قصه بی‌بی زینب و سفال‌های جهانی‌اش

سفالهای روستای کلپورگان با 7 هزار سال قدمت حالا به ثبت جهانی رسیده و همه دنیا آن را می‌شناسند

در 25 کیلومتری شهر سراوان روستایی وجود دارد به نام کلپورگان. روستایی که تنها 70 کیلومتر با مرز پاکستان فاصله دارد و قدمت سفالگری‌اش به 7 هزار سال پیش برمی‌گردد. زنان روستا با حفظ این هنر دستی، کاری کرده‌اند کارستان. آنها با همین ظرف‌های سفالی ساده و زیبا که برای تهیه و تولیدشان هیچ ابزار و چرخی در اختیار ندارند و هر آنچه تولید می‌کنند کار دست‌شان است، کلپورگان را به ثبت جهانی رسانده‌اند. آذر ماه سال 96 کارشناسان یونسکو جهت بررسی پتانسیلهای روستا به‌عنوان نخستین روستای نامزدشده برای ثبت جهانی وارد این روستا شدند و در آذر ماه همان سال جشن ثبت جهانی روستا با حضور رئیس منطقه‌ای شورای جهانی آسیا و اقیانوسیه برگزار و لوح ثبت جهانی روستا به مردم این منطقه واگذار شد. حالا این روستای دورافتاده روی نقشه ایران را همه عاشقان صنایعدستی دنیا می‌شناسند. البته در کنار سفال‌های سرخ‌رنگ و زیبایی که زنان منطقه درست می‌کنند و نخلستان‌های سرسبز بی‌بی زینب و کارگاه سفال‌هایش هم حسابی شهره عام‌وخاص شده است. بانوی بلوچی که برای اولین بار به ارزش این سفال‌های قرمزرنگ روستایش پی برد و با به‌کارگیری بانوان روستا توانست ضمن اشتغالزایی برای ده‌ها زن بلوچ منبع درآمد خوبی برای همه ایجاد کند.

به گزارش خبرنگار شهروندآنلاین؛ کارگاهش در میان نخلستان‌های پدر است. در آهنی بزرگ کارگاه که باز می‌شود فضای زیبای درونش برای لحظه‌ای میخکوبت می‌کند، بی‌جهت نیست به آن موزه زنده سفال کلپورگان می‌گویند. درست است کارگاه سفالگری‌ است اما نه از چرخ سفال در آن خبری است نه از ابزار و آلات پیچیده کاری. بی‌بی روی زمین آفتاب‌زده و سیمانی حیاط کارگاه نشسته و با تکه چوب کوچک و کاسه آبی که کنار دستش دارد مشغول درست کردن یکی از لیوان‌های سفالی منطقه است: «هر جای دنیا که برویم می‌توانیم کار کنیم البته به شرط اینکه خاک کلپورگان را همراه داشته باشیم. این خاک، خاص است چراکه وقتی داخل کوره می‌رود، قرمز می‌شود و همین رنگ  لعاب طبیعی است که دل همه را برده است.» راست می‌گوید خاک وقتی خیس است و زیر دست بی‌بی در حال تبدیل به یک ظرف است خاکستری هست اما کافی‌ است داخل کوره برود چنان قرمز خوش‌رنگی می‌شود که انگار هنرمند چیره‌دستی آن را رنگ‌آمیزی کرده است.

از خودش برایمان می‌گوید با همان حجب و حیای ویژه زنان بلوچ: «39 سال پیش در همین روستای کلپورگان به دنیا آمدم. تا چشم باز کردم مادر و مادربزرگ‌هایم را در حال ساخت همین سفال‌ها دیدم اما کسی آن سال‌ها نمی‌دانست که ارزش واقعی این سفال‌ها چقدر است. مردم برای نیاز خود ظرف‌ها را می‌ساختند گاهی هم آنها را در بازارهای محلی به فروش می‌رساندند آن‌هم با قیمت اندک. سفالگری در روستای ما نسل‌به‌نسل منتقل شده است از 7 هزار سال پیش تا امروز.»

زینب از 13 سالگی کار سفال‌ را از مادر و مادربزرگش فرا گرفته و بعد از ازدواج خیلی جدی‌تر به این کار روی آورده است: «همسرم بیمار است و خودم به‌عنوان سرپرست خانوار باید خرج زندگی را با 6 فرزند تامین کنم. یکی از دخترهایم معلول است و زمینگیر شده است به خاطر همین زیر پوشش سازمان بهزیستی هستیم.»

