20 تا 30 کتاب، دقیقا از ترجمه من کپی شده بود!

اعتراض ارسلان فصیحی (مترجم «ملت عشق») به کپی‌کاری‌های مترجمان و ناشران بر اساس این رمان

من خیلی از این کتاب‌ها را تهیه کرده و دیده‌ام. حدود 20 تا 30 عنوان را بررسی کرده‌ام. بعضی از آنها خیلی دقیق کپی کرده بودند! یعنی معلوم است طرف دیده یک کتابی پرفروش شده، گفته خب، من هم بیایم آن را چاپ کنم؛ همان بلایی که سر خیلی کتاب‌های دیگر می‌آید

امین فرج‌پور_شهروند آنلاین؛ماجرا از کجا شروع شد؟ چند سال پیش عده‌ای که صرفا به دنبال منفعت مالی از بازار کتاب ایران بودند، دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند حفره‌ قانونی کپی‌رایت را در ایران دور بزنند. چطور؟ آنها کتاب‌های بازار ایران را رصد می‌کردند و به محض اینکه می‌دیدند کتابی پرفروش شده، آن را برمی‌داشتند، جمله‌ها را تغییر می‌دادند و با کمی پس و پیش کردن واژه‌ها، با نام مترجمانی که بسیاری از آنها اصلا وجود خارجی ندارند، کتاب را چاپ می‌کردند. به این ترتیب نه مترجم قبلی می‌توانست شکایتی علیه این ناشران تنظیم کند، نه ناشرانی که برای بار اول کتاب مربوطه را منتشر کرده بودند! یکی از قربانیان اصلی این ماجرا هم رمان معروف «ملت عشق» نوشته الیف شافاک با ترجمه ارسلان فصیحی است که توسط نشر «ققنوس» منتشر شده. فصیحی در ادامه به بعضی کپی‌کاری‌های این ناشرنماها اشاره کرده است که می‌خوانید.

 

کتاب «ملت عشق» با ترجمه شما معروف شد، اما حالا ناشران و مترجمان دیگری پیدا کرده: فاطمه باریک‌لو، سمیه بدوی، زهرا قلی‌پور، الاهه…. در واقع گروهی ناشر می‌آیند و می‌ریزند سر یک کتاب و با اسامی مستعار و حتی واقعی شروع به انتشار دوباره همان کتاب می‌کنند. ‌می‌شود جلوی این اتفاق را گرفت؟

خب، این سوالی که شما مطرح کردید، پاسخش «نه» است؛ نه، واقعیت این است که نمی‌شود کاری کرد! ضمن اینکه اسم کتابی که گفتید، اصلا این نیست. این کتاب به دو زبان انگلیسی و ترکی چاپ شد. اسم این کتاب به زبان انگلیسی بوده: «Forty rules of love» که فارسی‌اش می‌شود «چهل قاعده عشق». در ترکی هم به نام آشک «Aşk» آمده که ترجمه‌اش می‌شود «عشق». در واقع کتابی به نام «ملت عشق» اصلا وجود ندارد! این اسم را من روی کتاب گذاشتم. پس موقعی که از اسم یک کتاب شروع می‌کنند به دزدی،‌ دیگر «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل». درحالی‌که پاسخ من به این گروه این است: اگر کتاب را خودشان ترجمه کرده‌اند، چرا اسمش را ترجمه نکرده‌اند؟! «ملت عشق» را از کجا آورده‌اند؟!

متوجه‌ام. کپی‌کاری از همان ابتدای کار بوده.

بله، دقیقا از عنوانی که من انتخاب کرده‌ام، برداشته‌اند و کپی کرده‌اند. یعنی از همان اول، از اسم ترجمه من شروع به سرقت کرده‌اند؛ درحالی‌که اصلا چنین کتابی نداریم. یعنی الیف شافاک اصلا کتابی به نام «ملت عشق» ندارد. ما اصل کتاب را به دو زبان انگلیسی و ترکی به وزارت ارشاد دادیم تا جزو اسنادشان باشد و دیگر کسی بر اساس این نامی که گذاشته‌ام، مجوزی نگیرد.

