باید یک اتفاق اساسی در سینما بیفتد!

مسائل و مصائب سینمای ایران در گفت‌وگوی «شهروند» با یک روزنامه‌نگار باتجربه

پرهزینه‌ترین فیلم‌های شکست‌خورده

سینمای ایران فیلم پرهزینه کم نداشته، با این حال این فیلم‌ها کمتر توانسته‌اند به موفقیتی حتی نسبی هم دست یابند. کارشناسان دلیل این امر را در این نکته می‌دانند که در سینمای ایران ساخت فیلم‌های پرهزینه معمولا بر عهده دولت بوده -و دولت هم همواره به اولویت‌هایی غیر از سینما فکر کرده- که همین هم در اغلب موارد باعث شکست این تلاش‌های سینمایی شده است.

در ادامه شماری از این فیلم‌های پرهزینه را معرفی می‌کنیم:

دوئل: فیلم پرهزینه احمدرضا درویش درباره روزهای آغازین جنگ تحمیلی که در دوره‌ای به عنوان پرهزینه‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران محسوب می‌شد. این فیلم که گفته می‌شود در سال 82 با بودجه‌ای در حدود یک میلیارد و پانصد میلیون تومان ساخته شده بود، در نهایت با فروشی نزدیک به 700 میلیون تومان به کار خود پایان داد.

ملک سلیمان: شهریار بحرانی این فیلم را -که داستان مقطعی از زندگی حضرت سلیمان (ع) را روایت می‌کند- با بودجه‌ای در حدود پنج میلیارد و 100 میلیون تومان در سال 87 جلوی دوربین برد؛ اما فیلم دو سال بعد با فروشی در حدود یک میلیارد و پانصد میلیون تومان به کار خود پایان داد.

راه ابریشم آبی: آخرین فیلم دریایی محمدرضا بزرگ‌نیا با بودجه‌ای نزدیک به 6 میلیون دلار (در آن روزها تقریبا 6 میلیارد تومان) ساخته شد، اما در گیشه فقط 293 میلیون تومان فروخت!

لاله: فیلم پرهزینه اسدالله نیک‌نژاد که با این‌که بنا به روایات رسانه‌ای موجود، در فاصله تقریبا 10 ساله تولید تا اکران در حدود 17 میلیارد تومان برای دولت هزینه ساخت، در نهایت حتی دویست میلیون تومان هم نفروخت تا شاهد یک شکست عجیب باشیم.

محمد(ص): طبع‌آزمایی مجید مجیدی در حوزه تاریخ اسلام با بودجه 62 میلیارد تومان ساخته شد و در آخر 15 میلیارد تومان در گیشه به دست آورد!

پولاد امین، شهروند| گذشته از وضعیت اجتماعی حال حاضر کشور، آشکارا مشخص است که سینمای ایران وضع و حال خوشی ندارد: از چهل فیلمی که از ابتدای سال تاکنون روی پرده آمده‌اند، تنها چند فیلم انگشت‌شمار توانسته‌اند هزینه تولید خود را به دست آورند؛ اتفاقی که در تمام ده، دوازده سال اخیر با اندک تغییری در تناسب فیلم‌های موفق و شکست‌خورده برقرار بوده است. نزدیک 300 فیلم در نوبت اکران قرار دارند و کاملا مشخص است که بسیاری از آنها موفق به نمایش روی پرده نخواهند شد، اما با این حال، به هر دلیلی میانگین تولید در سینمای ایران تا حد زیادی در قیاس با سال‌های گذشته بی‌تغییر مانده و همچنان فیلم‌ها مجوز می‌گیرند و ساخته می‌شوند و بسیاری‌شان اکران نمی‌شوند و آن معدود فیلم‌های اکران‌شده هم شکست می‌خورند و این چرخه مثل تمام این سال‌ها ادامه دارد.

این مسائل را با یکی از روزنامه‌نگاران قدیمی در میان گذاشته‌ایم: محمد آقازاده که ید طولایی هم در نقدنویسی سینمایی و هنری دارد و تاکنون شاهد مطالب زیادی از او در ماهنامه‌های تخصصی سینمایی از قبیل دنیای تصویر بوده‌ایم. پاسخ‌های این روزنامه‌نگار قدیمی می‌تواند تصویری شفاف از وضعیت عمومی سینمای ایران در این چند وقت اخیر ترسیم کند. او می‌گوید که «بیشتر مشکلات از زمانی آغاز شد که سینما و سینماگران احساس کردند نیازی به فروش بالای فیلم‌شان ندارند و سودشان در همان مرحله فیلمبرداری تامین شده است!»

مشکلات از آن روز آغاز شد که سینمای ایران نگاهش را از تماشاگر برگرفت و تلاش کرد از جای دیگر سرمایه مورد نیازش را تامین کند. از اینجا بود که سینمای ایران درگیر مسائلی چون هجوم پولشویی و اسپانسرهای مشکوکی شد که تاکیدی روی بازگشت سرمایه نداشتند. این باعث شد که سودی اگر قرار بود حاصل شود در همان مرحله تولید به دست سازندگان فیلم برسد و این هم منتهی به این شد که تهیه‌کنندگان و سینماگران دیگر برایشان مهم نباشد که فیلم روی پرده و از طریق گیشه سینماها چه درآمدی به دست آورد؛ یا اصلا نیاورد. در این شرایط حتی اکران شدن یا نشدن فیلم هم اهمیت چندانی نمی‌تواند داشته باشد.

