وداع عباس معروفی

نویسنده رمان معروف «سمفونی مردگان» درگذشت

عباس معروفی «سمفونی مردگان» را در سال 1368 نوشت. این رمان به دغدغه‌های روشنفکری می‌پردازد در مواجهه با دنیای پیرامون که سرانجام به زانو درمی‌آید. قصه به سرگذشت غم‌انگیز خانواده‌ای در اردبیل در فاصله سال‌های 1310 تا 1330 برمی‌گردد؛ زندگی جابر اورخانی، صاحب مغازه خشکبارفروشی با چهار فرزندش، یوسف، آیدین، آیدا و اورهان. کتاب، 4 فصل دارد که هر فصل از زبان یک راوی روایت می‌شود (تکنیکی که بعدها در ایران بارها مورد استفاده قرار گرفت). در پس‌زمینه این روایت‌ها هم وضعیت تاریخی اجتماعی ایران در آن سال‌ها از منظر نویسنده مورد توجه است.

به گزارش خبرنگار شهروند آنلاین؛  عباس معروفی، متولد 1336، تهران. همچنان او را برای رمان معروف «سمفونی مردگان» می‌شناسند؛ رمانی که اواخر دهه شصت نوشت و به‌واسطه همین رمان هم بود که به شهرت رسید. تحصیلاتش اما نمایشنامه‌نویسی بود؛ کارشناسی از دانشگاه تهران؛ پس هم‌زمان نمایشنامه هم می‌نوشت. با این حال، به مشاغل مختلفی رو آورد؛ از کارگری گرفته تا معلمی و روزنامه‌نگاری. اتفاقا در روزنامه‌نگاری هم موفق بود؛ نه به خاطر همکاری با مجله «اتحاد جوان» یا نوشتن در فصل‌نامه «آهنگ»؛ برای مجله «گردون» که حدود پنج سال آن را منتشر می‌کرد؛ در فاصله سال‌های 1369 تا 1374. اولین کتابش البته سال‌ها پیش چاپ شده بود؛ «پیش روی آفتاب» در سال 1359. چند نمایشنامه هم داشت که بعضی از آنها روی صحنه رفت: «آن شصت نفر، آن شصت هزار نفر» (1362)، «تا کجا با منی؟ و رگ» (1366)، «دلی‌بای و آهو» (1367) و…. غیر از «پیش روی آفتاب»، مجموعه داستان دیگری هم دارد که در سال 1370 در آمریکا منتشر شد؛ مجموعه‌ای با عنوان «عطر یاس». با این حال، شهرتش را مدیون رمان‌هایش بود؛ به‌ویژه «سمفونی مردگان».

 

سمفونی مردگان

عباس معروفی «سمفونی مردگان» را در سال 1368 نوشت. این رمان به دغدغه‌های روشنفکری می‌پردازد در مواجهه با دنیای پیرامونی که سرانجام او را به زانو درمی‌آورد. قصه به سرگذشت غم‌انگیز خانواده‌ای در اردبیل در فاصله سال‌های 1310 تا 1330 برمی‌گردد؛ زندگی جابر اورخانی، صاحب مغازه خشکبارفروشی با چهار فرزندش، یوسف، آیدین، آیدا و اورهان. کتاب چهار فصل دارد که هر فصل از زبان یک راوی روایت می‌شود (تکنیکی که بعدها در ایران بارها مورد استفاده قرار گرفت). در پس‌زمینه این روایت‌ها هم وضعیت تاریخی – اجتماعی ایران در آن سال‌ها از منظر نویسنده مورد توجه است. روسیه به بخش‌های شمالی کشور از جمله آذربایجان حمله کرده و شرایط ایران را به بحران کشانده. اوضاع اقتصادی وخیم شده، حتی نان پیدا نمی‌شود و شهر در آستانه قحطی است. محوریت ماجرا در این رمان اما همچنان آیدین است؛ پسری که تمایلاتی متفاوت با پدر دارد و نمی‌خواهد در مغازه آجیل‌فروشی کار کند. خانواده همچنان دچار درگیری دیگری نیز هست؛ عقب‌افتادگی یکی از پسرها به نام یوسف. وقتی چتربازهای روس به شهر حمله‌ور شده‌اند، یوسف با دیدن آنها و تحت تأثیر فضای جنگ، بالای پشت بام می‌رود و می‌خواهد از آنجا به پایین پرواز کند! اما بر اثر سقوط، به نوعی از عقب‌افتادگی دچار می‌شود. او قوای تکلم و شنوایی‌اش را از دست می‌دهد و به‌تدریج نوعی زندگی نباتی پیش می‌گیرد. این وسط، ایاز به شدت طرفدار رضاشاه است و حتی با کناره‌گیری رضاشاه از سلطنت، به گریه می‌افتد! اورهان در این خانواده با شغل پدر همراه شده، اما آیدین نمی‌خواهد به این شغل تن بدهد. در واقع رمان ضمن ایراد مسائل اجتماعی و تاریخی، به شکست یک روشنفکر رمانتیک در ساز و کار جامعه نیز اشاره دارد؛ وضعیتی که بسیاری از روشنفکران ایرانی در آن سال‌ها تجربه می‌کردند.

