زندگیشان به شماره افتاده است. طناب ضخیم سفیدرنگ انتظارشان را میکشد. یکی 12 سال پیش اسیدپاشی کرده بود، یکی به خاطر همسر برادرش و یکی دیگر هم به خاطر دختر مورد علاقهاش دست به جنایت زده بود. همگی حالا به لحظات آخر زندگیشان نزدیک شدهاند. قرار است که پای چوبه دار بروند و در انتظار مرگ یا بخشش هستند. آنها روز چهارشنبه صبح به محوطه زندان منتقل میشوند و حکم اعدامشان نیز اجرا خواهد شد. اگر خانواده مقتولان هر سه پرونده رضایت خود را اعلام نکنند، این مرد اسیدپاش و دو قاتل دیگر مجازات خواهند شد.
به گزارش خبرنگار شهروندآنلاین؛ پرونده مرد اسیدپاش به روز 11 مرداد سال 89 برمیگردد. روزی که دختر 23 ساله به نام لیلا فریادهای وحشتناکی سر داد و همسایهها را خبر کرد. دختر جوانی که با اسید به او حمله شده بود. آن روز پس از فریادهای این دختر جوان اهالی شهرک «شهید مطهری» اسلامشهر سراسیمه از خانههای خود بیرون آمدند. آنها با بدن نیمهجان دختر جوان روبهرو شدند. همان لحظه ماموران پلیس و اورژانس در جریان ماجرا قرار گرفتند و بلافاصله به محل حادثه آمدند.
وقتی آنها به محل رسیدند، تجسسهای خود را در این زمینه آغاز کردند. لیلا نیز خیلی زود به بیمارستان منتقل شد. تحقیقات اولیه نشان داد که خواستگار سمج لیلا به نام علیرضا اقدام به اسیدپاشی کرده و متواری شده است. در حالیکه تحقیقات در خصوص دستگیری علیرضا ادامه داشت، مشخص شد او خودش هم هنگام اسیدپاشی آسیب دیده و در یکی از بیمارستانهای تهران بستری است. به همین دلیل ماموران به سرعت سراغ متهم رفتند و او بازداشت و تحت محافظت پلیس قرار گرفت.
علیرضا زندگیام را تباه کرد
این در حالی بود که لیلا در بیمارستان، درباره جزئیات این ماجرا به پلیس گفت: «علیرضا چند بار به خواستگاریام آمده بود ولی من و خانوادهام به او جواب رد دادیم. با اینحال، او دستبردار نبود و میگفت یا باید با من ازدواج کنی یا قید این زندگی را میزنم. روز حادثه او تلفنی با من تماس گرفت و به بهانه آوردن نذری و شنیدن آخرین حرفهایم، خواست مقابل خانهمان بروم. من هم حرفش را گوش کردم. در را که باز کردم او را مقابل خود دیدم. قابلمهای کوچک در دست داشت اما تا سرم را بلند کردم و سلام دادم مایع درون آن را به صورتم پاشید. ناگهان سروصورتم گر گرفت و چشمانم سیاهی رفت. انگار خواب میدیدم. علیرضا، جوانیام و زندگیام را با اسید سوزانده بود و باید تقاص پس بدهد.»
در ادامه علیرضا نیز به جرم خود اعتراف کرد و گفت: «لیلا را کشتم چون به من جواب رد داد. نمیخواستم دست هیچ مرد دیگری به دختر موردعلاقهام برسد و برای اجرای نقشهام از پسرعمویم خواستم برایم اسید بیاورد. پسرعمویم خیال میکرد میخواهم با اسید، چاه دستشویی خانهمان را باز کنم.»
با این اعترافات پسرعموی علیرضا نیز دستگیر شد و در تحقیقات گفت: «از تصمیم علیرضا برای اسیدپاشی بیخبر بودم.»
تایید حکم اعدام
در حالیکه تجسسها در این خصوص ادامه داشت، 10 روز بعد از حادثه، خبر رسید که لیلا بر اثر شدت جراحات وارده فوت کرده است. با اعتراف متهم به ارتکاب جرم، قرار مجرمیت او از سوی دادسرای جنایی صادر و پرونده به شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. اسفند سال 89 جلسه محاکمه برگزار شد.
سرانجام با حکم هیأت قضائی علیرضا به قصاص و پسرعمویش به 10 سال حبس محکوم شدند. پرونده برای اعلامنظر به دیوانعالی کشور ارجاع داده شد که در نهایت قضات شعبه 32 دیوان، با بررسی پرونده و مشورت، حکم صادره را تایید کردند. در حال حاضر نیز پرونده برای اجرای حکم اعدام علیرضا به دادسرای اجرای احکام پایتخت ارسال شده و امروز قرار است این مجرم پای چوبه دار برود.
شلیک مرگبار
پرونده بعدی نیز مربوط به مردی است که شوهر دختر موردعلاقهاش را کشت. این اتفاق ساعت 20:30 روز 28 بهمن سال 95 رخ داد. آن روز مرگ مشکوک مردی بهنام مرتضی 32 ساله بر اثر اصابت گلوله به ناحیه صورت و پهلو به پلیس اعلام شد.
