیت آستان قدس رضوی، فیلم اجرای مرا در صفحه شخصی‌شان بازنشر کردند. به این ترتیب حمایت خود را از کار من اعلام کردند. در دیداری هم که با مسئولان بزرگوار آستان قدس رضوی داشتم. آقای دکتر«محمدمهدی برادران» مدیرعالی حرم مطهر رضوی و حجت‌الاسلام «مهدوی‌فر»، رئیس سازمان علمی و فرهنگی آستان قدس رضوی با اهدای یک جلد قرآن مجید و لوح تقدیر، مرا مورد لطف قرار دادند. در آن دیدار، آقای برادران خطاب به من گفتند: «من یک عمر در راه اهل بیت(ع) خدمت کرده‌ام. شاگردها در این مسیر تربیت کرده‌ام و… اما الان حاضرم ثواب تمام آن خدمات چندین‌ساله را با ثواب این اجرای شما عوض کنم.» در جواب با احترام گفتم: «من به هیچ‌وجه قبول نمی‌کنم.» ایشان تا این جمله را از من شنیدند. به‌شدت و با صدای بلند گریه کردند.

  • چه چیزی باعث شد عباس رثایی اینقدر قاطع «نه» بگویید؟

وقتی می‌خواستیم حرم را ترک کنیم، دوباره آقای برادران گفتند: «من با شما شوخی نکردم‌ها. بیایید الان در محضر حضرت رضا(ع) با هم معامله کنیم….» گفتم: «آقای دکتر! من یک مطرب هستم. یک کمدین، یک دلقک و البته به این کمدین‌بودن چون در جهت شادکردن دل مردم است، افتخار می‌کنم. حالا که این کمدین مفتخر شده به اینکه در 10دقیقه اجرا، دل میلیون‌ها ایرانی را وصل کند به امام رضا(ع)، من ثواب این کا را با هیچ چیزی عوض نخواهم کرد. من این را گفتم و ایشان دوباره به گریه افتادند. خلاصه حال و هوای عجیبی ایجاد شده بود.

البته آستان قدس یک لطف دیگر هم به من داشته. یک فیلم 5 دقیقه‌ای به همت مسئولان محترم آستان قدس به نام «عصر امام رضا(ع) تولید شده که به متن و حاشیه اجرای من در تلویزیون و اتفاقات بعد از آن می‌پردازد. فیلم با تصاویر حضور من در حرم مطهر حضرت رضا(ع) و ابراز لطف مردم شروع می‌شود و در مقاطعی برش می‌خورَد به اجرایم در صحنه عصرجدید. این فیلم در صفحه آستان قدس رضوی هم منتشر شد.

یکی نوشته بود: «این آقا تپله یک‌جوری دل ما رو سوزاند و اشکمون رو درآورد که برایمان جالب است. بیاییم مشهد و این امام رضا(ع) که میگه رو بیشتر بشناسیم!» تعداد زیادی از جوانانی که اهل موسیقی رپ و موسیقی زیرزمینی و این چیزها هستند هم برایم پیام فرستاده‌اند و نوشته‌اند: «ما که چیز زیادی در این زمینه نمی‌دانیم اما با اجرای شما حال کردیم. و اشک ریختیم و لذت بردیم.»

 

منبع: ماهنامه مهروماه

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.