هزینه‌های زندگی آنقدر بالا بود که بی‌بی زینب به تنهایی از پس تامین آنها بر نمی‌آمد، به‌خاطر همین مجبور بود همراه بچه‌ها در یک خانه نیمه‌مخروبه زندگی کند. یک روز که مدیران منطقه به منظور سرکشی سری به روستای آنها می‌زنند و با وضعیت زندگی بی‌بی زینب از نزدیک آشنا می‌شوند زندگی او و خانواده‌اش دستخوش تغییرات حسابی می‌شود: «پیش از اینکه روستای ما به ثبت جهانی برسد، وضعیت مالی خانواده من خوب نبود. یعنی یک خانه داشتیم که نیمه‌مخروبه بود. پیش از اینکه این کارگاه دایر شود، اتاقی بود که آنجا سفال درست می‌کردم اما چون در نداشت، وقتی به خانه می‌رفتم بچه‌ها سفال‌هایی را که درست می‌کردم می‌شکستند؛ چون نمی‌دانستند که این سفال‌ها می‌تواند ارزشمند باشد. آن زمان سفالگری برای من درآمدی نداشت. آن‌زمان فقط خانه‌دار بودم و نمی‌توانستم از هنرم استفاده کنم. زیر پوشش بهزیستی بودیم تااینکه یک روز از طرف بهزیستی استان آمدند و زندگی ما را دیدند. آنها متوجه شدند من می‌توانم با گل چیزهای سفالی مختلفی درست کنم. به من گفتند کمک می‌کنند تا از همین هنری که دارم، استفاده کنم و وضعیت زندگی‌ام را سروسامانی بدهم. آن لحظه خیلی خوشحال شدم، چون هنرش را داشتم اما برای اینکه از آن به‌طور بهتری استفاده ‌کنم نیازمند کمک بودم. چون خودم توان مالی لازم را نداشتم. آن روز به من گفتند چه کمکی لازم دارم و من به جای اینکه مثلا بگویم خانه‌ام را تعمیر کنید یا بگویم فلان وسیله زندگی را کم دارم، گفتم من به یک کارگاه نیاز دارم تا بتوانم خودم برای خانواده‌ام درآمد کسب کنم و این هنر را به بچه‌هایم هم یاد بدهم. شاید اگر آن روز درخواست کارگاه نمی‌کردم یا اگر کمک آنها را برای خانه خودم استفاده می‌کردم، حالا این وضع را نداشتم. مقداری کمک نقدی به ما شد. خواستم کوره را در همان خانه نیمه‌مخروبه به پا کنم اما همسایه‌ها شاکی شدند . پدرم تکه زمینی داشت و پیشنهاد داد کوره را در آن زمین بنا کنیم هم کنار قنات است هم نخلستان. همین که کار ساخت کارگاه شروع شد مجبور شدم به‌خاطر درمان فرزند معلولم به تهران و اصفهان سفر کنم. به خاطر همین کار ساخت کارگاه توسط پیمانکار پیش رفت و در نهایت کارگاه ساخته شد اما با آنچه مدنظر من بود خیلی تفاوت داشت. کارگاه، کوچک بود هرچند برای شروع کار بد نبود. کوره کارگاهم سال 95روشن شد تا اولین کوره‌ای باشد که کار پخت سفال‌ها را انجام می‌داد. البته بعدها با افزایش تعداد افرادی که به این کار روی آوردند بهزیستی هم یک کوره دیگر در روستا ساخت.»

ثبت روستا

سال۱۳۹۶چند نفر از سازمان یونسکو به روستای کلپورگان می‌آیند: «آنها، هم روستای ما را دیدند، هم کارگاه‌ها و سفال‌هایی را که ما زن‌ها اینجا درست می‌کنیم. رفتند و پس از مدتی گفتند روستای ما نخستین روستای ایران است که به‌عنوان موزه زنده سفال ثبت جهانی شده است. همان سال در جشن ثبت جهانی روستای ما، رئیس منطقه‌ای شورای جهانی آسیا و اقیانوسیه و معاونش لوح ثبت روستای سفالگری کلپورگان به‌عنوان نخستین روستای جهانی منطقه آسیا و اقیانوسیه را به مسئولان و مردم سیستان‌وبلوچستان دادند. پیش از آن، روزهایی که در خانه‌هایمان سفال درست می‌کردیم فکر نمی‌کردیم روزی روستای ما ثبت جهانی شود اما این اتفاق افتاد و از این بابت بسیار خوشحال هستم؛ چون سبب شد هم در ایران و هم خارج از ایران خیلی‌ها بدانند زنان روستای کلپورگان چقدر هنرمند هستند و می‌توانند چه چیزهایی با همین گل بسازند. ثبت روستای کلپورگان به‌عنوان اولین روستای صنایع‌دستی جهان موجب شده تا فروش سفال‌های ساخت دست بانوان روستا، رونق بگیرد و از اقصی‌نقاط‌جهان متقاضی داشته باشیم.»

