سالهاست یک کارگاه کوچک در کوچهپسکوچههای ته شهرری امید بچههای معلول ذهنی شده است. کارگاهی که هر روز به امید رفتن به آنجا چشمشان را باز میکنند و شبها راضی از کار در آن چشمشان را میبندند. این کارگاه نهچندان بزرگ حالا همه امید بچهها و خانوادههایی است که تمام دعایشان سرپا ماندن آن است.
ملیحه محمودخواه – اوستاشان حکم معلمشان را دارد، در واقع تا چند وقت پیش پای تخته سیاه الفبای زندگی یادشان میداد. اما این معلم مهربان بعد از فارغالتحصیلی هم دانشآموزانش را ول نکرد و دستشان را گرفت و با یک یا علی بلندشان کرد تا گوشهنشین نشوند و درآمدی از کار خود داشته باشند.
این معلم مهربان که از قضا نامش هم علی مهربانی است، مهربانی را در حق شاگردانش تمام کرده، برایشان اشتغالزایی کرده و آنها را به کار گرفته است. اما شاگردان او یک فرق کوچک با سایر دانشآموزان دیگر دارد، آن هم این است که شاگردان دیروز و کارگران امروز او معلول ذهنی هستند.
یک کارآفرینی بزرگ
علی مهربانی هم کارآفرین است و هم خیر، پیش از این هم معلم کلاس بوده است. هنوز هم شاگردانش وقتی او را میبینند قند توی دلشان آب میشود، البته این ارتباط دو طرفه است و حالا این پدر مهربان با وجود مشکلات زیادی که دارد، نمیتواند از شاگردان معلولش دل بکند.
ده سالی میشود که علی مهربانی کارگاهش را با همراهی بچههای کمتوان ذهنیاش اداره میکند. همان کارگاه ساخت لوازم ورزشی. این معلم 55 ساله سالها معلم مدارس استثنایی بوده و هفت سالی از بازنشستگیاش میگذرد. خودش میگوید: «یکی از غصههای زندگیام این بود که این بچهها زمانی که فارغالتحصیل میشدند، بیکار میماندند، بدون هیچ آینده و درآمدی. آنها که فارغالتحصیل میشدند انگار از آدمهای جامعه حذف میشدند. خیلی از آنها سالهای زیادی از عمرشان را خانهنشین میشدند و گذر زمان باعث میشد که خیلیها هم هر آنچه در دوران تحصیل یاد گرفته بودند، به فراموشی بسپارند. بیشتر این بچهها و خانوادههایشان امیدی به شغل و تحصیل این بچهها ندارند و شاید یکدرصد هم تصور نکنند که میتوانند درآمدی داشته باشند.»
اما مهربانی که اسمش به معنای واقعی کلمه برازندهاش است، تحمل دیدن رنج و غصه این بچهها را نداشت، به همین دلیل پاشنه کفشهایش را ورکشید و کاری کرد کارستان. کارگاه کوچکی که از سالها قبل داشت، توسعه داد و بچهها را آنجا کشاند تا هم کمکدستش باشند و هم منبعی باشد برای درآمدشان. حالا آنها دور یک سفره نشستهاند. سفره مهربانی.
وسایل ورزشی ساخت بچههای معلول
علی مهربانی به «شهروند» توضیح میدهد: «کارگاهی که بچهها در آن مشغول به کار هستند، یک کارگاه ساخت لوازم ورزشی مثل فوتبال دستی دروازههای فوتبال و فوتسال و میلههای بارفیکس است. این کارگاه در جنوبیترین حاشیه شهرری ابتدای جاده روستای محمودآباد قرار دارد.»
اوستا علی میگوید: «شاید سن این بچهها زیاد باشد، اما آنها به اندازه یک کودک معصومند، نه از کار کم میگذارند و نه دوز و کلکی دارند و آنقدر مهربان و کار درست هستند که میتوان خیلی راحت به آنها اعتماد کرد.»
او میگوید: «اینکه بگوییم کمتوانذهنی اشتباه است و درست اینکه بگوییم این گروه افراد نیاز به حمایت ویژه دارند.»
این معلم دیروز و اوستای امروز روی تکتک شاگردانش قسم میخورد. تکتک آنها را خوب میشناسد و به اسم صدایشان میکند. وقتی اوستا به کارگاه میرسد همه کار را رها میکنند و به استقبال او میروند، درست مثل زمانی که بچهتر بودند و معلمشان وارد کلاس میشد.
