کولبری درد دارد

«شهروند» با کولبری صحبت می‌کند که با کمک بنیاد برکت کار فروش گلیم را انتخاب کرده است

احسان اداک یک کولبر بود. شغلی که دوست نداشت و به ناچار و برای گذران زندگی مجبور بود به آن تن دهد. او با وامی که بنیاد برکت در اختیارش قرار داد، توانست یک حرکت کند و شغلش را تغییر دهد، حالا مغازه‌ای کوچک دارد و گلیم‌های دست‌بافت را در آن می‌فروشد.

ملیحه محمودخواه_شهروندآنلاین؛ یادآوری آن روزها برایش سخت است. همان روزهایی که کوله 30 کیلویی را باید روی تن نحیفش می‌گذاشت و از لابه‌لای سنگ‌ها و سنگلاخ‌ها عبور می‌کرد. همان روزهای 13سالگی‌اش که انقدر بارش سنگین بود که وقتی آن را زمین می‌گذاشت تا یک ساعت نمی‌توانست کمر راست کند.

همان زمان که به هیچ کدام از بچه‌های دانشگاه نمی‌گفت کولبری می‌کند، اما در فرجه میان امتحان‌ها خودش را به مریوان می‌رساند تا بتواند خرج روزهای دانشگاه را دربیاورد.

احسان اداک یک کولبر بود. شغلی که دوست نداشت و به ناچار و برای گذران زندگی مجبور بود به آن تن دهد. او با وامی که بنیاد برکت در اختیارش قرار داد توانست یک حرکت کند و شغلش را تغییر دهد، حالا مغازه‌ای کوچک دارد و گلیم‌های دست‌بافت را در آن می‌فروشد.

به قول خودش مغازه‌اش انقدرها هم بزرگ نیست، اما هم عزت نفسش حفظ می‌شود و هم زندگی‌اش با آن می‌چرخد.

کولبری سخت و طاقت‌فرساست

احسان 27 زمستان سخت را در مریوان گذرانده است. از آن زمستان‌های استخوان‌سوز. در همان زمستان‌ها بارها و بارها مجبور شده بارهای سنگین جابه‌جا کند.

خودش می‌گوید: «شاید گفتنش ساده باشد، اما تا کسی دستی بر آتش نداشته باشد و از نزدیک کولبری نکرده یا ندیده باشد، نمی‌تواند سختی آن را با تمام وجود حس کند. ما در نقطه صفر مرزی زندگی می‌کنیم جایی که می‌تواند منبع مهمی برای ارزآوری و درآمد در کشور باشد. اما مشکل این محدوده اینکه اشتغال‌زایی به‌شدت پایین است و راهی جز کولبری برایمان باقی نمی‌ماند.»

هم درس می‌خواندم هم کولبری

هنوز هم وقتی یاد آن روزهای سخت می‌افتد، تمام پیشانی‌اش پر از عرق سرد می‌شود. در دوران مدرسه آن هم دوره راهنمایی و دبیرستان کولبری می‌کرد. بیشتر تابستان‌ها. «چون درس‌خواندن برایم مهم بود، هم درس می‌خواندم و هم کولبری می‌کردم. درسم خوب بود، همان سالی که کنکور دادم در رشته گیاه پزشکی در دانشگاه سراسری ساری قبول شدم.

شرایط بهتر نشد. چون باید هم درس می‌خواندم و هم کار می‌کردم. در زمان‌هایی که فرجه امتحانات بود یا تابستان‌ها، تمام وقتم به کولبری می‌گذشت تا بتوانم خرج خودم را در زمانی که در دانشگاه درس می‌خواندم، تامین کنم. روزهای سختی بود. از یک طرف فکر می‌کردی شرایط اجتماعی‌ات در حال تغییر است و در شأن تو نیست که کولبری کنی و از سوی دیگر باید زندگی‌ات را می‌چرخاندی و قهرمان زندگی خودت می‌شدی و این پارادوکس وحشتناک همه زندگی‌ات را تحت‌تاثیر قرار می‌داد.»

او با تاکید بر اینکه این وضعیت برای بیشتر جوانان در شهرش وجود دارد، ادامه می‌دهد: «اینجا گریزی از کولبری وجود ندارد. همه جوانان به سمت کولبری می‌روند تا درآمدی برای خود و خانواده‌شان داشته باشند. ما سه برادر هستیم که هر سه کولبری می‌کردیم. شرایط کولبری از قدم اول تا لحظه آخر قدم‌به‌قدم سختی خودش را دارد، حتی فکرکردن به آن هم سخت است.»

