«مانی»،«مومو»،«ما» و دیگران

دکتر«سیما فردوسی»از چالش های خطرناک ترس در کودکان و تاثیر رفتار والدین بر میزان اضطراب فرزندان می گوید

شاید برای چالش مرگبار «مومو» بهترین تعبیر این باشد که اصلا «مومو» را خانواده ها می سازند، در واقع والدین و اساسا کسانی که نقش مستقیمی در تربیت کودک دارند همگی در باور پذیری ترس در کودکان مقصرند. بازی های خطرناکی مثل نهنگ آبی، چالش مریم و حالا هم مومو سالهاست که فضای مجازی را ملتهب کرده اما شاید بهتر باشد قبل از ایراد گرفتن از دنیای آزاد اینترنت به سراغ خودمان و رفتارها و حتی انتخاب هایمان برویم.کانون خانواده اولین و آخرین جایی است که هم به کودک ترس را می آموزد و هم به او حس امنیت می دهد. بعد از مرگ مانی، پسر یازده سال خوزستانی که بعد از وارد شدن به چالش خطرناک مومو دچار ایست قلبی شد حالا بسیاری از خانواده ها نگران فرزندانشان هستند. با آنلاین شدن کلاس ها و سیستم آموزشی دعدغه خانواده ها بیشتر شده و حالا کودکانشان برای درس خواندن هم که شده باید موبایل و تبلت داشته باشند و این یعنی دسترسی آزاد به دنیای آزاد اینترنت. هر چند که بعد از مرگ مانی ابعاد و زوایای پنهان مومو در ایران مشخص شد و پلیس فتا اعلام کرد که این کودک مورد سواستفاده عده ای هکر قرار گرفته اما این اصل ماجرا را از بین نبرد. واقعیت این است که چالش مومو هر چند که خودش هم یک اکانت واتس آپ است و در همه جای دنیا یک عده هکر پشت آن نشسته اند اما این واقعیت از ترس کودکان در برابر این چالش کم نمی کند. «مومو» چهر ای ترسناک دارد، با چشمانی از حدقه بیرون زده و موهایی ژولیده و صدایی ترسناک که دستورات خطرناک صادر می کند و شاید بسیاری از کودکان از روی کنجکاوی و حتی عدم آگاهی با او وارد بازی شوند و تنها یک پیعام کافیست تا توپ در زمین مومو بیفتد و مزاحمت هایش را شروع کند.همین هم کافیست تا کودک با یک ذهن پر از تخیل و درک کودکانه دچار چالش شود و در نهایت به خودش یا دیگران آسیب برساند.
در چنین شرایطی چه باید کرد؟ خانواده ها چقدر در این موضوع نقش دارند و چطور می توان ترس کودکان را در برابر مومو و چالش های خطرناکی که هر روز به زمینِ بی رحم فضای مجازی اضافه می شوند کنترل کرد؟ دکتر سیما فردوسی روانشناس و مشاور کودک درباره ترس در کودکان حرف های دست اولی دارد که در این گفت و گو می خوانیم.


بعد از مرگ عجیب پسر بچه 11 ساله در خوزستان، ماجرای چالشی به نام «مومو» کودکان و خانواده ها را به شدت نگران کرده. چالشی که ظاهرا ترسناک است و معلوم نیست چه کسانی و با چه اهدافی پشتش هستند اما نکته مهم این ماجرا این است که حالا خیلی از کودکان که قبلا وارد این چالش شده بودند ترسیده اند و عده ای هم ممکن است به خاطر کنجکاوی های کودکانه وارد این بازی خطرناک شوند. اساسا این ترس طبیعی و منطقی است؟

وقتی ترس با عاملی که آن را ایجاد کرده مطابقت داشته باشد، یعنی میزان ترس با محرکی که آن را به وجود آورده تطابق داشته باشد این ترس، طبیعی محسوب می شود. مثلا ترس از یک موجود کریه المنظر و عجیب طبیعی است و با میزان ترسی که ایجاد کرده مطابقت دارد ولی آدم ها و کودکان با یکدیگر فرق می کنند. شاید خیلی از بچه ها با مومو ارتباط برقرار کنند و از تهدیدهایش هم نترسند ولی چون ترس و نگرانی از این موجود خیالی در اغلب کودکان دیده شده بنابراین نمی توان گفت این ترس غیرطبیعی است. هرچند که باید توجه کنیم که اساسا هم ماهیت این چالش غیر طبیعی است و هم ترس میزان و شدتش بیش از حد به نظر می رسد.