پس چطور توانستند همین کتاب شافاک را در ایران منتشر کنند؟

در ارشاد کاری انجام شد که دیگر به اسم «ملت عشق» مجوز ندهند، اما عده‌ای آمدند و اسامی دیگری روی همین کتاب گذاشتند تا مجوز بگیرند: مثلا «ملت عشق مصور»!

در واقع وزارت ارشاد را دور زدند…

بله. مثلا گذاشتند «چهل قانون ملت عشق»!

من به اسم «علت عشق» هم دیده‌ام که چاپ شده!

بله، هزار و یک اسم از خودشان ساختند. در واقع شروع کردند به پیچاندن قضیه و راه‌های گریز از این سد را پیدا کردند. آن کسی هم که در ارشاد نشسته، می‌داند که این همان است، ولی احتمالا قانون دست و پایش را بسته.

چرا؟

چون مقررات می‌گوید اگر یک «واو» در اسم جابه‌جا یا اضافه شده باشد، می‌تواند مجوز بگیرد. مثل همان عنوانی که گفتید: مثلا به جای «ملت عشق» گذاشته‌اند «علت عشق» و مجوز گرفته‌اند! پس نمی‌شود جلوی این کار را گرفت.

ضمن اینکه امکان دارد حتی کتاب را از روی ترجمه شما کپی هم کرده باشند. درست است؟

اتفاقا من خیلی از این کتاب‌ها را تهیه کرده و دیده‌ام. حدود 20 تا 30 عنوان را بررسی کردم و دیدم بعضی از اینها کپی‌هایی بود از ترجمه من. حتی بعضی از آنها خیلی هم دقیق کپی کرده بودند! یعنی معلوم است طرف دیده یک کتابی پرفروش شده، گفته خب، من هم بیایم آن را چاپ کنم؛ همان بلایی که سر خیلی کتاب‌های دیگر می‌آید. چون ما سه حالت که بیشتر نداریم: 1. کسانی که واقعا ترجمه مجدد می‌کنند. 2. کسانی که عینا کپی می‌کنند. 3. کسانی که جمله‌ها را عوض می‌کنند و شروع می‌کنند به بازنویسی همان ترجمه موفقی که در بازار بوده. منتها این گروه سوم یک مقدار تغییراتی در نثر می‌دهند که به اصطلاح ایز گم کنند. اصطلاح خوبی هم برای کار این گروه گذاشته‌اند؛ اسمش را گذاشته‌اند «پخته‌خواری»! یعنی طرف لقمه حاضر و آماده را برمی‌دارد. هیچ مخاطره‌ای هم نه در زمینه ترجمه و نه سرمایه ندارد. فقط باید حساب به خطر افتادن آبرو را در این مسائل در نظر گرفت.

خب، وقتی مترجم فیک است و وجود خارجی ندارد، دیگر آبرویی هم از او نمی‌رود!

بله، شما اگر تحقیق کنید مترجمی پیدا می‌کنید که 22 سالش است، درحالی‌که 36 عنوان کتاب ترجمه کرده! هر عنوانش هم مثلا 500 صفحه، 600 صفحه است! یعنی کاری که طی 30 سال یک مترجم می‌تواند انجام دهد، این آدم 22 ساله توانسته ظرف چهار سال انجام بدهد! خب، معلوم است رفته از روی ترجمه دیگران رونویسی کرده!

