غول‌های بی‌جانشین و دنیای بی‌ستاره‌ای که انتظارمان را می‌کشد!

درگذشت هوشنگ ابتهاج و یادآوری یک دغدغه همیشگی

امین فرج‌پور، شهروندآنلاین؛ فردای درگذشت هوشنگ ابتهاج در همین شهروند پرسیدیم که خالی عظیم جای «سایه» را چه کسی، کدام شاعر بزرگ در قد و قواره خود او پرخواهد کرد؟ پرسشی بی‌پاسخ- که فردای درگذشت محمدرضا شجریان و پیش از او بنان و مرضیه و دلکش هم پرسیده بودیم و البته فردای کوچ نیما و شاملو و فروغ و اخوان و سهراب سپهری و سیمین بهبهانی و احمد محمود و هوشنگ گلشیری و اکبر رادی و حمید سمندریان نیز. و همان‌طور که سفر ابدی عباس کیارستمی و علی حاتمی دنیای سینما را کم‌وزن‌تر کرد و کسی نیامد جای خالی این غول‌ها را پر کند، به عادت و تجربه فهمیده‌ایم کسی هم نخواهد آمد مرهمی باشد بر زخم نداشتن سایه. واقعیتی دردناک که آینده را هولناک و تاریک جلوه می‌دهد- و آینده این‌جا چیزی نیست جز روزی که همین چند غول باقی‌مانده، تتمه اسطوره‌ها و افسانه‌های سینما و تئاتر و ادبیات، مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی و ناصر تقوایی و محمود دولت‌آبادی و آیدین آغداشلو و علی رفیعی هم لباس سفر پوشند و ما را واگذارند با دنیای بی‌ستاره‌ای که انتظارمان را می‌کشد!

 

بله؛ داریم درباره نسل پرستاره‌ای حرف می‌زنیم که در دوره‌ای آمدند و فرهنگ و هنر این سرزمین را زیرورو کردند. نسلی که هرکدام در وادی خود وزنی گرفتند و وزنه‌ای شدند. هنرمندانی که در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی، در سال‌هایی که هوای تازه آگاهی و علم به سرزمین ما هم رسیده بود، جوانه زدند و سر بیرون آوردند و رشد کردند و قد کشیدند و بزرگ شدند- و در تمام سال‌های بعد، تا همین روز و روزگار حاضر بزرگ ماندند. مثل نیما و احمد شاملو و فروغ و اخوان و سهراب و بعدتر سیمین بهبهانی و همین سایه که در وادی شعر قامت به قامت ستاره‌های قدیم، مردمانی از تبار حافظ‌ها و سعدی‌ها و رودکی‌ها زدند. یا در وادی داستان، محمود دولت‌آبادی و احمد محمود و هوشنگ گلشیری که نام‌شان در اندک زمانی جلال و جبروت نام اسطوره‌های داستان‌گویی این سرزمین، شهرزادهایی چون هدایت و بزرگ علوی و ابراهیم گلستان را تکرار کرد. این داستان را در سینما هم مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی و ناصر تقوایی و علی حاتمی و عباس کیارستمی بازنوشتند و البته در وادی موسیقی هم یک نسل تکرارنشدنی از ستاره‌های پاپ- که تا امروز بی‌رقیب و قله‌نشین مانده‌اند- و بعد از انقلاب هم شهرام ناظری و شجریان بزرگ- که خیلی زود بلندبالاتر از بقیه شدند. ساکنین قلل غیرقابل دسترسی سرزمین هنر.  سنجه‌هایی برای سنجش قد و قامت و وزن و هیبت حضور تازه‌آمدگانی که در تمام این سال‌ها باید ابتدا خود را به این غول‌های خوش قد و قامت ثابت می‌کردند…

 

این نسل بی‌تکرار اما به نظر می‌رسد که نفسش به شماره افتاده- و سال به سال، هفته به هفته و روز به روز تبدیل به جمع کوچک‌تری می‌شود. برای همین هم هست که هر بار، با انتشار خبر درگذشت هر کدام از این بزرگان، ترس و تردید سر بلند می‌کند که جای خالی این سفرکرده‌ها را- که در تمام لحظه لحظه زندگی‌شان راوی التهاب‌های اجتماعی- سیاسی مردم سرزمین‌شان بوده‌اند- کدام بلندبالای دیگر پر خواهد کرد؟

این پرسش تکراری اما پاسخ ندارد. دست‌کم این‌که پاسخ سرراستی ندارد. در این چند دهه اخیر، شاید ظهور گاه به گاه هنرمندانی مانند اصغر فرهادی حکایت ادامه نسل غول‌ها در سرزمین فرهنگ و هنر را روایت کرده باشد، اما فراموش نباید کرد که این رویش مستمر نیست…

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.