اصولا در چنین شرایطی چه کودکانی بیشتردچار ترس می شوند؟ منظورم این است که مثلا کودکی که از سنین کم مهارت های زندگی را آموخته و مثلا مجبور بوده برای خرج خانه شان سرکار برود میزان ترسش به اندازه کودکی است که در ناز و نعمت بزرگ شده؟
شخصیت بچه ها، آستانه آسیب پذیری و تفاوت های فردی در میزان ترس دخیل هستند. بعضی از کودکان مستعد ترس هستند و شاید از تاریکی، تنهایی و خیلی از چیزهای دیگر بترسد. ببینید ما از همان ایتدای زندگی یک سری ترس ها را داریم و اصلا اسم شان هم «ترس های طبیعی» است. مثلا نوزادها از صدای بلند می ترسند و واکنش نشان می دهند یا در چند ماهگی از تاریکی می ترسند. با افزایش سن نوع ترس ها متفاوت می شود. یعنی وقتی بزرگتر می شود ممکن است دیگر از صدای بلند نترسد ولی شاید از تنهایی در خانه ماندن بترسد. باز بزرگتر می شود و عقلش بیشتر می شود و خب خیلی از مسائل مثل دعواهای پدر و مادر یا بیماری و حتی مرگ می ترسد. در نهایت شرایط زندگی کودکان در میزان ترس شان دخیل است بنابراین کودکانی بیشتر دچار ترس های غیرطبیعی می شوند که در کانون خانواده شان منشا ترس بیشتر وجود دارد یعنی والدین شان خیلی زیاد با هم دعوا می کنند، والدینی که در شرف جدایی هستند و خانه را ترک می کنند، یا اصلا خود ترس در والدین شان است و آن ها مدام ترس شان را در حضور بچه ها ابراز می کنند. پس عامل ترس خیلی چیزها می تواند باشد از اختلاف والدین گرفته تا مشکلات اقتصادی و اجتماعی.

خانم دکتر یک موضوعی که در تربیت کودکان مطرح می شود این است که به همان اندازه که کنترل نکردن کودکان اشتباه است زیادی گیر دادن و کنترل کردن بچه ها هم منطقی نیست.الان که به خاطر سیستم آموزشی و برگزاری کلاس هاس آنلاین کودکان از 7 سالگی گوشی و تبلت در اختیار دارند، والدین باید چه چیزهایی را به کودک شان آموزش دهند تا از خطرهای فضای مجازی در امان باشند؟
وقتی بچه ها کم سن و سال هستند باید موقع استفاده از اینترنت یک بزرگتر کنارشان باشد؛ نمی شود کودک را با یک دنیای بزرگ مجازی (گوشی هوشمند) تک و تنها در خانه بگذاری و مطمئن هم باشیم که خودش مراقب است. به هر حال بچه ها کنجکاو هستند، وسوسه می شوند و با دوستانشان حرف می زنند و به هر حال موضوعات جدید مثل همین چالش مومو را می بینند و چه بسا خودشان هم بخواهند امتحان کنند. از طرف دیگر والدین باید به بچه های یاد بدهند که راجع به احساساتشان حرف بزنند، بیان کردن احساس خیلی به ترس و خشم بچه ها کمک می کند. چون همه بچه ها احساسات درونی خودشان را به پدر و مادر درمیان نمی گذارند بنابراین اولین کاری که والدین باید انجام دهند این است که به بچه هایشان آموزش دهند که احساستشان را مخفی نگه ندارند. وقتی بچه ها در مورد ترس و اضطراب و خشم و هر احساس دیگری حرف بزنند در واقع هیجان های درونی شان کم می شود و بار آن تنشی که در وجودشان است کم می شود. نکته دیگر این است که والدین باید به کودکانشان آموزش دهند که هرچند الان به خاطر سیستم آموزشی و کلاس های آنلاین، گوشی های هوشمند و اینترنت در اختیار دارند اما این دلیل نمی شود که به هر جایی سرک بکشند و در سایت های دیگر بروند و با هر کسی ارتباط برقرار کنند.