با حضور ماموران در بیمارستان و انجام تحقیقات اولیه از بستگان و اعضای خانواده مقتول، برادر زن مقتول به ماموران گفت: «خواهرم به نام المیرا 31 ساله در اتوبان آزادگان با خودروی شخصی 206 در حال تردد بود که خودروی شخصیاش دچار پنچری شد. المیرا با همسرش تماس گرفته و از او برای تعویض لاستیک خودرو درخواست کمک کرد و مرتضی نیز پس از گذشت 20 دقیقه در محل حاضر شد. در زمان تعویض لاستیک خودرو، فردی که گویا کلاه ایمنی موتورسیکلت به سر داشت به آنها نزدیک شد. او به قصد زورگیری با مقتول درگیر و نهایتا با اسلحه همراه خود اقدام به شلیک کرد. پس از به قتل رساندن مرتضی از محل متواری شده است.»
اعتراف به جنایت مخفی
در شرایطی که ظواهر امر حکایت از وقوع جنایت در یک زورگیری داشت، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی به تحقیق از راننده خودروی عبوری از محل جنایت پرداختند. آنها موفق به مشاهده لحظه فرار قاتل از محل شدند.
با توجه به تحقیقات میدانی از محل جنایت و بررسی اظهارات همسر مقتول، کارآگاهان پلیس به همسر مقتول مشکوک شدند چراکه او اظهارات ضدونقیضی را مطرح کرده بود. المیرا پس از انتقال به اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ در نهایت خواستگار سابق خود به نام مهیار را به عنوان عامل جنایت معرفی کرد. او در اعترافاتش به کارآگاهان گفت: «زمانیکه مهیار متوجه اختلافات من با همسرم شد، تصمیم به کشتن او گرفت و گفت که حتی اگر من با او همکاری نداشته باشم،
به تنهایی مرتضی را خواهد کشت. شب جنایت و طبق برنامه مهیار، من به اتوبان آزادگان رفتم. به مرتضی زنگ زده و به دروغ گفتم که لاستیک خودرو پنچر شده است. مرتضی از من خواست تا در ماشین نشسته و درهایش را بسته و منتظر او بمانم. بعد از گذشت حدودا 20 دقیقه، مرتضی از محل کارش در منطقه قرچک ورامین به محل رسید. در حالیکه قصد تعویض لاستیک خودروی مرا داشت، مهیار از پشت یک تپه خاکی خارج شد و طی یک درگیری و با شلیک چندگلوله، مرتضی را به قتل رساند و فرار کرد.»
حکم اعدام
در ادامه مهیار نیز دستگیر شد و در اعترافاتش گفت که بهخاطر عشق به المیرا، وقتی شنید شوهرش با او بدرفتاری میکند، نقشه قتل را کشید. پس از آن، او در دادگاه کیفری محاکمه و به قصاص محکوم شد. مهیار نیز جزو لیست کسانی است که قرار است امروز پای چوبه دار برود. اگر خانواده مقتول رضایت ندهند، او اعدام خواهد شد.
قتل با شلیک گلوله
پرونده بعدی نیز به سال 92 برمیگردد. 16 مرداد سال 92 فردی به پلیس مراجعه کرد و گفت: «برادرم بنگاهدار است. شخصی دیروز با او تماس گرفت و قرار کاری گذاشت. بعد از آن دیگر از برادرم خبری نیست.»
تحقیقات در این خصوص ادامه یافت تا اینکه خودروی فرد گمشده مقابل ساختمانی نیمهکاره پیدا شد، اما اثری از خودش نبود. تا اینکه در نهایت جسد او در بیابانهای رباطکریم پیدا شد. از زمان مرگ خیلی گذشته بود. شیار گردنی داشت و مشخص شد که بر اثر خفگی با طناب سفید کشته شده است. آزمایش دیانای نیز مشخص کرد که مقتول همان فرد گمشده است. بنابراین بررسیها برای یافتن کسی که آخرین بار با مقتول تماس گرفته بود، آغاز شد. مالک سیمکارت در تحقیقات گفت که سیمکارت را به خواهرزادهاش داده است. آنقدر بررسیها ادامه پیدا کرد تااینکه فردی که از سیمکارت استفاده میکرد، دستگیر شد.
اعترافات عجیب
او که در ابتدا منکر جنایت بود، در نهایت به قتل اعتراف و راز این جنایت را فاش کرد و در اظهاراتش گفت: «مقتول مزاحم زن برادرم شده بود. برادرم هم ماجرا را به من گفت. من هم خیلی عصبانی شدم. مقتول در بنگاه کار میکرد. به او زنگ زدم و گفتم بیا میخواهم ساختمانی را ببینم. او نیز آمد جلوی ساختمان نیمهکاره که من آدرس داده بودم. خودرواش را پارک کرد. رفتیم داخل ساختمان که دعوایمان شد. من هم عصبانی شدم او را با طناب خفه کردم. بعد از آن جسدش را بردم در بیابان رها کردم.»
با این اعترافات او نیز به قصاص محکوم شد و پرونده به اجرای احکام آمد. در حال حاضر تلاش برای گرفتن رضایت در واحد صلحوسازش دادسرای جنایی پایتخت آغاز شده است.