اگر فروشندگان حرفهای باشند…
گفتوگو با امیرحسین خطیبی، کتابفروش درباره راهکارهای ادامه حیات کتابفروشیهای فیزیکی
امیرحسین خطیبی گفت: میگویند کاغذ گران شده، کسی کتاب نمیخرد، در حالی که به نظر من هنوز هم اگر نیروهای حرفهای کتابفروش در کتابفروشیها به کار گرفته شوند و حقوق مناسبی به آنها داده شود، میتوانند مخاطبان را به کتابفروشیها بکشانند، راهنمایی مناسب به آنها بدهند و کاری کنند که همان خریدار دوباره برای خرید کتاب به همان کتابفروشی برگردد.
یاسر نوروزی_شهروندآنلاین؛ در سالهای گذشته رفتهرفته شاهد تعطیلی کتابفروشیهای فیزیکی بیشتری بودهایم. دلایل این موضوع فراوان است. قیمت کتاب از سال پایانی دولت سابق، روند افزایشی پیدا کرد و کار به جایی رسید که این روزها چند برابر شده است. همهگیری کرونا هم بسیاری از اماکن فروش فیزیکی کتاب را به تعطیلی کشاند. اما مساله اصلی همزمان با کمرونق شدن کتابفروشیهای فیزیکی، پا گرفتن فروشگاههای مجازی کتاب بود؛ چه به شکل سایت، چه در کانالها و چه شبکههای اجتماعی. با این حال امیرحسین خطیبی، نظر دیگری در این باره دارد که در نوع خود قابل تأمل است. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگویی است با این کتابفروش حرفهای درباره راهکارهای ادامه حیات کتابفروشیهای فیزیکی.
میخواهم از منظر یک کتابفروش حرفهای از شما بپرسم، کتابفروشان فیزیکی باید در شرایط رقابتی این روزها با کتابفروشان مجازی چه کنند؟
موضوع اول این است که رویکرد کتابفروش به کتابفروشی باید از منظر کسب و کار باشد. در توضیح باید بگویم شما احتمالا به کتابفروشیهای زیادی سر میزنید. با توجه به تجربه خودتان، چند نیروی حرفهای کتابفروش در کتابفروشیها میبینید؟ منظورم از نیروی حرفهای کتابفروش، کتابخوان یا کتابشناس نیست؛ کسی است که تمام وجوه یک کتابفروش حرفهای را داشته باشد. مثال میزنم؛ مثلا اگر یک نوجوان سیزده، چهاردهساله به کتابفروشی برود و به کتابفروش بگوید من میخواهم کتاب خواندن را شروع کنم، چند کتابفروش داریم که بتوانند به این نوجوان کتاب معرفی کنند و درست هم معرفی کنند؟
بله، عموما نمیتوانند.
درست است و همین هم یکی از دلایل اصلی است که کتابفروشیهای ما نمیتوانند رونق داشته باشند.
یعنی نظر شما این است که اگر کتابفروشان فروشگاههای کتاب، حرفهای بودند، کتابفروشیها میتوانستند دوام بیاورند؟
قطعا میتوانستند. فروشگاههای کتاب ما عملا در کتابفروشیهایشان در حال مشتریسوزی هستند!
توضیح میدهید؟
توضیحم همان مثالی است که درباره آن نوجوان زدم. اصلا شما همین الان به انواع کتابفروشیها سر بزنید؛ از برندترین کتابفروشیها تا کتابفروشیهایی که اسم و رسم کمتری دارند. بروید بگویید من کسی هستم که تازه میخواهم کتاب خواندن را شروع کنم؛ چه کتابی بخوانم؟ آیا کتابفروشی که آنجاست میتواند راهنمایی درستی به شما بدهد؟ میتواند با توجه به ذهنیت و علاقهمندی شما، کتاب مناسبی به شما بدهد؟ میتواند شما را آنالیز کند و روانشناسی درستی از شما داشته باشد تا وقتی کتابی به شما معرفی میکند و میخرید، دفعه بعد هم رغبت کنید کتاب بخرید؟ شما قطعا از نمایشگاه کتاب دیدن کردهاید. سوالم این است در غرفههای بزرگ، چند نیروی حرفهای کتابفروش دیدهاید؟ در واقع پاسخ این است که متأسفانه ناشران و فروشگاههای کتاب، کمتر به دنبال نیروی حرفهای کتابفروش و نگهداشتن او بودهاند. در عین حال، کتابفروشهای حرفهای نمیتوانند نیروهایی حرفهای شبیه به خودشان تربیت کنند. من اصلا نمیگویم نیرویی خیلی حرفهای هستم، ولی فروش یک کتابفروشی که بنده در آن کار میکردم در سال گذشته 5 میلیون تومان بود، اما به محض اینکه بنده از آنجا رفتم، با افت فروش قابل توجه مواجه شد. چرا این اتفاق افتاد؟ چون کسی را نداشت که مردم را راهنمایی کند. برای همین هم در حال حاضر تعطیل شدهاند و دارند آن را جمع میکنند.
