به اعضای کا.گ.ب. مشکوکم

ترجمه‌ای دیگر از رمان پلیسی «عزازیل» به قلم نویسنده ضد پوتین

«عزازیل» نوشته باریس آکونین، نویسنده روس،‌ با ترجمه‌ای دیگر امسال به زبان فارسی ترجمه شد. ترجمه اول متعلق بود به رضا علیزاده، مترجم پیشکسوت، که نشر «نیلوفر» سال 1393 منتشر کرد. ترجمه دوم را اما یلدا بیدختی‌نژاد، برنده جایزه ابوالحسن نجفی به همت نشر «برج» منتشر کرده که حالا به چاپ دوم رسیده است.

فاطمه علیمرادی_شهروندآنلاین؛ رمان رازآمیز «عزازیل» به قلم نویسنده روسی، باریس آکونین، اولین رمان از مجموعه رمان‌های تاریخی-پلیسی «اراست فاندورین» است که در سال 2012 انتشار یافته. کتاب روایت یک دانشجو به نام پیوتر کوکورین است که در سال 1876 خودکشی می‌کند. اما چه انگیزه‌ای باعث می‌شود که این دانشجوی جوان بااستعداد که خانواده‌ای ثروتمند دارد در باغ الکساندر و در مقابل چشمان مردم به خودش شلیک کند؟ ممکن است رنج ملال، موجب این اقدام بوده باشد؛ این را رئیس واحد تحقیقات جنایی مسکو حدس می‌زند. اما او کنجکاوانه تصمیم می‌گیرد جدیدترین عضو این واحد، یعنی ارست فاندورینِ بیست‌ساله، نترس و نجیب را که شخصیتش ترکیبی جذاب از شرلوک هلمز و بازرس کلوزو است، برای کسب اطلاعات بیشتر، راهی محوطه باغ الکساندر کند. گزارش‌های این پرونده نیمه‌باز فاندورین را راضی نمی‌کند و بنابراین شخصا به عنوان یک کارآگاه، وارد این پرونده می‌شود. طولی نمی‌کشد که میان این خودکشی عجیب و غم‌انگیز و قتلی دیگر که خود فاندورین شاهد وقوع آن بوده ارتباطی پیدا می‌شود. اما فاندورین هنوز سوالات حل‌نشده بی‌شماری دارد. یکی از این مجهولات آن است که چرا هر دو قربانی این پرونده‌ها، ثروت‌شان را وقف یتیم‌خانه‌ای کرده‌اند که خانم آستر آن را اداره می‌کند؟ آن عکس امضاشده با حروف اختصاری «A.B» که در آپارتمان فرد خودکشی کرده پیدا شده، متعلق به کیست؟ فاندورین با تکیه بر شهود خود وارد تحقیقاتی می‌شود که او را به سراسر اروپا، از شب‌های برفی سن‌پترزبورگ تا رودخانه مه‌آلود لندن، هدایت کرده و به یک مرکز تروریستی مرگبار در ابعاد جهانی می‌کشاند. در واقع او از وسط یک توطئه گسترده بین‌المللی سر در می‌آورد. نویسنده با مطرح کردن این راز هیجان‌انگیز، ما را با خود به روسیه تزاری قرن نوزدهم برده و به شیوه‌ای تأثیرگذار، معصومیت طعنه‌آمیز قهرمان داستان را در مقابل انحطاط مسکوی قرن نوزدهم قرار می‌دهد؛ روسیه‌ای که اشراف آن در کلوپ‌های قمار به عیش و نوش مشغولند، غافل از آنکه طوفان یک انقلاب، آغاز به وزیدن کرده است. در ادامه، فاندورین درمی‌یابد که این قتل‌ها کار یک گروه تروریستی به نام «عزازیل» است؛ گروهی که قصد دارد دنیا را تصرف کند. خانم آستر اعتراف می‌کند که رئیس عزازیل بوده و خانه‌های او بخشی از نقشه‌اش برای آموزش پسران یتیم، جوان و باهوش است. آستر سعی می‌کند روی فاندورین عمل لوبوتومی که نوعی جراحی منسوخ مغزی است، انجام دهد تا او را نیز به عضویت در عزازیل درآورد. سرانجام فاندورین موفق می‌شود فرار کند و خانم آستر با یک بمب خودش را می‌کشد. اما همسر فاندورین در جریان این توطئه کشته می‌شود و او را دچار شوک و اندوهی بی‌پایان می‌کند. به نوشته روزنامه گاردین، سبک این رمان به نحوی است که گویی تولستوی، با سخت‌گیری منطقی هلمز، سعی داشته جیمز باند را روایت کند. اما روشن است که این رمان در نهایت، راز جنایات روسیه امپریالیست را برملا می‌کند. آنچه در ادامه می‌خوانید از گفت‌وگوهای باریس آکونین با نشریات مختلف انتخاب و ترجمه شده است.

