سه روز او را بردند و شکنجهاش کردند. تمام حسابش را خالی کردند. پولهایش را برداشتند. اموال ارزشمند و وسایل آنتیک خانهاش را با خود بردند. این پدر و پسر در نقش سروان و سرگرد قلابی سراغ این مرد تاجر ثروتمند رفتند و نقشه گروگانگیری هولناک را اجرا کردند. آنها از این دزدی و آدمربایی به ثروت میلیاردی دست پیدا کردند. ولی طولی نکشید که ماموران پلیس پایتخت به خوشگذرانی آنها با اموال سرقتی پایان دادند.
به گزارش خبرنگار شهروند آنلاین؛ ماجرای این گروگانگیری هولناک از چند وقت پیش، تحت بررسی قرار گرفت. زمانی که یک زن میانسال با نگرانی به پلیس مراجعه کرد و از ناپدید شدن پسرش خبر داد. او به ماموران پلیس گفت: «پسرم تاجر ثروتمندی است و در شمال تهران به تنهایی زندگی میکند. خانواده او در خارج از کشور زندگی میکنند. پسرم هر روز که به دفتر کارش میرفت، با من تماس میگرفت و حال و احوال میکردیم. ولی از روز گذشته تا الان هیچ خبری از او نشده است. او مثل هر روز با من تماس نگرفت. من هم هرچه با او تماس گرفتم، گوشیاش خاموش بود و تلفن خانهاش را هم جواب نمیداد. امروز صبح به خانهاش رفتم و در کمال تعجب دیدم که آنجا بههم ریخته است. از خود پسرم هم هیچ خبری نبود.»
پیدا شدن تاجر گمشده در بیابان
با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران پلیس پایتخت قرار گرفت و به دستور قاضي عظيم سهرابي، بازپرس شعبه نهم دادسراي جنايي تهران تحقيقات برای یافتن تاجر گمشده آغاز شد. سرنوشت این مرد در هالهاي از ابهام قرار داشت. هیچ سرنخی از این مرد وجود نداشت. او با خودرویش ناپدید شده بود. تجسسها برای یافتن این مرد ادامه داشت تا اينكه بعد از گذشت سه روز گروگان با دست و پاي بسته در بيابانهاي يكي از مناطق جنوبي پايتخت رها شد. رانندگان خودروهاي عبوري مردی دست و پا بسته را پیدا کرده و او را نجات داده بودند. وقتی این موضوع به پلیس اطلاع داده شد، مشخص شد که او همان مرد تاجري است كه مادرش اعلام مفقودی کرده بود. بنابراین تحقیقات پلیس از این مرد آغاز شد و ماموران متوجه یک گروگانگیری هولناک شدند.
شکنجههای ترسناک در خانه متروکه
این مرد که حالوروز خوبی نداشت، در تحقیقات به پلیس گفت: «من مثل همیشه به دفتر کارم میرفتم. با خودروی اسپورتیج راهی محل کارم شدم. وقتی وارد خیابان شدم، یک خودروی پژو سد راهم شد. تعجب کردم. مردی میانسال و جوان از خودرو پیاده شدند و گفتند که پلیس هستند. آنها لباس پلیس هم به تن داشتند. به من گفتند که خلاف کردهام و باید همراهشان بروم. مرد میانسال روی صندلی شاگرد خودروی من نشست.
مرد جوانتر هم پشت فرمان خودروی خودشان نشست و هر دو به راه افتادیم. مرد ميانسال ادعا ميكرد كه سرگرد است و اگر همراهشان نروم، برايم گران تمام خواهد شد. آنها به سمت يكي از مناطق جنوبي پايتخت رفتند. من هم میرفتم. تا اینکه به یک خیابان خلوت رسیدیم. خودروها را متوقف کردیم. آنها خودروي پژو را در منطقهاي رها كردند و بعد دست و پا و چشمان مرا هم بستند. اينبار با ماشين خودم به سمت مكان نامعلومي حركت كردند. تازه فهمیدم آنها پليس نيستند. همان موقع متوجه شدم که در دام یک گروه گروگانگیر گرفتار شدهام و هیچ راه فراری هم نداشتم.»