-به هر حال سرمایه‌های خارج از سینما همیشه در این وادی وجود داشته و فیلم‌های به‌خصوص ایدئولوژیک بسیاری در دهه‌های اخیر، بی‌توجه به این‌که فیلم قرار است چه سرنوشتی در گیشه داشته باشد، ساخته شده بود. در واقع این روند بعد از ورشکستگی تقریبا کلی سینمای خصوصی در سال 56 کمابیش در سینمای ایران برقرار بود؛ با این حال حتی در دهه شصت و میانه‌های دهه هفتاد هم این سیطره کامل نشده بود و علاوه بر آن، سینمای ایران در آن سال‌ها به یک استانداردهایی هم رسیده بود که نتیجه‌اش را در استقبال جهانی و جشنواره‌ای از فیلم‌های ایرانی آن برهه می‌توان دید. در سال‌های اخیر اما به نظرتان چه اتفاقی روی داد که سینما تقریبا دربست در خدمت این دیدگاه قرار گرفت و به حال و روز حال حاضر افتاد؟

در پاسخ باید گفت که سینما جدای از جامعه نیست؛ و وقتی این رکود و سقوط را در موسیقی، تئاتر، ادبیات و حتی در نگاهی کلی‌تر در بورس و بانکداری می‌بینیم، طبیعی است که سینما در این میان نمی‌تواند مستثنی شود و به تنهایی در روزگار رکود، دوران پررونقی داشته باشد.

-این درست است، اما مساله این‌جاست که ظاهرا تاثیر این اتفاقات در سینما بیشتر از عرصه‌های فرهنگی دیگر بوده.

راز سقوط سریع‌تر سینما را می‌توان در جذابیت بیشتر این هنر- صنعت برای پولشویان و آقازاده‌ها و سرمایه‌گذارانی که از قِبل سرمایه‌گذاری در سینما به دنبال شهرت فرهنگی و سوءاستفاده مالی و مالیاتی بودند، جست‌وجو کرد؛ سرمایه‌گذارانی که می‌خواستند با گرفتن پروانه یک فیلم، هم نوعی شهرت به دست آورند و بتوانند با سلبریتی‌ها عکس بگیرند، هم از نوعی امنیت روانی (بابت شهرت فرهنگی) در مقابل نهادهای ناظر بر فساد اقتصادی برخوردار شوند و هم این‌که از آن شهرت در- مثلا- گرفتن وام‌های کلان کم‌بهره و صرف آن در هر جایی غیر از سینما استفاده کنند. من این را هم به نوعی در راستای همان مفهوم کلی پولشویی می‌دانم که شواهدش را می‌توان در هنرهای تجسمی، تئاتر، موسیقی و بسیاری از عرصه‌های دیگر دید. از این نظر، طبیعی است که سینما به واسطه گردش مالی و البته جذابیت رسانه‌ای بیشتری که در قیاس با مثلا تئاتر دارد، بیشتر تحت تاثیر این جریان قرار گرفته باشد.

-این موضوع که تولید فیلم به دلیل قواعدی چون صدور پروانه ساخت برای تهیه‌کنندگان تاییدشده و مسائلی از این دست تبدیل به نوعی رانت و انحصار شده، آیا به نظرتان در این قضیه موثر نبوده است؟

بله قطعا. در واقع این هم یکی از آفت‌های این روزهای سینمای ایران است که آن را می‌توان انحصاری کردن تولید نامید. قبلا شما اگر قصد فیلمسازی داشتید، باید تصویب یک فیلمنامه را می‌گرفتید و بعد تهیه‌کننده اگر می‌دید سرمایه ساخت آن را دارد، پا جلو می‌گذاشت و آن فیلم تولید می‌شد. ولی الان شما هر فیلمنامه‌ای با هر کیفیتی داشته باشید و هر قدر هم کارتان را بلد باشید، اگر تهیه‌کننده‌ای که دارای کارت تهیه‌کنندگی است سراغ‌تان نیاید، به هیچ روی قادر به ساخت آن فیلم -با مجوز- نخواهید شد. این مساله که می‌توان آن را انحصاری کردن تهیه‌کنندگی نام گذاشت، یکی دیگر از دلایل مهم سقوط این روزهای سینماست. اتفاقی که باعث شده تقریبا هیچ کدام از تهیه‌کنندگان سرمایه خودشان را برای تولید اثر صرف نکنند، بلکه به واسطه نیازی که سازنده به‌ آنها دارد، او را وامی‌دارند سرمایه مورد نیاز برای تولید فیلم را خودش از هر راهی که می‌تواند تامین کند و بعد هم آقای تهیه‌کننده بعد از برداشتن حداقل 20 درصد از کل سرمایه -در خوش‌بینانه‌ترین روایت ممکن- تولید فیلم را با تتمه پول آغاز می‌کند که همه اینها تنها و تنها به خاطر یک کارت است که او را در موضع برتری قرار داده و این رانت بزرگ را برایش به وجود آورده است. روندی که موجب شده سینمای ایران تهیه‌کنندگانی داشته باشد که از راه سینما به ثروت‌های بادآورده نجومی رسیده‌اند، بدون این‌که حتی یک فیلم تاثیرگذار داشته باشند.