یعنی هیچ راهی برای جلوگیری از این ترجمه‌های کپی یا به اصطلاح پخته‌خواری وجود ندارد؟

تنها راهش این است که دولت ایران، عضو کنوانسیون «برن» شود تا قانون کپی‌رایت در کشورمان به اجرا دربیاید. آن زمان فقط کسی که مجوز ترجمه و نشر یک کتاب را از ناشر خارجی بگیرد، می‌تواند آن را در ایران چاپ کند. مابقی هم اگر چنین کاری کنند، قانون کپی‌رایت را نقض کرده‌اند که جرائم مختلف برایشان در نظر می‌گیرند. منتها اجرای این قانون در ایران راحت نیست، ولی به هر حال باید از یک جایی شروع کرد.

از چه نظر راحت نیست؟

برای اینکه بعضی مسائل باید تبدیل به فرهنگ شود و ضمانت اجرایی قدرتمندی هم داشته باشد. شما همین ترکیه، کشور همسایه ما را نگاه کنید. ناشر «ملت عشق» همین چهار، پنج سال پیش آماری منتشر و اعلام کرد حدود 800 هزار نسخه از این کتاب چاپ کرده، اما مسئولان وزارت فرهنگ ترکیه گفتند حدود 2 میلیون نسخه هم دزدی شده!

مقصود همان اصطلاحی است که در ایران با عنوان «قاچاق کتاب» می‌گوییم؟

بله، قاچاق کرده بودند. یعنی بدون اجازه ناشر، یک عده آن را به شکل غیرقانونی چاپ کرده و فروخته بودند. درحالی‌که ترکیه عضو کپی‌رایت است. مثال دیگرش این است که شما اگر در ترکیه بخواهید روی سیستم‌تان ویندوز نصب کنید، باید بروید و 600 دلار بابت آن پول بدهید، اما  می‌توانید به محله آکسارای استانبول بروید و همان ویندوز را با یک دلار از کنار پیاده‌رو بخرید! یعنی قانون باید به‌شدت با اینها برخورد کند، اما احتمالا زورشان نمی‌رسد یا مجازات کافی برایش در نظر نگرفته‌اند. مثال دیگرش اما آلمان است. در آلمان شما اگر چراغ قرمز را رد کنید، چنان مجازاتی برایتان در نظر می‌گیرند که نقره‌داغ می‌شوید. چنان جریمه‌هایی در نظر می‌گیرند که شما دیگر فکر عبور از چراغ قرمز به سرتان نزند. در واقع برخورد قانون باید سفت و سخت باشد و مجازات هم باید چنان جدی باشد تا بازدارنده شود؛ والا با وضعیتی مواجه می‌شوید که هر کسی هر کاری دلش خواست می‌کند. یکی از کتاب‌هایی که من خیلی دوست دارم، «همسایه‌ها»ی احمد محمود است. خب، می‌دانید که احمد محمود در وضعیت بد اقتصادی زندگی می‌کرد. من آن زمان‌ها، حدود 30 سال پیش که از خیابان انقلاب رد می‌شدم، «همسایه‌ها» را می‌دیدم که دست‌فروش‌ها در حال فروش آن هستند. در واقع به «همسایه‌ها» مجوز نشر نمی‌دادند و نمی‌دهند، ولی این کتاب را همین‌طور کنار خیابان می‌فروختند و می‌فروشند؛ طوری که می‌توانید در یک روز حتی 5 هزار نسخه هم از آن تهیه کنید! آن زمان خیلی دلم برای احمد محمود می‌سوخت. واقعا ناراحت می‌شدم. می‌گفتم خب، کتاب این بنده خدا دارد منتشر می‌شود ولی برای نویسنده‌اش هیچ منفعت مالی ندارد. اما بعد رسیدیم به این سال‌ها و خودم همان وضعیت را تجربه کردم! هنوز تازه قبل از اینکه 60 تا ترجمه از «ملت عشق» دربیاید، کتاب را می‌دیدم که با همان آرم انتشارات «ققنوس» و با همان جلد و با اسم خودم به عنوان مترجم، منتشر شده، آن را قاچاق کرده‌اند و در حال فروشش هستند! به هر حال وضعیت ما هم این‌طور شد.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.