اما کرونا و شرایطی که در این دو سال رخ داده، شرایط را تا حدود زیادی تغییر داده است. علی آقا و شاگردانش هم از شرایط سختی که کرونا ایجاد کرده، بینصیب نمانده و ضرر کردهاند. تا همین چند سال پیش شاگردان او 12 نفر بودند و حالا بعد از کرونا شاگردانش 10 نفر شدهاند. او اصلا دوست ندارد تعداد نیروهایش را کم کند و به قول خودش تلاش میکند شرایط را تا جایی که میتواند حفظ کند، اما مشکل اینجاست که از او و شاگردانش حمایت نمیشوند، این در حالی است که حمایت از او و کارآفرینی که انجام میداد، میتوانست بابی برای فعالیت بیشتر معلولان باز کند. اتفاقی که تا به امروز رخ نداده است.
مشکل اصلی کارگاه کمبود سرمایه است
علی مهربانی تاکید میکند: «مشکلی که ما با آن روبهرو هستیم، کمبود مشتری نیست، بلکه کمبود سرمایه است و ادامه این شرایط کار را برای ما سختتر میکند.»
مهربانی تمام تلاشش را برای ادامه فعالیت انجام میدهد. او که با روحیات بچهها کاملا آشناست، میگوید: «اگر این بچهها را بشناسید، دیگر نمیتوانید با بچههای عادی کار کنید. این افراد در جامعه ما بسیار مهربان، حرف گوشکن و صادق هستند. آنچه من امروز در کارگاهم شاهد آن هستم صداقت است. این بچهها بلد نیستند دروغ بگویند.»
او نگران بچههایی است که هر سال از مدرسههای استثنایی فارغالتحصیل میشوند و میگوید: «وقتی پدر و مادری میدانند که فرزندشان با موقعیت خاصی که دارد در یک محیط امن مشغول به کار است و درآمدی هم دارد، امنیت خاطر پیدا میکنند. من در این سالها شاهد اشک خوشحالی مادران زیادی بودهام. کار با این بچهها فقط کمی صبر میخواهد. وقتی کار را یاد میگیرند، دیگر خیالت راحت میشود.»
ماجرای شروع به کار در کارگاههای فوتبال دستی
کارگاه علی مهربانی خیلی سال پیش راه افتاده است: «دوره دبیرستان بودم، یکی از دوستانم فوتبال دستی خریده بود. یک روز فوتبال دستیاش را قرض گرفتیم و تمام قطعاتش را اندازهگیری کردیم. وسایل اولیه را خریدیم و چند تایی ساختیم. کمکم مشتری پیدا شد. این کارگاه تا به امروز همچنان فوتبال دستی تولید میکند و مشتری خودش را هم دارد.»
او تعریف میکند: «وقتی کارمان رونق گرفت، در استخدام آموزشوپرورش بودم، با برادرم کار میکردم و هیچ کارگری نداشتیم. معلم ورزش و کارگاه چوب مدرسه طاهر شهرری بودم. از همان موقع گفتم کارم را توسعه میدهم و از همین بچهها استفاده میکنم که خدا را شکر انجام شد.»
او از شرایط سخت کار میگوید: «بچهها حقوق میگیرند و همهشان بیمه هستند، اما هیچ ارگانی از ما حمایت نمیکند، هر چند که سهمی از بیمه را بهزیستی پرداخت میکند. راستش را بخواهید این کارگاه در حالت کلی و با توجه به وضعیت بازار برایم سودآور نیست، اما چه کنم که نمیتوانم آنها را نبینم. وجود این بچهها برکت است. کرونا خیلی از همصنفیهای من را بیکار کرده، اما دعای خانواده این بچهها کارگاه ما را سرپا نگه داشته است.»
یک قانون مهم
مهربانی میگوید: «به بچهها سخت نمیگیرم. گاهی آنها نیاز به استراحت چند روزه دارند، باید بروند و استراحت کنند. در واقع تردد بچهها انقدرها هم طبق قانون کار نیست. چیزی که اینجا خیلی اهمیت دارد، احترام به یکدیگر است و بچهها اینجا میدانند که من روی این موضوع حساس هستم و دعوا و درگیری و بیاحترامی به یکدیگر خط قرمز من است.»