آمار درگیریها در چند وقت گذشته در غرب کشور بالا رفته است. بیشتر خبرهایی که در حوزه درگیریها و نزاع های جمعی منتشر میشود به استانهای مرزنشین منتهی میشود. قتل 6 نفر به دلیل اختلافات ملکی و ارثی، کشتهشدن محیطبان کرمانشاهی در محل دادگاه، کشتهشدن پلیس انتظامی در اوایل سال، گروگانگیری در هرسین و دستگیری سارقان خانه روستایی و تلافی شخصی آنها از صاحبخانه اخبار ریز و درشتی است که این روزها از کرمانشاه و لرستان و استانهای مرزی به گوش میرسد. این اتفاقات باعث شده برخی از کنشگران اجتماعی به این موضوع توجه بیشتری نشان دهند و تلاش کنند تا مسئولان را به اهمیت این ماجرا واقف کنند.
ملیحه محمودخواه_ شهروندآنلاین؛ آمار درگیریها در چند وقت گذشته در غرب کشور بالا رفته است. بیشتر خبرهایی که در حوزه درگیریها و نزاع های جمعی منتشر میشود به استانهای مرزنشین منتهی میشود. قتل 6 نفر به دلیل اختلافات ملکی و ارثی، کشتهشدن محیطبان کرمانشاهی در محل دادگاه، کشتهشدن پلیس انتظامی در اوایل سال، گروگانگیری در هرسین و دستگیری سارقان خانه روستایی و تلافی شخصی آنها از صاحبخانه اخبار ریز و درشتی است که این روزها از کرمانشاه و لرستان و استانهای مرزی به گوش میرسد و این باعث شده برخی از کنشگران اجتماعی به این موضوع توجه بیشتری نشان دهند و تلاش کنند تا مسئولان را به اهمیت این ماجرا واقف کنند.
افزایش درگیریهای قومی و قبیلهای و دلایل آن
خدایار عینی فعال اجتماعی در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» میگوید: «متاسفانه اخیرا در استانهای کرمانشاه و لرستان شاهد نزاعها و درگیریهای بومی و محلی هستیم. در این عصر این اتفاقات تکاندهنده واقعا باعث تاسف هستند. مطالعات گستردهای هم در این مورد در این استانها انجام شده است و در این مطالعات داشتن احساس محرومیت نسبی، درآمدهای پایین، فرهنگ شهروندی، اختلافات خانوادگی و قومیت، پرخاشگری، میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی، نداشتن پایگاههای اجتماعی، قومگرایی و بیهنجاری از متغیرهای تاثیرگذار بودهاند.
او بر این باور است که تا حدود زیادی سیستمهای قضائی و انتظامی این مناطق به دلایل رخداد این اتفاقات آشنایی کافی و وافی دارند. چرا با وجود اینکه به شرایط منطقه آشنایی کامل وجود دارد یا باید وجود داشته باشد، ولی به این راحتی این قبیل اتفاقات رخ میدهد؟ چرا سیستم قضائی و انتظامی منطقه بازدارندگی کافی برای جلوگیری از رخداد این قبیل اتفاقات را ندارد؟
او به نقش ریشسفیدان در رفع درگیریها در گذشته اشاره و خاطرنشان میکند: «در گذشته با کوچکترین اختلاف ریشسفیدها و بزرگان محلهها چه زن و چه مرد باعث سرکوب این هیجانات میشدند و خیلی از نزاعهای بومی و محلی در نطفه توسط آنها خفه میشد. اما الان چه اتفاقی افتاده است که مردم ما نسبت به این مسائل کمتفاوت یا بیتفاوت شدهاند و بهراحتی از کنار این نزاعها و درگیریهای بومی و محلی عبور میکنند؟ البته مدرنشدن بحث حل اختلافات از جمله ایجاد شوراهای حل اختلاف تا حدودی باعث شده است که دخالت مردم در امور کمرنگتر شود و به عبارتی شوراهای حل اختلاف محلی جایگزین این ریشسفیدها شدهاند. اما به نظر میرسد در باب پیشگیری و بازدارندگی از نزاعهای بومی و محلی شوراهای حل اختلاف توان آن ریشسفیدهای محلی را ندارند و باید به شکلی آموزشهای فرهنگی نسبت به این موضوعات تبیین شوند که جایگاه ریشسفیدها و بزرگان محلی با وجود شوراهای حل اختلاف تقویت شود.