رهایی در بیابان
این مرد ادامه داد: «ماموران قلابي، مرا با دست و پا و چشمان بسته به سمت خانه متروكهاي در جنوب پايتخت انتقال دادند تا نقشه مجرمانه خود را عملي كنند. آنها مرا به خانهاي متروكه منتقل کردند. در آنجا سه روز زندانی بودم. کتکم میزدند و با تهديد، كارتهاي عابربانكم را به همراه رمزشان گرفتند. كليد خانهام را هم با زور از چنگم درآوردند. آنها به خانهام میرفتند و هر بار وسیلهای آنتیک و گرانقمیت از آنجا سرقت میکردند.
از سوي ديگر با کارت عابر بانکم به صرافي و طلافروشيهای مختلف میرفتند و طلا و دلار میخریدند. آنها در طول شبانهروز فقط يك وعده غذا و آب به من ميدادند. مدام كتكم ميزدند. معمولا هم چشمها و دست و پاهایم را بسته نگه میداشتند. خیلی عذاب میکشیدم. فکر نمیکردم بتوانم از شکنجهگاه آنها زنده بیرون بیایم. این دو نفر درنهایت پس از سه روز مرا دست و پا بسته و با همان وضعیت از آن خانه خارج و در بیابان رها کردند.»
این تاجر در ادامه صحبتهایش گفت: «مردم و خودروهای عبوری مرا دیدند و به بیمارستان منتقل کردند. همان زمان به خانهام رفتم و فهمیدم که سارقان هرچه پول، طلا، تابلوفرش و لوازم آنتيك و عتيقه در خانهام داشتند، سرقت كردهاند. ارزش اين اموال بیشتر از يكميليارد تومان بود. آنها بیشتر از 400ميليون تومان هم از حسابم برداشت كردند و با آن طلا و دلار خريدند. علاوه بر اينها، ماشين اسپورتيج مرا بههمراه مداركش سرقت كردند.»
بازداشت گروگانگیران در شمال کشور
در این شرایط ماموران پلیس تحقیقات خود را در اینخصوص آغاز کردند تا ردی از متهمان پیدا کنند. ولی چون چشمان مرد تاجر بسته بود، هیچ آدرس یا نشانهای از آن خانه متروکه در دست نبود. هیچ سرنخی هم وجود نداشت. تنها سرنخ، خودروی اسپورتیج شاکی بود که گروگانگیران آن را سرقت کرده بودند. بنابراین ماموران پلیس براي به دست آمدن ردي از متهمان، شماره پلاك خودروي اسپورتيج شاكي را در اختيار همه واحدهاي گشتي قرار دادند.
چند روز قبل بود که رد این خودرو در يكي از شهرهاي شمالي كشور زده شد. پسر جوان که پشت فرمان خودروي سرقتي بود، شناسايي و دستگير شد. او یکی از همان گروگانگیران بود که تحت بازجویی قرار گرفت و به این سرقت خشن اعتراف کرد. با اعتراف او متهم ديگر پرونده نیز در خانهاش در يكي از محلههاي پايتخت دستگير شد. آنها پدر و پسر بودند و در بازجوییها اقرار کردند که از قبل این تاجر را میشناختند و برای بهدستآوردن پول نقشه این دزدی را کشیدند.
اعترافات هولناک
یکی از متهمان در بازجوییها گفت: «من در یک شرکت کار میکردم. این تاجر هم مدیر شرکتی دیگر بود که به شرکت ما هم رفتوآمد داشت، برای همین او را میشناختم، میدانستم که تنها زندگی میکند و وضع مالی خوبی هم دارد. چون خودم خیلی به پول احتیاج داشتم، این نقشه را کشیدم و به پسرم هم گفتم. ابتدا تجهيزات پليسي خريديم و پس از آن يك حكم جلب، جعل كرديم. به خانه این مرد رفتیم و نقشهمان را اجرا کردیم.
البته از قبل آنجا را زیر نظر گرفتیم تا ساعت رفتوآمدهایش را بررسی کنیم. ما بعد از سرقت این مرد را رها کردیم. فکر نمیکردیم شناسایی شویم. پسرم خیلی ماشینهای لوکس دوست داشت، برای همین خودروی شاکی را برداشت و به شمال رفت. در آنجا با پولهای شاکی یک ویلا اجاره کرد و در حال خوشگذرانی بود که شناسایی شدیم. از قبل به او گوشزد کردم که خودرو را رها کند، ولی این کار را نکرد و ما گرفتار شدیم.»
با اعترافات این پدر و پسر، آنها با قرار قانوني بازداشت شدند. در حال حاضر نیز تحقیقات درخصوص این پرونده برای روشنشدن زوایای پنهان آن همچنان ادامه دارد.