معروفی چند سال بعد رمان «سال بلوا» را در سال 1371 نوشت و رمان «پیکر فرهاد» را در سال 1374. اما هیچ‌کدام نتوانستند اقبال «سمفونی مردگان» را به دست بیاورند؛ رمانی که تا به حال صدها مقاله و یادداشت و نقد درباره آن نوشته شده و آن را جزو 10 رمان برتر ایرانی می‌دانند. بعضی از مقاطع این رمان را با شاهکارهای ادبیات مدرن هم مقایسه کرده‌اند؛ شاهکارهایی نظیر «خشم و هیاهو» اثر ویلیام فاکنر. به عنوان مثال روایت درونی آیدین در رمان «سمفونی مردگان» را با روایت بنجی در «خشم و هیاهو» مقایسه کرده‌اند. (بنجی، مردی است مبتلا به عقب‌ماندگی ذهنی که فاکنر بخشی از داستانش را از زبان او روایت می‌کند و یکی از معروف‌ترین روایت‌ها در رمان‌های موسوم به سیال ذهن یا سیلان ذهنیت است).

 

سرنوشت تلخ

«سمفونی مردگان» بعدها برنده جایزه «بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سور کامپ» در سال ۲۰۰۱ شد و به دو زبان انگلیسی و آلمانی هم ترجمه و چاپ شده است؛ ضمن اینکه در سال ۲۰۰۷ به عنوان یکی از صد رمان برجسته سال بریتانیا انتخاب شد. از رمان‌های دیگر معروفی هم می‌توان به «فریدون سه پسر داشت»، «نام تمام مردگان یحیاست» و… اشاره کرد؛ آثاری که تاکنون به زبان‌های عربی، انگلیسی و فرانسوی ترجمه و منتشر شده‌اند. با این حال، سرگذشت نویسنده همچنان تلخ بود و تلخ ماند. معروفی فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد و با انتشار مجله «گردون» توانست یکی از مهم‌ترین نشریات ادبی ایرانی را پایه‌گذاری کند؛ هرچند انتشار این مجله گرفتاری‌های فراوانی برایش به همراه داشت؛ تا جایی که سرانجام مجبور شد به آلمان برود. مدتی در آلمان از بورس «خانه هاینریش بل» استفاده کرد، اما چنین چیزی کفاف معیشت را نمی‌داد. به همین دلیل مدتی به مشاغل مختلف رو آورد؛ حتی مدیر شبانه یک هتل شد. او اواخر تابستان سال 1399 برای اولین‌بار خبر داد به سرطان مبتلا شده و صبح پنجشنبه، ۱۰ شهریور 1401 هم به دلیل همین بیماری در ۶۵ سالگی درگذشت.

 

عباس نرفته بود که بماند

پست اینستاگرامی سید مهدی شجاعی در سوگ عباس معروفی

عباس نرفته بود که بماند

رفته بود که زود برگردد.

عباس نرفته بود که برود

آن هم این‌طور غریبانه و جانسوز.

عباس اساسا قصد رفتن نداشت. تمام صبوری و سماجتش را برای ماندن به کار گرفت، اما عزم این سو برای راندنش جزم بود.

باید بین کشته‌شدن و گریختن یکی را انتخاب می‌کرد، راه سومی وجود نداشت.

زنجیر قتل‌های زنجیره‌ای دور خانه‌اش و خودش حصار کشیده بود و هر لحظه این محاصره تنگ‌تر می‌شد.

می‌گفت هر بار که رادیو و تلویزیون آلمان می‌گوید

«عباس معروفی، نویسنده تبعیدی از ایران» دلم گُر می‌گیرد.

از دبیرستان با هم بودیم. رفاقتی عمیق و شیرین و ماندنی که به قول خودش توپ هم نمی‌توانست پایه‌های آن را بلرزاند.

سید عباس معروفی را غربت و تنهایی از پا درآورد. علیرغم اینکه تلاش می‌کرد سرپا بماند، اما موریانه‌ غربت از درون می‌خوردش و به سوی فرو ریختن می‌بردش.

باسی جون صدایش می‌کردم.

دوست داشتم این ترکیب را و خودش هم خیلی دوست داشت.

به خاطر عزیزی که در کودکی او را به این اسم صدا کرده بود.

من نقدا کاری به عرصه ادبیات و هنر و رمان و داستان و جایگاه او ندارم. چشم اشکبار به جای خالی یاری دبیرستانی دوخته‌ام که از مهر و عاطفه سرشار بود و آنقدر در حسرت بازگشت به وطن سوخت تا خاکستر شد.

از این سو خیلی تلاش شد برای اینکه کُفرش را دربیاورند و علم کنند، اما ریشه‌ باورهای او محکم‌تر از آن بود که هجمه‌ها و دسیسه‌ها بتواند از جا درشان بیاورد.

آنچه اکنون با اوست همان باورهاست.

خدا به جبران سختی‌های این جهان، آن جهانش را آباد کند و در پی سال‌ها غربت و آوارگی در اقامتگاه صدق نزد ملیک مقتدر قرار و استقرارش ببخشد.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.