شما مطالب مختلفی را با نام‌های گوناگون نوشته‌اید: بوریس، گریگوری، آناتولی و آنا. چرا وقتی سبک نوشتاری خود را تغییر می‌دهید، هویت خود را هم عوض می‌کنید؟

جوابش کمی طولانی است. من مدتی با نام مستعار «گریگوری چکاردیش‌ویلی» آثار غیرداستانی از قبیل مقاله و ناداستان می‌نوشتم. نام «بوریس آکونین» را برای آثار سبُک‌تری مانند داستان‌های پلیسی، تألیفات و افسانه‌ها استفاده می‌کردم. پس از مدتی مردم مرا با نام آکونین می‌شناختند و جراید و رسانه‌ها نیز با همین نام با من مصاحبه می‌کردند. طبیعی است که برای ساختن یک بِرَند، لازم است هزینه‌های زیادی پرداخت کنید. اما پس از آن اسیر انتظارات خوانندگان خود خواهید شد، زیرا آنها انتظار دارند که تا ابد به همان شیوه بنویسید و وقتی سعی کردم سبک نوشتنم را تغییر دهم مخاطبانم خشمگین شدند. به ناچار اسامی مستعار مختلفی را برای خودم انتخاب می‌کردم. در این زمینه تجربیات جالبی دارم.

شما در گذشته مترجم بوده‌اید. فکر می‌کنید آیا این حرفه بر نویسندگی‌تان تأثیری داشته است؟ به عبارت دیگر، آیا رد پای ترجمه‌های‌تان را در آثارتان پیدا می‌کنید؟

بی‌تردید از آنها تأثیر پذیرفته‌ام. همواره آنچه می‌خواندم، ویراستاری یا ترجمه می‌کردم سبک نوشتاری‌ام را شکل می‌داد. می‌توانم بگویم 90 درصد آنچه درباره زندگی می‌دانم از همین کتاب‌هاست. سال‌ها اشتغال به ترجمه، موجب شده که تغییر سبک و روش نوشتن برایم امری عادی شود؛ تا جایی که هنوز اطمینان ندارم به سبک خودم دست یافته‌ باشم. از این جهت، مترجمی برایم هم مزیت و هم یک نقطه ضعف بود.

اگر بخواهید به مترجمان و نویسندگان توصیه‌ای کنید، آیا توصیه شما به این دو قشر متفاوت از هم خواهد بود؟

من به نویسنده‌ها می‌گویم: «خود واقعی‌تان باشید»؛ ولی به مترجمان مبتدی می‌گویم: «خودتان را فراموش کنید، تبدیل به نویسنده‌ای شوید که ترجمه می‌کند.»

آیا برای لذت بردن است که می‌نویسید یا یک خواننده ایده‌آل در ذهن‌تان دارید؟

من می‌نویسم، زیرا این تنها کاری است که خوب بلدم انجامش دهم. به قول ژاپنی‌ها، نوشتن «راه زندگی» من است و از طریق آن نه تنها می‌توانم پاسخ سوالات هستی‌شناسانه‌ام را پیدا کنم، بلکه همزمان با درک زندگی، وجود خودم را نیز توسعه می‌دهم.

