قصه پرستار دزد و مادربزرگ و پدربزرگ‌های قربانی

زن سارق پس از شنیدن صحبت‌های 2 مسافر مترو، تصمیم گرفت دست به سرقت‌های سریالی بزند

مادربزرگ و پدربزرگ‌ها را هدف قرار داده بود. بخت با او یار بود که طعمه‌های کهنسالش جان خود را از دست ندادند، اما اکثر آنها تا پای مرگ رفتند. شقایق به عنوان پرستار به خانه‌ پیرزن و پیرمردها می‌رفت، با رفتار درست و مهربانی‌اش، اعتماد آنها را جلب می‌کرد و بعد از آن با داروی بیهوشی دست به سرقت‌های خطرناک می‌زد. اما او نمی‌دانست که آخرین طعمه‌اش پیرزن زیرکی است که نقشه‌اش را پیش‌بینی کرده و خودش را به بیهوشی زده است. شقایق وقتی با خیال راحت قصد داشت خانه این زن کهنسال را خالی کند، در دام صاحبخانه و همسایه‌هایش گیر افتاد. این زن پس از دستگیری به سرقت‌های سریالی از پیرزن و پیرمردها اعتراف کرد و گفت که شیوه‌ سرقت را از میان حرف‌های دو زن در مترو یاد گرفته است.

سیما فراهانی _ شهروندآنلاین؛ چند روز پیش بود که صدای فریادهای زنی میانسال در یکی از خانه‌های شمال پایتخت، مردم و همسایه‌ها را به بیرون از خانه‌ها کشاند. زن کهنسال فریاد می‌زد و از همسایه‌ها کمک می‌خواست. او می‌گفت که پرستارش قصد کشتن او را دارد. مردم وقتی به خانه زن میانسال رفتند، زنی جوان را دیدند که دستپاچه شده بود و قصد فرار داشت. همسایه‌ها مانع فرار او شدند. همزمان پلیس نیز در جریان ماجرا قرار گرفت و بلافاصله در محل حضور یافت.

زیرکی پیرزن شکاک

با حضور ماموران پلیس، زن جوان دستگیر شد. شاکی که همچنان شوکه بود و از ترس به خود می‌لرزید، به ماموران پلیس گفت: «مدتی بود که فرزندانم پرستار خانگی استخدام کرده بودند. دخترم از صبح تا شب سرکار بود و نمی‌توانستم به تنهایی از پس کارهای خودم بربیایم، بنابراین برایم پرستار گرفتند. از صحبت‌های فرزندانم فهمیدم که با این پرستار در فضای مجازی آشنا شده و با او توافق کرده‌اند. این زن به نام شقایق وقتی وارد خانه‌ام شد، روی خوشی داشت. خیلی مهربان بود و همه کارهایم را خیلی دقیق و منظم انجام می‌داد.

من آدم شکاکی هستم و نمی‌خواستم به او اعتماد کنم. از طرفی هم در روزنامه‌ها و فضای مجازی خوانده بودم که پرستارانی هستند که وارد خانه پیرزن و پیرمردها می‌شوند و آنها را بیهوش می‌کنند. با وجود اینکه آن زن سعی داشت اعتماد مرا جلب کند، ولی همچنان به او مشکوک بودم تا جایی که هر خوراکی مثل غذا یا میوه برایم می‌آورد، اول صبر می‌کردم خودش بخورد. آبمیوه و نوشیدنی هم اصلا از او نمی‌گرفتم. هر بار برایم آبمیوه می‌آورد، می‌گفتم میل ندارم.»

پودری که اثر نکرد

این زن ادامه داد: «روز حادثه او برای من آبمیوه آورد. او نمی‌دانست که از داخل سالن دیدم که او پودری داخل آبمیوه‌ام ریخت. آبمیوه را از او گرفتم و وقتی از اتاق بیرون رفت، خودم را به خواب زدم تا ببینم قصدش چیست. حدسم درست بود. شقایق سارق حرفه‌ای بود. او وقتی به اتاق آمد و دید خوابم، سراغ کمد و طلاها رفت. من هم زیرچشمی او را می‌دیدم که دارد سرقت می‌کند. وقتی حواس شقایق پرت شد، از در بیرون رفتم و همسایه‌ها را خبر کردم.»

معجزه نجات

با این اظهارات، زن سارق بازجویی شد. تحقیقات کارآگاهان نشان داد از چند وقت پیش چندین شکایت مشابه در دادسرا مطرح شده که در همه آنها پرستاری جوان، پیرزن و پیرمردها را هدف دزدی‌های خطرناک قرار داده است. این زن پس از بیهوش‌کردن طعمه‌هایش دست به سرقت می‌زد. حتی چند نفر از طعمه‌های او پس از بیهوشی، دچار وضع وخیمی شدند و تا پای مرگ هم رفتند. آنها چندین روز بیهوش روی تخت بیمارستان بستری شدند و تقریبا نجات‌شان معجزه بود.

