پیام صلح در کولههای امداد
رئیس هلال احمر ماهشهر در دوران جنگ از تجربه امدادرسانی در دفاع مقدس میگوید
«در کنار هر رزمندهای که اسلحه به دست میگیرد و میجنگد، یک امدادگر با کوله امداد باید باشد تا در وقت نیاز زخمش را پانسمان کند، او را به دوش بکشد و از محل درگیری و خطر دورش کند. راننده آمبولانس هم یک امدادگر است.
اگر او نتواند مجروح را در کمترین زمان به مرکز درمانی برساند، جانش به خطر میافتد. وای به حال راننده آمبولانسی که مجروحش قبل از رسیدن به بیمارستان شهید شود؛ چون راننده آمبولانس مسئول جان مجروح تا رسیدن به بیمارستان است.» علی عچرش از اعضای قدیمی هلال احمر خوزستان است و ریاست جمعیت ماهشهر در دوره جنگ را بر عهده داشت؛ از اولین شهرهای جنوبی کشور که درگیر جنگ شد. بحبوحه انقلاب بود که به عنوان امداگر به هلال احمر پیوست تا در درگیریهای خیابانی به مجروحان کمکرسانی کند. جنگ خیلی زود از راه رسید و امدادرسانی و پشتیبانی از مجروحان اهمیت خود را نشان داد.
علی عچرش با پایان جنگ از ریاست هلال احمر ماهشهر کنارهگیری کرد و همچنان به عنوان امدادگر در این جمعیت باقی ماند. او میگوید: «با پایان جنگ وظیفهام در ماهشهر به عنوان رئیس جمعیت به پایان رسید.» سه دهه از پایان جنگ گذشته و او خاطراتش را از رویارویی با جنگ در کتابی به نام «امدادگر کجایی؟» منتشر کرده است.
پنجاه روز نخست جنگ برای سربازان و اهالی جنوبی کشور سختترین روزهای جنگ بود؛ سقوط خرمشهر و حصر آبادان. همان روزها بود که ستاد جنگ در آبادان را راهاندازی کردند تا کمکهای مردم را ساماندهی کنند.
عچرش میگوید: «سقوط خرمشهر و حصر آبادان به اندازه کل هشت سال جنگ برای ما سخت و هولناک بود؛ نه مهمات داشتیم، نه پزشک و نه آذوقه. یکی از مهمترین اقداماتی که ما در آن زمان انجام دادیم، راهاندازی ستاد جنگ در آبادان بود. کمکهای مردم را جمع میکردیم و به شهرهای جنگزده میفرستادیم.
نیروهای هلال احمر مثل آچار فرانسه هر کاری از دستشان برمیآمد، انجاممیدادند؛ از حمل بار و آذوقه و تجهیزات برای جبهه گرفته تا رسیدگی به مصدومان و پانسمان مجروحان جنگی و راندن آمبولانس و انتقال مردم به کمپهای اسکان و کارهای دیگر. بعد از جنگ وقتی به آن روزها و کارهایی که انجام میدادیم، فکرمیکنم، ترس بر جانم مینشیند و به خودم میگویم تنها چیزی که به ما جرأت و توان انجام این کارها را میداد، توکل به خدا بود و اتحادی است که با هم داشتیم.
در همان زمان جنگ سرهنگ کهتری در تقدیر از فعالیتهای هلال احمر به ما گفت: «چرخهای آمبولانس شما همپای پوتینهای سربازان ماست. این واقعیتِ فعالیت جوانان داوطلب هلال احمر در امدادرسانی به جنگ و جبهه بود.»
کتاب خاطرات
پشتیبانی نیروهای هلال احمر از عملیات و کمک به انتقال و درمان مجروحان را از کارهای اثرگذار اعضای هلال احمر در روزهای جنگ میداند. رساندن نامه بین اسرا و خانوادههایشان، رساندن آذوقه به پشت جبههها و راهاندازی قطار امدادی را هم به فهرست این اقدامات اضافه میکند.
عچرش میگوید: «قطار بیمارستانی هلال با امکانات کامل، اورژانس و اتاق عمل مجهز یک بیمارستان تمامعیار سیار بود. از اول جنگ در مسیر اهواز به تهران، مجروحان محورهای عملیاتی جنوب را جابهجا میکرد ولی تا عملیات بیتالمقدس در ماهشهر و سربندر فعال نشده بود. این قطار تا 300 نفر ظرفیت داشت.»
رئیس جمعیت بندر ماهشهر در دوران جنگ سال گذشته کتاب خاطرات خود از این دوران را با عنوان «امدادگر کجایی؟» منتشر کرده است؛ کتابی که از معدود تجربههای منتشرشده از هلال احمر در دوران جنگ است.
عچرش میگوید: «امروز میبینم ما هیچ تجربهای از امدادرسانی در جنگ را به آینده منتقلنمیکنیم، به همین دلیل بعد از پیگیریهای خانم رامهرمزی تصمیم گرفتم خاطرات خود را به عنوان امدادگر جنگ گردآوری کنم. در این کتاب با مرور خاطرات دوره جنگ به این موضوع میپردازیم که امدادگران هلال احمر کجای جنگ ایستاده بودند و چه فعالیتهایی انجام میدادند. کارها و فعالیتهای زیادی در پشتیبانی از جنگ بر عهده امدادگران هلال احمر بود.»
حضور و نقش زنان امدادگر در تیمهای پشتیبانی جبهه از نکات پررنگی است که در این کتاب میتوان سراغش را گرفت.