خانم دکتر، والدینی که شاغل هستند و ساعات زیادی در خانه حضور ندارند چطور می توانند این موضوع را مدیریت کنند؟
به هر حال باید هم به بچه ها آموزش دهیم و هم اینکه در حد امکان یک بزرگتری را کنارشان بگذاریم. مثلا خواهر یا بردار بزرگترش که بتواند هر از گاهی با او صحبت کند و در واقع به این کار بگمارند که در کنار کودک باشد.

بعضی از کودکان فقط با پدر و مادرهایشان زندگی نمی کنند، یعنی ممکن است فرزند طلاق باشند یا به دلیل شرایطی خاص با پدربزرگ یا مادربزرگ و اقوام دیگرشان زندگی کنند.
بله امافرقی نمی کند، در این شرایط هم آن افرادی که دارند با این کودکان زندگی می کنند باید کسانی باشند که به بچه ها حس امنیت روانی بدهند.

خانم دکتر یک بحثی که در مورد ترس های ریشه ای کودکان مطرح است، دیدن فیلم های سینمایی یا حتی بعضی از انیمشن های خشن و ترسناک است. اساسا فیلم های ترسناک چقدر می تواند در وجود بچه ها ترس را بیشتر کند؟ این افیلمها ترس را در وجود بچه ها می کارد یا نه هر چه بیشتر ببیند شاید بیشتر با دنیای تخیل و موجودات غیر واقعی ارتباط برقرار کنند و کمتر بترسند.
ببینید بچه ها هر چه بیشتر صحنه های خشن را ببینند متاسفانه همان ها را یاد می گیرند. بسیاری از تئوری های روانشناسی بر این باور است که وقتی کودک یک چیزی را مشاهده می کند همان را یاد می گیرد. بنابراین فیلم هایی که صحنه های خشن دارد یا قهرمان داستان هایی که خشن رفتار می کنند، بچه ها هم همان خشونت و رفتار کاراکتر فیلم یا انیمیشن را یاد می گیرند. موضوع داستان های ترسناک هم همینطور است؛ مثلا وقتی در یک فیلم ترسناک قهرمان فیلم با مسائل ترسناک و موجودات کریه المنظر و وحشتناک روبه رو می شود کودک هم به اندازه قهرمان فیلم دچار ترس و وحشت می شود. سر انجام این ترس و خشونت در فیلم ها هم در ذهن کودک تاثیر می گذارد و به خاطر همین است که خیلی از فیلم ها رده سنی را مشخص می کند و هشدار می دهد که تماشایش برای کودکان مناسب نیست. اما واقعیت این است که به همان اندازه که فیلم ها تاثیر می گذارند خود رفتار والدین هم به همان اندازه ترس را ایجاد می کند.

طبیعتا بسیاری از پدر و مادرها به صورت غیرعمد، ترس را به کودکشان القا می کنند. به نظر شما اشتباه کارشان چیست؟ یا اساسا کدام رفتارهایشان است که ناخواسته باعث ترس کودکشان می شود؟
دعواهای والدین. بچه ها واقعا خیلی زیاد از دعوای پدر و مادرشان می ترسند و وقتی این دعواها مدام تکرار شود، بچه نه تنها عادت نمی کند بلکه وقتی بی رحمی و خشونت را در خانواده اش ببیند خودش هم دچار تنش خواهد شد. تا جایی که حتی ممکن است در بزرگسالی دست به کارهای خطرناک هم بزند. ببینید خیلی وقت ها ما آدم های بزرگسالی را در جامعه می بینیم که می گوییم چقدر فلانی خشن و بی رحم است. بعد این سئوال پیش می آید که چرااین ها عاطفه ندارند؟ یا دلسوز نیستند؟ جوابش این است که در دوران کودکی فوق العاده صحنه های بی رحمانه دیده اند و چه بسا در حق خودشان هم بی رحمی شده است. بنابراین توصیه اصلی من به خانواده ها است چه درمورد رفتار خودشان در مقابل کودک و هم کنترل کردن منطقی فرزندشان در ارتباط با دنیای مجازی.

