یک دست «آنه خدیجه» حسابی صدا دارد

خدیجه پقه، بانوی کارآفرین گلستانی که تنها با یک دست برای 500 بانوی ترکمن اشتغالزایی کرده است

آنه خدیجه، زن ترکمن صحرایی که با عزم و اراده‌اش ثابت کرد، یک دست هم صدا دارد. قصه «خدیجه پقه»یا همان «آنه خدیجه» روستای آق‌قلا از آن قصه‌های شیرین زندگی است که گرچه خمیرمایه اولیه اش از حادثه‌ای تلخ برای این بانوی 63 ساله در سن 7 سالگی شکل گرفته اما او چنان هنرمندانه از تلخی‌ها و سختی‌ها، روایت شیرینی از آن داشت که حالا قصه زندگی او برای هر انسان ناامیدی‌ می‌تواند همچون دریچه امیدی برای گذر از ناملایمات زندگی باشد. خدیجه پقه را همه، هم با لبخندهای همیشگی که به لب دارد می‌شناسند هم با هنر قالیبافی و کارآفرینی برای زنان ترکمن.

به گزارش خبرنگار شهروندآنلاین؛ عید قربان بود. درست 56 سال پیش. به رسم ترکمن‌ها شاخه درختان تنومند دشت، میزبان تاب‌های محکمی بود که مردم برای تاب‌بازی‌های بچه‌ها بسته بودند. خدیجه آن روز تنها 7 سال داشت: «حال‌وهوای زیبایی در دشت حاکم بود. همه خانواده‌ها دور هم جمع شده بودند از هر گوشه‌وکناری صدای شادی بچه‌ها به گوش می‌رسید. من هم از شادی کودکانه سرمست و خوشحال روی یکی از تاب‌ها مشغول بازی بودم که ناگهان طناب سمت چپ دور دستم پیچید و من از تاب افتادم. افتادن از تاب همان و قطع شدن دست چپم از بازو با طنابی که دور آن پیچیده بود، همان.»

درد دستش به حدی شدید بود که در بیمارستان گاه به‌خاطر شدت درد از حال می‌رفت: «هر وقت چشم باز می‌کردم مادر پریشانم را می‌دیدم که بابت دست قطع‌شده من بی‌تابی می‌کرد. شاید هم حق داشت دختر ترکمنی که همه زندگی‌اش بر پایه صنایع‌دستی و هنر دستش می‌چرخد حالا بدون دست چه کند؟ هرچند مادر سعی می‌کرد هر بار با حرف‌هایش حین نوازش سرم اطمینان دهد کنارم هست و اجازه نمی‌دهد به خاطر نداشتن یک دست در زندگی کمبودی را حس کنم اما من در همان بیمارستان و روی همان تخت به خودم قول دادم مانند همه دختران ترکمن دیگر زندگی کنم و اجازه ندهم این نقص مانع زندگی‌ام شود.»

به خودم قول دادم موفق شوم

خودش هم هنوز بعد از 56 سال از آن حادثه نمی‌داند یک دختر 7 ساله در اوج درد و ناراحتی چطور به خودش نهیب موفقیت می‌زد: «وقتی دیدم مادرم کنار تختم دائم گریه و تکرار می‌کند تو دیگرنمی‌توانی مانند دختران ترکمن صنایع‌دستی یاد بگیری، انگار قدرتی در من بیدار شد که همان لحظه بگویم من می‌توانم و ثابت می‌کنم که با یک دست هم می‌شود. »

خدیجه از بیمارستان مرخص می‌شود، اما برخلاف همه اطرافیان که او را دختری دارای معلولیت و متوقف‌شده در زندگی می‌دانستند که باید در کارهای روزانه‌اش، دیگران کمک حالش باشند، در فکر فراگیری هنر صنایع‌دستی تنها با یک دست بود. ایده‌ای که به محض مطرح کردنش با مخالفت خانواده روبه‌رو شد: «حتی اجازه نخ به دست گرفتن و تمرین قالیبافی را هم به من نمی‌دادند. روزها کنار دار قالی نشستم و شاهد حرکت انگشتان زنان روی دار قالی بودم گره زدن و شانه کشیدن را یاد گرفته بودم اما به کسی درباره مهارتم حرف نزدم. بعد از اینکه چله‌کشی را هم یاد گرفتم مادرم را در جریان مهارت‌هایم گذاشتم اما باز کسی باورش نشد. برای اثبات حرفم خودم به مغازه نخ‌فروشی روستا رفتم. کمی نخ به صورت نشیه گرفتم تا پشتی ببافم. با ذوقی نخ‌ها را به خانه آوردم اما خانواده حتی از در اختیار گذاشتن ابزار قالیبافی خودداری کردند دلیلش را هم احتمال صدمه زدن به خودم عنوان می‌کردند اما من از پا ننشستم با کمک زن عمویم یک دار را چله‌کشی کردم و ظرف مدت 12 روز یک پشتی کامل را بافتم. بعد از بافت پشتی آنرا فروختم و قرض‌هایم را دادم. کمی ابزار و تجهیزات کار خریدم. آنقدر خوشحال و سرمست بودم که از درآمد اولم برای خودم هم پیراهن و روسری بعنوان دستخوش خریدم. از همان سن‌وسال بود که روی پاهای خودم ایستادم و هر روز دائما پشت دار قالی بودم و می‌بافتم تا به همه ثابت کنم من می‌توانم با یک دست هم زندگی کنم.»