این فعال اجتماعی تاکید دارد که فرهنگسازی در این میان بسیار اهمیت دارد و همه مردم باید از نظر فرهنگی آموزش داده شوند که نسبت به این مسائل بیتفاوت نباشند و تا حد امکان در برقراری صلح و صفا بین افراد مداخله کنند. با توجه به میزان بالای تسویهحسابهای شخصی در منطقه و رخداد درگیریهای بومی و منطقهای در استانهای لرستان و کرمانشاه به نظر میرسد مسئولان قضائی و انتظامی این استانها باید نسبت به این موضوع مطالعات گستردهای را در دستور کار قرار دهند تا این نهادها بازدارندگی و پیشگیری لازم را نسبت به این اتفاقات داشته باشند. مردم هم قبل از اینکه شخصا وارد عمل تسویه حساب با همدیگر شوند، به سیستمهای قضائی و انتظامی اطمینان کافی داشته باشند که در موعد مناسب نسبت به احقاق حقوق از دست رفتهشان اقدام شود.
او بر این باور است که مدت زمان پروندههای قضائی یکی از عواملی است که موجب رخداد این قبیل درگیریها میشود. این موضوع باید با جدیت بیشتر توسط مسئولان قضائی پیگیری شود. هر چقدر مدت زمان بستهشدن پروندههای قضائی کمتر شود، بدون شک نزاعهای محلی کاهش مییابد و این مسأله تاثیر بسزایی در کاهش درگیریهای بومی دارد. از طرف دیگر قاطعیت مقام قضائی در آرای صادره همچنین جدیت نهادهای انتظامی در اجرا نیز از مهمترین عواملی هستند که در پیشگیری از این قبیل رخدادها موثر هستند.
خشونت از منظر جامعهشناسی
علیحیدر حیدری، جامعهشناس که مطالعات زیادی در حوزه خشونت داشته، معتقد است که خشونت پدیدهای اجتماعی است و با وجود اینکه این موضوع در علم روانشناسی به عنوان پدیدهای فردی یاد میشود، اما در جامعهشناسی باید در بستر اجتماع مورد بررسی قرار گیرد. درواقع باید ریشههای فرهنگی و اجتماعی بروز خشونت بررسی شود که طیف وسیعی از خشونت کلامی، تحقیر، توهین، تجاوز تا درگیریهای فیزیکی را شامل میشود.
او توضیح میدهد که براساس دادههای اجتماعی از سال 1373 تا 1394 بیشترین درگیری و نزاع در استانهای سیستانوبلوچستان، خوزستان، لرستان و کرمانشاه گزارش شده که در دو استان لرستان و خوزستان درگیریها بیشتر بهصورت جمعی بوده است.
این جامعهشناس بر این باور است که میزان جرایم خشن از جرایم مالی بیشتر نیست، اما بازنمایی آن بیشتر بوده و افکار عمومی توجه بیشتری به آن دارند. در واقع این ماجرا زیاد نا آشنا نیست، در کشورهای همسایه مانند ترکیه و کشورهای عربی همجوار استانهای غربی در بسیاری از موارد موضوع خشونت در برخی از موارد تشویق هم میشود.
او این ماجرا را بیتاثیر بر افکار مردم نمیداند و میگوید: «اگر بخواهیم تحلیل درستی در بروز خشونت در مناطق زاگرسنشین داشته باشیم، باید بگوییم از نظر فرهنگی مردم در این مناطق بر بحث فرهنگ، آبرو و شرف تعصب زیادی دارند. اگر فرد احساس کند که کوچکترین خدشهای به این ارزشها وارد میشود، بلافاصله در برابر آن گارد میگیرد. از سوی دیگر بحث هویت جنسیتی نیز شکل میگیرد، به این معنا که در بستر جامعه سنتی نقش مرد و زن مشخص میشود. این در حالی است که نگاه یک مرد سنتی با نگاه مرد مدرن تفاوت دارد. در مردانگی سنتی مرد باید باغیرت، متعصب و با زور بازو باشد و این در جوامع روستلایی نقش پررنگتری به خود میگیرد و وجود این عوامل در فرهنگ عامه سبب میشود که از رفتار خشونتآمیز حمایت شود.
حیدری به این نکته اشاره دارد که در دل داستانها و شخصیتهای اسطورهای نیز رگههایی از خشونت و درگیری وجود دارد که میتواند در افزایش خشونت و تشویق آن در بین مردم نقش داشته باشد.
او تاکید میکند که میزان بیکاری در استانهای زاگرسنشین بالاست و از سوی دیگر پایگاه اقتصادی و اجتماعی افراد با میزان خشونت رابطه معکوس دارد. هر چه جایگاه اجتماعی افراد پایینتر باشد، میزان خشونت آنها بالاتر میرود. در بحث ارتباطات اجتماعی نیز همین موضوع مصداق پیدا میکند و افرادی که ارتباطات اجتماعی کمتری دارند نیز گرایش بیشتری به دعوا و درگیری دارند.