شرکت در نمایشگاهها

از سال 96 کار بی‌بی زینب جدی‌تر شد. هم حضورش در نمایشگاه‌های داخلی رونق بیشتری گرفت و هم دوره‌های آموزشی سفال که برای علاقمندان به این رشته برگزار می‌کرد: «با شرکت در این نمایشگاه‌ها می‌توانم سفال کلپورگان را بهتر به دیگران معرفی کنم. در نمایشگاه بدون هیچ واسطه‌ای با مشتری‌های سفال‌هایم روبه‌رو می‌شوم. نکته قابل‌توجه برای آدم‌هایی که کار من را می‌بینند این است که من و دیگر خانم‌ها در کلپورگان سفال‌هایمان را با یک تکه چوب، گل و مقداری رنگ که از سنگی خاص بدست می‌آید، آماده می‌کنیم نه با چرخ سفالگری. چند سال پیش قرار بود در یک نمایشگاه در چین شرکت کنم که همزمان من به کربلا رفته بودم. دوست داشتم در آن نمایشگاه حضور داشته باشم تا کارهای آنها را هم ببینم ولی قسمت نشد. از چین که در یکی از نمایشگاه‌ها  آمده بودند، گفتند کار من خیلی جالب است. و اعتراف کردند که  نمی‌توانند فقط با یک تکه چوب این سفال‌ها را درست کنند. خدا را شکر من الان با همین سفال، خرج خانواده‌ام را تامین می‌کنم.»

بی‌بی زینب حالا یکی از کارآفرینان مطرح سفال کشور است که به خودش قول داده داوطلبانه این هنر زیبای بومی را به علاقمندان و کسانی که نیاز دارند کسب‌وکاری برای خود راه‌اندازی کنند یاد دهد: «خیلی‌ها از اقصی‌نقاط‌کشور و حتی دنیا برای دیدن سفال‌های ما به کلپورگان سفر می‌کنند. روستا هنوز زیرساخت‌های پذیرایی از گردشگران را ندارد و من از همه میهمانان در خانه خودم پذیرایی می‌کنم. ما بلوچ هستیم و قدم میهمان روی چشم‌هایمان جا دارد.»

مکث:

سفال کلپورگان لعاب ندارد. خاکی که زنان  استفاده می‌کنند از ۳-۲ کیلومتری روستا تهیه می‌شود. جنس خاک جوری است که پس از پختن به رنگ قرمز درمی‌آید. این هم یکی از فرق‌های سفال منطقه با دیگر مناطق است. برای درست کردن سفال، اول باید مردها خاک را از جایی که این خاک را دارد، بیاورند. بعد زن‌ها آن را الک کنند تا خاکی یکدست درست شود. سپس آن را در یک حوضچه  گِل می‌کنند، کف این حوضچه سیمانی است. یکی دو روز که گِل ماند آن را از حوضچه اولی می‌ریزند توی حوضچه دومی که بزرگ‌تر است و مدتی می‌ماند تا آبش برود. برای اینکه آبش برود کف حوضچه دوم را از آجر درست می‌کنند که آب را به خودش جذب می‌کند. وقتی گِل خودش را گرفت و سفت‌تر شد، آن را در نایلون‌ها بسته‌بندی می‌کنند. هرچه بیشتر در نایلون بماند بهتر است. از این گِل‌های بسته‌بندی به مقداری که نیاز دارند استفاده می‌کنند تا وقتی که دوباره گِل نیاز باشد و درست کنند. قوری یا هر وسیله‌ای که درست می‌کنند باید پیش از اینکه خشک شود با دست و تکه چوبی که ابزار کار ماست، حالت داده و صاف شود، چون پس از خشک شدن دیگر این کار انجام نمی‌شود؛ برای همین اگر وسط درست کردن هر کدام از این سفال‌ها کاری پیش بیاید هم نباید بگذارند سفال خشک شود. پس از ساخت سفال‌ها آنها را چند روزی در آفتاب می‌گذارند تا کاملا خشک شوند. پس از خشک شدن، نقش زدن روی آنها آغاز می‌شود. رنگ نقش‌هایی که می‌زنند، قهوه‌ای مایل به قرمز است و پس از پختن به رنگ سیاه در می‌آید. رنگ مورد استفاده رنگی معدنی است که از سنگی به نام «تیتوک» درست می‌شود. این سنگ از منطقه‌ «تپه آچار» تهیه می‌شود و شیوه کار به این صورت است که سنگ را روی تخته‌سنگ بزرگی می‌سایند و از پودری که درست می‌شود، همراه کمی آب، دوغاب درست می‌کنند و آن را با چوب نازک درخت خرما روی سفال‌ها نقش می‌زنند. مرحله‌ نهایی کارشان هم این است که ظروف را در داخل کوره‌های سنتی که به صورت گودالی در زمین درست شده است، می‌پزند.

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.