به یک هنر قانع نبودم

خدیجه تنها به بافتن قالی و پشتی بسنده نکرد از همان سن کم با وجود شرایط خاصش و مخالفت سخت خانواده به دنبال یادگیری سوزن‌دوزی و خیاطی می‌رود: «خانواده‌ام با دیدن پشتکار و سختی‌هایی که تحمل می‌کردم رنج می‌کشیدند و با وعده پشتیبانی و خرید خانه و ماشین در آینده سعی می‌کردند مرا آرام کنند اما آرامش من در استقلال و اثبات توانایی‌هایم بود.»

او آنقدر محکم‌واستوار به راهش ادامه می‌دهد که نه‌تنها از دختران آق‌قلا در هنرهای دستی چیزی کم ندارد بلکه حتی کار آموزش این هنرها را هم برای خیلی از این دختران دنبال می‌کند. برخلاف چیزی که همه روز حادثه برای خدیجه تصور می‌کردند او همانند همه دختران همسن‌وسالش در 18 سالگی پای سفره عقد با حاج‌محمد، رفیق‌شفیق زندگی مشترکش می‌نشیند تا فصل جدیدی از زندگی‌اش را بنویسد: «حاج‌محمد،پسرعمویم بود و با اعلام اینکه با ازدواج با من هیچ مشکلی ندارد چون می‌دانست از همه دختران همسن‌وسالم پرتلاش‌تر و خستگی‌ناپذیرتر هستم. در سایه این ازدواج ما صاحب 6 فرزند شدیم و همه را خودم به تنهایی بدون کمک گرفتن از کسی بزرگ کردم. آن دوران بچه‌ها را قنداق می‌کردند و این کار برای من خیلی سخت بود اما با کمک پاهایم این کار را می‌کردم. با همراهی همیشگی حاج‌محمد من هر روز قدم‌های محکم‌تری در مسیر زندگی برمی‌داشتم. از نمایشگاه‌های داخلی گرفته تا نمایشگاه‌های خارجی و … حاج‌محمد هیچ وقت مرا تنها نگذاشته است.»

از همه کشورها مشتری دارم

خدیجه حالا از تمام کشورهای جهان مشتری دارد. نمدهای رنگارنگ و زیبای او حسابی دل غربی‌ها و کشورهای عربی را برده است. محصولاتی که عاشقانه در جمع خانوادگی آنه خدیجه تهیه‌وتولید می‌شود حتی نوه‌های او هم مانند شیما که کار طراحی نمدها با طرح‌های روز را عهده‌دار است، پای کارند. البته گلیم و قالیچه‌های ظریف‌واصیل آنه خدیجه هم حسابی مشتری‌های خاص خودش را دارد که آنها، هم در بازار خارجی هم در بازار داخلی خاطرخواهان زیادی دارند.

کارآفرینی به سبک آنه خدیجه

خدیجه با تبدیل انباری خانه‌اش به کارگاه قالیبافی با کمک دخترانش 5 دار قالی را بپا می‌کنند: «ابتدا با خرید نخ و در اختیار قالیباف‌ها گذاشتن، استارت کار را زدیم و کم‌کم به فکر گسترش کار افتادیم و با ثبت شرکت فرش دستباف زمینه فعالیت 20 قالیباف را در این مجموعه فراهم کردیم. دخترانم، هم درس می‌خواندند و هم به من در اداره امور شرکت کمک می‌کردند. فعالیت‌هایمان با شرکت در نمایشگاه‌های صنایع‌دستی و معرفی محصولات‌مان رونق بیشتری به خودش گرفت. به‌طوریکه الان تعداد نیروهای شرکت به 60 نفر رسیده و 500 نفر از آموزش‌های ما بهره‌مند و مشغول به کار شده‌اند.»

او حالا 25 سالی است که تحت پوشش بهزیستی است. هم به عنوان کارآفرین برتر زن انتخاب شده و هم در جشنواره گره زرین، بهترین عنوان را کسب کرده است. آنه خدیجه تنها بانوی کارآفرین ایران است که پلاک ماندگار دریافت کرده است وآن را سر در خانه‌اش نصب کرده است اما همه اینها باعث نشده او در 63 سالگی خودش را بازنشست کند بلکه همچنان با همان شور و عشق و حرارت به کارش ادامه می‌دهد و معتقد است ماندگاری او در عرصه فعالیت‌ها ثابت می‌کند که انسان‌ها در هر شرایطی با امیدمی‌توانند قصه زندگی خود را شیرین‌تر روایت کنند:«من علاوه بر فعالیت‌های شغلی و تخصصی خودم در بخش کشاورزی هم حسابی مشغولم و همسرم را در امورات مربوطه یاری می‌کنم. همه دنیا باید بدانند یک دست هم صدا دارد اگر خودمان بخواهیم.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.