مهاجرت عامل اصلی تضاد
حیدری معتقد است که بیکاری سبب میشود تعداد زیادی از افراد برای پیداکردن کار مهاجرت کنند و همین موضوع باعث میشود آنها در شهرهای بزرگ تفاوتهای خود و برخی از شهرها را در برخورداری از امکانات ببینند و این موضوع سبب بروز خشم خفته در آنها شده و آنها را مستعد خشونت و درگیری میکند.
او بر این باور است که نقش نهادهای امنیتی و انتظامی نیز در این استانها و بروز خشم در آنها بیتاثیر نیست، به اینگونه که هر چقدر مردم احساس کنند که حمایت کمتری دارند، خودشان دست به کار میشوند تا حق و حقوق خود را احیا کنند.
هویت افراد در جمع شکل میگیرد
او به این نکته تاکید میکند که در این استانها بیشتر درگیریها جمعی رخ میدهد دلیل آن هم این است که این افراد در اجتماعات محلی و قومی و قبیلهای هویت مییابند. اصولا دعواهای ملکی بر سر سهم از املاک مشاء است و حمایت از یکدیگر سبب میشود که در سهمخواهی نسبت مساوی دریافت کنند. از سوی دیگر مهمترین اتفاقی که در این میان رخ میدهد، طولانیشدن فرآیند پروندههای قضائی است. این ماجرا سبب میشود برخی فکر کنند که همه چیز برایشان تمام شده و آنوقت است که خودشان تصمیم میگیرند احقاق حق کنند.
مشکلات فرهنگی عامل اصلی نزاع های جمعی در غرب کشور
رسول فلاح، حقوقدان و مدرس دانشگاه در گفتوگو با «شهروند» درباره افزایش خشونتهای جمعی در مناطق مرزی میگوید: «علتها و ریشههای این موضوع را میتوان در مسائل فرهنگی جستوجو کرد. در بین مردم مرزنشین و عشایر متاسفانه یک تفکر اشتباه حاکم است و آن هم این است که قاتل را فردی انتحاری و شجاع میدانند و او را مورد ستایش قرار میدهند و در محاورهها او را فردی قدرتمند قلمداد میکنند. در حالی که در آموزههای دینی شجاع فردی است که بتواند بر خشم خودش غلبه کند. همچنین آبوهوا، کوهستانیبودن محیط و شرایط اقلیمی نیز در این حوزه بیتاثیر نیست. نوع تغذیه نیز در این ماجرا دخیل است و میتواند تاثیر مستقیم بر میزان خشم افراد بگذارد. از سوی دیگر محرومیتهایی مانند بیکاری و فقر نیز در این مقوله تاثیرگذار بوده و میتواند در بروز جرایم نقش ایفا کند.
فلاح تاکید میکند که متاسفانه فرهنگ ریشسفیدی و کدخدامنشی از بین رفته و این امر در بروز درگیریها و ادامهدار شدن آن نقش مهمی ایفا میکند. درواقع در گذشته بسیاری از اختلافات با کدخدامنشی برطرف میشد، اما امروزه این کار تقریبا از بین رفته و شورای حل اختلاف نیز نتوانسته آنطور که باید و شاید وظایف ریشسفیدان را عملیاتی کند.
این حقوقدان معتقد است که در قوه قضائیه سه مقوله سرعت، دقت و قاطعیت لازم است که ما در عمل و به دلیل زیاد بودن پروندههای قضائی دچار مشکلاتی هستیم . به طور مثال گاهی قتلی رخ میدهد، اما سالیان سال پرونده در جریان میماند. آیین دادرسیها نیاز به بازنگری دارد، زیرا سرعت در به سرانجام رسیدن این پروندهها میتواند بسیار موثر باشد. از سوی دیگر برخی قوانین پیچیده نوشته شده و امکان درک آنها برای عموم وجود ندارد و در این میان بحث آموزش و استفاده از ظرفیت رسانهها بسیار مهم به نظر میرسد.
او معتقد است که ارزشگذاریها و نوع نگاه به افراد در جوامع سنتی باید تغییر کند و افراد جنگجو، خشن و بیادب کمتر مورد توجه قرار گیرند. این موضوع میتواند این افراد را کمتر در معرض توجه قرار دهد و از آمار جرایم بکاهد.
فلاح میگوید: «مصداقی داریم در بین افسران راهنماییورانندگی که اگر تصادف منجر به قتل زیاد شود، به مدیریت راهنماییورانندگی رتبه منفی داده میشود. به نظر میرسد این نمونه باید بهعنوان مصداق در سایر سازمانها اجرایی شود. وقتی در استانی این اتفاق رخ داد و آمار درگیری و نزاع و قتل بالا رفت، باید تمام بخشهای مدیریتی، مدیریت قضائی و انتظامی زیرسوال قرار گیرند که چرا در بحث آموزش کمتر کار شده است.»