اظهارات یک مالباخته

یکی از شکات درباره سرقتی که از خانه پدرش شده بود، به پلیس گفت: «پدرم پیر است و نمی‌تواند به تنهایی کارهایش را انجام دهد. من و خواهر و برادرهایم نمی‌توانیم هر روز به او سر بزنیم، بنابراین تصمیم گرفتیم برای او پرستار استخدام کنیم. ما در فضای مجازی برای یافتن پرستار جست‌وجو کردیم و درنهایت با آگهی پرستار خانگی مواجه شدیم. مبلغ استخدامی یکی از آگهی‌ها نسبت به بقیه آنها خیلی مناسب‌تر بود، برای همین با زن جوانی که آگهی داده بود، قرار ملاقات گذاشتیم. او برخورد خوبی داشت. ما پس از اطمینان استخدامش کردیم و او هر روز به پدرمان سر می‌زد.»

این شاکی ادامه داد: «تا اینکه امروز هر چه با پدرم تماس گرفتم، پاسخ نداد. خیلی نگرانش شدم و خودم را به خانه رساندم، اما کسی در را باز نکرد. پدرم نمی‌تواند به‌خوبی راه برود. به پرستارش سفارش کرده بودیم هر زمان که خواست او را بیرون ببرد، به ما خبر دهد. وقتی کسی در را باز نکرد، خیلی نگران شدم، بنابراین با کلیدی که داشتم وارد خانه شدم. به محض ورود دیدم خانه پدرم به‌هم ریخته و وسایل جابه‌جا شده است. بلافاصله به اتاق پدرم رفتم و دیدم بی‌هوش روی صندلی افتاده است.

هرچه او را صدا زدم جواب نداد. طلا و وسایل باارزش خانه هم سرقت شده بود. از شقایق، پرستار پدرم هم خبری نبود. پدرم را به دکتر رساندم. آنجا بود که فهمیدیم پدرم با داروهای بی‌هوشی مسموم شده است. پدرم تا پای مرگ رفت. چندین روز در بیمارستان بستری بود، حتی دکترها او را جواب کردند تا اینکه به هوش آمد و حالش بهتر شد. دکترها می‌گفتند برگشتنش معجزه است.»

اعتراف به سرقت

با توجه به شیوه و شگرد زن جوان، مشخص شد که شقایق، همان سارق سریالی زنان و مردان کهنسال است. با این احتمال، شکات با شقایق مواجهه حضوری شدند و زمانی که از سوی آنها شناسایی شد، زن سارق به سرقت‌های سریالی‌اش اعتراف کرد. با اعتراف این زن، به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، پرستار جوان در اختیار پلیس قرار گرفت. در حال حاضر نیز تحقیقات برای شناسایی سایر مالباختگان احتمالی ادامه دارد.

استخدام با مدارک جعلی

انگیزه خود از این سرقت‌های سریالی را بی‌پولی می‌داند. در مترو بود که جرقه این سرقت‌های خطرناک به ذهنش زد. او در گفت‌وگو با خبرنگار «شهروند» از ماجرای دزدی‌هایش می‌گوید:

چی چیزی باعث شد تصمیم بگیری دست به سرقت بزنی؟

مشکلات مالی زیادی داشتم و به هر دری می‌زدم فایده‌ای نداشت. وضعیتم با توجه به گرانی‌ها روزبه‌روز بدتر می‌شد. بدهکار بودم و نمی‌دانستم باید چه کار کنم تا اینکه روزی در مترو جرقه این سرقت‌ها در ذهنم روشن شد.

چرا در مترو؟

در مترو نشسته بودم که صحبت‌های دو زن میانسال را شنیدم. آنها با هم حرف می‌زدند و صدایشان تقریبا بلند بود. یکی از آنها گفت چند وقت پیش نظافتچی خانگی او را بیهوش و تمام طلاهایش را سرقت کرده است. همانجا بود که تصمیم گرفتم من هم با همین روش دست به سرقت بزنم. با خودم گفتم به عنوان پرستار به خانه پیرمرد و پیرزن‌ها می‌روم و سرقت می‌کنم. آنها نمی‌توانند با من مبارزه کنند و کارم راحت است.

با چه مدارکی استخدام می‌شدی؟

وقتی تصمیم به انجام این کار گرفتم، پرس‌وجو کردم و توسط یکی از دوستانم با مردی آشنا شدم که مدارک جعل می‌کرد. او برایم مدارک هویتی جعل کرد و با همان مدارک به خانه پیرمرد و پیرزن‌ها می‌رفتم.

هربار بعد از سرقت چه کار می‌کردی؟

وقتی فرار می‌کردم، مدارکم که جعلی بود، سیم‌کارتم را هم دور می‌انداختم. پس از آن با سیم‌کارت جدید سراغ سرقت‌های بعدی می‌رفتم.

نمی‌ترسیدی طعمه‌هایت با داروهایی که به آنها می‌دادی جان خود را از دست بدهند؟

تصور نمی‌کردم با داروهایی که به آنها می‌دهم بمیرند، چون دوز داروها بسیار کم بود و آنها را برای چند ساعت بیهوش می‌کرد. اما انگار چند نفر از آنها چون خیلی پیر و ضعیف بودند، حال‌شان وخیم شده بود. من قصد آسیب رساندن به هیچ‌کدام از آنها را نداشتم.

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.