گریزی از کولبری نیست

باید گفت کولبری در شأن یک انسان نیست و عزت‌نفس انسان را پایین می‌برد، اما هیچ راهی جز کولبری جلوی پای بسیاری از جوانان نیست و مجبورند سختی را تحمل کنند. شما تصور کنید گاهی فرد در 24 ساعت چهار بار فاصله بین دو کشور ایران و عراق را مجبور است طی کند آن هم با باری که بیش از 30 تا 40 کیلوگرم وزن دارد، در مسیری پرحادثه و پر از سنگلاخ که بسیار دشوار است. این شرایط را باید تجربه کرد تا سختی آن را متوجه شد.

احسان به این نکته اشاره می‌کند که کولبری نه امنیت جانی دارد و نه امنیت شغلی: «وقتی کسی تصمیم می‌گیرد کولبری کند، در واقع با جانش بازی می‌کند. گاهی ممکن است هدف مرزداران قرار بگیرد. خطر پرتاب از ارتفاع و کوه نیز موضوعی است که ممکن است برای هر کولبری رخ بدهد، اما با این وجود خیلی از بچه‌های کوچک نیز مجبور به کولبری هستند و برای آنکه زندگی خانواده را بچرخانند، کار کنند و خودشان را در معرض خطر قرار دهند.»

او می‌گوید: «بارها خودم از دست ماموران فرار کردم. راه‌بلد بودم و می‌دانستم از چه مسیری بروم تا گیر نیفتم، زیرا اگر گرفتار می‌شدم حداقل ماجرا این بود که بارم معدوم می‌شد و باید خسارت صاحب بار را هم می‌دادم.»

او در مورد درآمد کولبری می‌گوید: «درآمد کولبری بستگی به باری دارد که فرد جابه‌جا می‌کند. اصولا برای یک بار 30 کیلوگرمی که فرد مجبور است آن را از مرز عراق تا ایران به کول بکشد و سه ساعت بار سنگین را همراه خودش جابه‌جا کند، یک‌میلیون تومان می‌گیرد. این پول را اگر در کنار خطری که هر بار جان این افراد را تهدید می‌کند بگذاریم می‌بینیم هیچ ارزشی ندارد، اما افراد در اینجا ناگزیر از این ماجرا هستند.»

او به پارادوکس عجیب این شغل اشاره می‌کند و می‌گوید: «در یک جایی از این کار خسته شدم. وقتی به زندگی‌ام نگاه کردم دیدم تمام زندگی‌ام در سختی و کولبری سپری شده است و هیچ برنامه‌ای برای آینده ندارم. این در حالی است که من دانشگاه رفته بودم و تمام تلاشم این بود که درسم را در مقاطع بالاتر ادامه دهم. وقتی بقیه کولبرها را می‌دیدم که پس از مدتی دچار مشکل زانو می‌شدند و تمام آناتومی بدن‌شان تغییر می‌کرد، به تغییر شغل فکر می‌کردم تا بتوانم راهی برای خروج از این شرایط برای خودم پیدا کنم.»

وام بانک برکت

مدت‌ها فکر کردم که شرایطم را عوض کنم تا اینکه متوجه شدم بنیاد برکت به جوانانی مانند من وام می‌دهد تا برای خودشان کسب‌وکاری راه بیندازند. من هم مدتی برای پیدا کردن شغل مطالعه کردم و درنهایت تصمیم گرفتم مغازه فروش گلیم راه بیندازم.

او می‌گوید: «شرایطم از آنچه در آن قرار داشتم بهتر شده است، اما راهی طولانی برای رسیدن به اهدافم در پیش‌رو دارم. در واقع می‌توان گفت این وام تشویقی برای من بود که بتوانم حرکتی برای تغییر مسیرم  انجام دهم.»

احسان دو سالی می‌شود که مغازه‌اش را راه انداخته و قصد دارد کسب‌وکارش را گسترش دهد، اما باز هم نیاز به حمایت دارد. تمام آرزوی او این است که در شهرش هیچ کولبری را نبیند، زیرا هر بار که کولبری را می‌بیند، انگار بار او را روی کمر خودش احساس می‌کند و صدای شکستن استخوان‌هایش را زیر بار حس می‌کند.

او دوست دارد تحصیلاتش را ادامه دهد و مقاطع بالاتر را طی کند، البته اگر شرایط به او اجازه دهد.  خواهشی هم دارد، اینکه هیچ وقت هیچ کولبری را قضاوت نکنید. کولبر ناچار است که در این شرایط کار کند و اگر می‌توانست قطعا کار دیگری را انتخاب می‌کرد. ما افراد زیادی داریم که تحصیلات عالیه دارند، اما به دلیل نبود شغل مناسب ناچارند کولبری کنند و شغل مناسب دیگری پیدا نکرده‌اند. کولبری درد دارد، اما گاهی مجبوری درد را تحمل کنی برای اینکه از گرسنگی نمیری، به همین دلیل نباید کولبرها را قضاوت کرد.

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.