-این‌که عنوان تهیه‌کنندگی و کارگردانی تبدیل به نوعی رانت شود به نظرتان طبیعی و منطقی است؟

پاسخ این پرسش مشخص است. چه منطقی می‌تواند پشت چنین رانتی وجود داشته باشد که فردی تنها و تنها به دلیل داشتن یک کارت، علاوه بر این‌که ادعا می‌کند سالی چند فیلم تولید می‌کند، میلیاردها تومان پول بی‌زحمت هم به جیب بزند و مهم‌تر از آن عرصه را بر فیلمسازانی که قصد ساخت فیلم دارند، تنگ و تنگ‌تر کند؟ اتفاقی که گذشته از بی‌عدالتی و بی‌منطق بودنش، باعث این آسیب عمده نیز می‌شود که تهیه‌کننده به این دلیل که سودش را برده، نیازی و عزمی برای پیگیری اوضاع نمایش عمومی فیلمش نداشته باشد و نتیجه آن هم قطع ارتباط تولید فیلم از گیشه‌هاست. چون وقتی تهیه‌کننده تامین سرمایه فیلم را بر عهده فیلمساز بیندازد، طبیعی است که او هم ممکن است به دام سرمایه‌گذارانی بیفتد که بازگشت سرمایه برایشان اهمیت یا حداقل اولویتی ندارد و این چرخه ادامه یابد.

-شما شرایط اجتماعی سینما و به عبارت بهتر، ارتباط نداشتن و نزدیک نبودن داستان‌های روی پرده سینماها با زندگی‌ واقعی مردم را در رکود و سقوط سینما تا چه حد می‌دانید؟

یک زمانی سینمای ایران راوی داستان‌های مردم جنوب شهر بود. چند سال بعد از آن، سینما به سمت طبقه متوسط آمد و راوی داستان‌های این طبقه شد. اما چند سالی می‌شود که سینمای ایران بی‌طبقه شده و دلیلش هم این است که چون احتیاجی به استقبال مخاطب ندارد، تلاشی هم برای روایت داستان‌ها و سلایق و علایق او انجام نمی‌دهد. نتیجه‌ این رویکرد را نیز می‌توان در سینمای چند سال اخیر دید که فیلم‌ها یا متعلق به گونه سینمای ایدئولوژیک هستند که سازمان‌هایی مانند اوج آنها را می‌سازند یا این‌که در راستای سخیف‌ترین سلایق با نگاهی صرفا بازاری  ساخته می‌شوند که آن را هم نمی‌توان سینما نام نهاد. از این طرف هم تهیه‌کنندگانی می‌بینیم که چهار گروه شده‌اند و همه هم با یکدیگر به‌شدت اختلاف دارند. اتفاقی که بهترین مبین برای وجود رانت در این حرفه است؛ چون اگر هر کسی می‌توانست فیلم خودش را بسازد، نیازی به این چنددستگی و جنگ و دعوا بر سر توزیع رانت نبود.

-در کل؛ شما مقصر اصلی این وضعیت را سینماگران و تهیه‌کنندگان می‌دانید یا تصمیم‌گیران و قانون‌گذاران؟

شاید در ظاهر به نظر برسد که این سیاست‌گذاری‌ها هستند که دست تهیه‌کنندگان را باز می‌گذارند، اما بر اساس تجربیاتی که در این سال‌های فعالیت رسانه‌ای به دست آورده‌ام، به سهولت می‌توانم بگویم که برخی از این تهیه‌کنندگان و تشکل‌هایشان چنان قدرت و ثروتی به دست آورده‌اند که سازمان سینمایی و وزارت ارشاد هم زورشان به اینها نمی‌رسد. شاید هم به این دلیل باشد که حداقل در ظاهر برخوردی از سوی سازمان سینمایی با این مسائل مشاهده نکرده‌ایم، مگر این‌که برخوردهایی در نهان بوده باشد و بنا بر یک‌سری مصالح رسانه‌ای نشده باشد که البته بعید است!

-آینده را چگونه می‌بینید؟

اوضاع اگر به این شکل پیش برود، تا چند سال دیگر نشانی از سینما و تئاتر وجود نخواهد داشت. منظورم البته سینما به عنوان یک بیان اجتماعی است که فرهنگ‌سازی می‌کند. دلیلش هم این است که ادامه این جریان باعث می‌شود جوانان مستعد و فیلمسازان بااستعداد در نهایت مجبور شوند قید این کار را بزنند و از ایران مهاجرت کنند؛ مگر این‌که اتفاقی اساسی در این سینما بیفتد و شاهد یک پاکسازی درست و حسابی حداقل از نظر فساد اقتصادی و رانت‌های موجود باشیم.

 

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.