چرا به سراغ نوشتن رمان‌های پلیسی رفتید؟

همیشه به ژانر پلیسی علاقه‌مند بوده‌ام، زیرا این تنها ژانر داستانی است که خواننده به نوعی تبدیل به همکار شما می‌شود. منظورم این است که خواننده شروع به ساختن نسخه‌ خودش از داستان می‌کند. او سعی می‌کند نسخه‌ای از مقصر را در ذهن خودش بسازد و به این ترتیب از نویسنده پیشی می‌گیرد. ژانر پلیسی، یک ژانر تعاملی است که مدت‌ها پیش از ظهور اینترنت خوانندگان را مجذوب خودش می‌کرد.

از 1991 به بعد، مورخان زیادی تلاش کرده‌اند تا به میراث مهم تاریخ روسیه رجوع کنند. مایلم این سوال کلی را مطرح کنم: هدف شما از اینکه در 9 جلد به تاریخ روسیه پرداخته‌اید چه بوده است؟

خیلی وقت بود که می‌خواستم این کار را انجام دهم؛ آن هم نه فقط برای آنکه پیامی را به مردم برسانم، بلکه بیشتر به خاطر خودم مبادرت به نوشتن تاریخ روسیه کردم، زیرا به عنوان شهروندی که سال‌ها در روسیه زندگی کرده، هنوز درک درستی از تاریخ کشورم نداشتم. روسیه برای من یک کشور غیر قابل پیش‌بینی است و مدام غافلگیرم می‌کند، به ویژه در این سال‌های اخیر. برای آنکه بفهمم در چه کشوری زندگی می‌کنم، لازم بود که به سرآغاز آن بازگردم.

آیا در نوشته‌های خود، واقعیات جدید روسیه را نیز در نظر می‌گیرید؟ منظورم شکست دموکراسی نوپای آن است.

من هر موضوعی که ذهنم را درگیر کند در رمان‌هایم می‌آورم و متأسفانه همیشه در آثارم مطالبی با محوریت روسیه مدرن پیدا خواهید کرد. در نتیجه، همواره کنایه‌ها و تشابهات به شکلی اجتناب‌ناپذیر به چشم می‌خورند، حتی اگر در مورد گذشته خیلی دور روسیه بنویسم.

شما همیشه مخالف ولادیمیر پوتین بوده‌اید، چرا؟

اولین دلیلش آن است که من به اعضای کا.گ.ب. مشکوکم. به نظرم کسی که عضو کا.گ.ب بوده نباید رئیس‌جمهور شود. بنابراین هرگز به پوتین رأی ندادم. زمان ثابت کرد که سوء‌ظن من به او بیجا نبوده است. اولین کاری که پوتین انجام داد حمله کردن به رسانه‌های مستقل بود. هرگز نامه‌نگاری‌هایی را که برای حمایت از این رسانه‌ها انجام دادم از خاطر نمی‌برم و البته هیچ‌کدام از این نامه‌ها راه به جایی نبردند. این مرد به شکلی کاملا ساختارمندانه ریشه‌های دموکراسی را خشکاند. در نتیجه جای تعجب نیست که هیچ‌کس دروغ‌های او را راجع به جنگ اوکراین باور نمی‌کند. اما این تنها اقدام منفی پوتین نبود. او سیستم قضائی، دادگاه‌های مستقل و نظام پارلمانی را نیز ویران کرد. در زمان پوتین هرگز یک انتخابات آزاد انجام نشده است. من در مورد او فقط صحبت کرده‌ام و خب مشکل ما روس‌ها این است که به جای اقدام کردن، فقط حرف می‌زنیم.

اگر بخواهید 5 رمان پلیسی برتر را از زمان شوری سابق نام ببرید، کدام‌ها را انتخاب می‌کنید؟

در دوره اتحاد جماهیر شوروی، سبک کارآگاهی هنوز نوپا بود. اما اگر کل ادبیات روسیه را در نظر آورم، تنها «برادران کارامازوف» داستایفسکی را انتخاب می‌کنم، زیرا در این رمان برخلاف «جنایت و مکافات»، سرآخر معلوم می‌شود جنایتکار کیست.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.