یعنی اگر در آن کتابفروشی میماندید، با وجود شرایط اقتصادی سختتر امروز، میتوانستید همچنان آن کتابفروشی را سر پا نگه دارید؟
نه تنها من، بلکه خیلی کتابفروشهای حرفهای هستند که میتوانند در همین شرایط کتابفروشیها را سر پا نگه دارند، اما شرط دارد. چه شرطی؟ به این شرط که ما به کتابفروشی هم به شکل یک کسب و کار نگاه کنیم.
مقصودتان چیست؟
مقصودم خیلی روشن است؛ یک کتابفروش از صبح تا شب باید سر کار برود، اما حقوقش به اندازه حقوق پایه هم نیست. پس واقعیت این است اگر من به اندازه کاری که انجام میدهم حقوق نگیرم، حتی اگر فرد توانایی هم در کار خودم باشم، طبیعتا از آن کار بیرون میآیم و میروم سر کار دیگری که دخل و خرجم با هم بخواند. در این شرایط چه فروشندههایی جذب کتابفروشیها میشوند؟ افرادی که تازه میخواهند کار یاد بگیرند، دانشجوهایی که دنبال منبع درآمدی کنار تحصیلشان هستند و غیره. در واقع سوال جدیام این است افرادی که فروشگاه کتاب دارند، خودشان چه کردهاند؟ آیا به شکل جدی به این حرفه نگاه کردهاند؟ آیا توانستهاند کتابفروشان حرفهای را به کار بگیرند؟ در عین حال توانستهاند کاری کنند که بنده به عنوان یک کتابفروش حرفهای بتوانم نیروهایی هم زیرمجموعه خودم پرورش بدهم؟ خب، متأسفانه افراد سرمایهگذار در این موضوع خودشان این کار را نکردهاند، پس چه توقعی دارید که کتابفروشی سر پا بماند؟ وقتی صاحب فروشگاه به یک کتابفروش حرفهای 3 میلیون حقوق میدهد، چطور میتواند انتظار داشته باشد که طرف در آن شغل بماند یا اگر هم میماند، تمرکز روی کارش داشته باشد؟ درد اصلی به نظر من اینجاست. البته که من هم میدانم دولت حمایت لازم را در زمینه کتابفروشیها انجام نمیدهد، کتاب گرانتر شده است، وضعیت اقتصادی سختتر شده است؛ اینها را کتمان نمیکنم، اما بهتر است کمی هم از درون به این موضوع نگاه کنیم و ببینیم خودمان چه کردهایم. شما همین الان بروید 20 دقیقه در یکی از بزرگترین کتابفروشیهای برند تهران بگردید، یک نفر نمیآید به شما بگوید سلام! اصلا کسی میتواند بیاید مخاطب و خریدار را راهنمایی کند؟ متأسفانه اکثرا روی موضوعات دیگر تمرکز کردهاند و خودشان را فراموش کردهاند. میگویند کاغذ گران شده، کسی کتاب نمیخرد، در حالی که به نظر من هنوز هم اگر نیروهای حرفهای کتابفروش در کتابفروشیها به کار گرفته شوند و حقوق مناسبی به آنها داده شود، میتوانند مخاطبان را به کتابفروشیها بکشانند، راهنمایی مناسب به آنها بدهند و کاری کنند که همان خریدار دوباره برای خرید کتاب به همان کتابفروشی برگردد. در واقع مشکل اینجاست که شما در لباسفروشی، فروشنده حرفهای زیاد پیدا میکنید، اما در صنف کتابفروشیها نمیتوانید فروشندههای کتاب حرفهای زیادی ببینید. یکی از مهمترین دلایل پایین آمدن فروش کتابفروشیها همین است.