در مورد ترس های طبیعی و غیر طبیعی صحبت کردیم. اما اگر بخواهید یک ترس مشخص و یکسانی که در همه کودکان ایرانی وجود دارد بگویید. چه ترسی است؟
بچه ها از، مرگ یا از دست دادن والدین شان به شدت می ترسند. از اینکه برای پدر و مادرشان اتفاقی بیفتد می ترسند و همینطور از دعواهایی که احتمال می دهند به جدایی ختم شود به شدت می ترسند. از طرف دیگر کودکان از بیماری های والدین به شدت می ترسند. این ها چیزهایی است که خیلی زیاد و با رخداد بالا در کودکان دیده می شود. اما متاسفانه خیلی از والدین این مسائل را رعایت نمی کنند، دعواهایشان را جلوی بچه ها می کنند و حتی در مورد بیماری های احتمالی و دردهایشان در حضور فرزندشان حرف می زنند. بنابراین همانطور که در ابتدا گفتم چون بسیاری از بچه ها یاد نگرفته اند که ترسشان را ابراز کنند ممکن است برند یک گوشه ای کز کنند، یا خودشان را به خواب بزنند یا قایم شوند و فرار کنند. یک مساله فرهنگی هم که در کشور ما وجود دارد این است که اغلب والدین هر جایی که می روند کودک را هم همراه خودشان می برند، مثلا من خودم دیدم که بچه ها در مراسم کفن و دفن و تشییع جنازه حضور دارند. این ها جاهایی نیست که ما بتوانیم بچه ها را ببریم! همین ها باعث ترس کودک می شود و والدین متاسفانه معتقدند که ما بچه ها را می بریم که عادت کنند. اما واقعیت این است که بچه ها عادت نمی کنند. مخصوصا بچه های کم سن و سال اصلا مفهوم درستی از مرگ ندارد و بیشتر می ترسد که این اتفاق برای خودش و پدر و مادرش هم بیفتد.

با کودکی که خیلی می ترسد چه باید کرد؟
طبیعتا در این مواقع والدین باید مداخله درمانی داشته باشند. یعنی باید از کودک حمایت کرد نباید به اوئ سرکوفت بزنیم که تو چرا می ترسی؟! یا نباید بترسی؟! بلکه باید او را درکش کنیم و با او همراهی کرد و محیط خانه را آرام کنیم. در نهایت اینکه والدین در دسترس فرزندانشان باشند خیلی مهم است. ببینید بچه ها وقتی می ترسند به اولین کسانی که پناه می برند پدر و مادرشان است پس والدین باید در دسترس باشند. از طرف دیگر برآورده کردن نیازهای معقول کودک است، بچه ها باید اطمینان خاطر داشته باشند که وقتی با پدر و مادرشان درد و دل می کنند و احساساتشان را بروز می دهند مورد حمایت قرار می گیرند اما اگر نسبت به آن ها بی توجهی کنیم قطعا ترس در آن ها آنقدر سرکوب می شود که ممکن است منجر به رخدادهای تلخ شود.باید به کودک یاد بدهیم که اگر ترسیدی به ما بگو و احساست را بیان کن. ماجرایی مثل مومو یک هشدار و تلنگر به والدین است. والدین باید خیلی آموزش ببیند که چه کاری انجام بدهند و چه کاری انجام ندهند!

خانم دکتر فردوسی، اگر یک کودک به مطب شما مراجعه کند و بگوید از «مومو» ترسیده به او چطور مشاوره می دهید و چه می گویید؟

دکتر سیما فردوسی روانشناس و مشاوره کودک

اول از او می پرسم چه چیزی شنیده، دیده و چه نوع ارتباطی برقرار کرده است؟ او ابتدا باید احساساتش را نسبت به این ماجرا بیان کند. تمام ترس ها و خشم هایش را بیرون بریزد و بعد با او وارد صحبت درباره مومو شویم. باید با دلیل و استدلال های درست به او بفهمانیم که این ها یک بازی های کاذب و دروغین است. در نهایت باید تلاش کنیم تا ذهن بچه را از این ترس منحرف کنیم و در اینجا خانواده ها هم باید نسبت به درمان کودکشان مداخله کنند. باید تا مدتی چیزهای سرگرم کننده برای کودک فراهم کنند و وقت بیشتری را با کودک بگذارنند. در نهایت باید به کودک آموزش دهیم که بر روی مسائلی که ذهنش را آزار می دهد خیلی تمرکز نکند. بچه ها باید یاد بگیرند که روی چیزهایی که از کنترلشان خارج است تمرکز نکنند. بچه نباید مدام بنشیند به مومو فکر کند و ما باید شرایط را جوری برای بچه ها فراهم کنیم که افکار بد را در ذهنشان مرور و تکرار نکنند.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.