ترس از زلزله مرا امدادگر کرد
دختر جوان خلخالی برایآموزشهای امدادی راه سخت روستاهای دور را به جان میخرد
هم جوان است هم پر تلاش. دختری جسور که معتقد است زنان و دختران امدادگر هم میتوانند مانند پسرها نقش پررنگی در امدادونجات کشور داشته باشند. صحبت از سپیده هدایتپور است. دختر جوان خلخالی که در مدت سه سال عضویت مستمر و فعال خود در جمعیت هلالاحمر این شهرستان،توانسته با دریافت کارت مربیگری در رشتههای مختلف بهعنوان یکی از فعالترین اعضای این جمعیت در شهرستان خلخال تبدیل شود. سپیده از وقتی رخت سرخوسفید هلال را به تن کرد با خودش عهد بست با سفر به روستاهای کمبرخوردار و محروم منطقه که راه دسترسیشان به مراکز شهرها سخت و در شرایطی مثل زمستان حتی غیرممکن است، با آموزشهای امدادی از نگرانیهای این مردم به وقت بحران بکاهد. در این مسیر از هیچچیزی هم هراسی ندارد نه از جادههای پیچدرپیچ و درهای نه از مسیرهای طولانی. تنها چیزی که به او انگیزهمیدهد از خودگذشتگی است.همچنین اینکه خود را به روستاها میرساند و لبخند رضایتبخش کارآموزان و خاطرههای شیرین آنها از کمکرسانی به همنوع را میشنوند.
فاطمه عسگرینیا- شهروند آنلاین:سوزوسرمای زمستانی تا مغز استخوان آدمی احساس میشود. سرما همه بخشهای اداری و خصوصی شهرستان خلخال را به تعطیلی کشانده، اما این سرما هم حریف قولوقراریکه سپیده به اهالی روستای کزج داده است، نمیشود. روستایی در 57کیلومتری شهرستان خلخال. با جادههای پیچدرپیچ و خطرناک. سفیدی برف بر تن جاده نشسته و در ارتفاعات حتی جاده هم یخ زده است. سپیده درحالیکه به معرفی روستاهای مسیر میپردازد، میگوید:«مردم این روستاها اغلب در زمستان با مشکل تردد روبهرو هستند. درست است در اغلب این روستاها مراکز بهداشت و درمان مستقر است اما فقط در ساعت اداری به مردم خدمات ارائه میکنند و باقی ساعات روز اگر حادثهای برای هرکدام از اهالی این مناطق رخ دهد باید دست به دامن اورژانس هشتجین شوند.» خودرو از پیچهای تندوتیز و گردنهای خلخال تا کزج عبور میکند. راننده میگوید در اغلب فصول سال این مسیر درهای و گردنهمانند، قربانیان زیادی میگیرد.
از آخرین پیچ جاده که میگذریم خانههای پلکانی روستا در کنار رودخانه قزلاوزن نمایان میشود. معماری خانههای روستا شبیه ماسوله است. اهالی روستا معتقدند مهاجران این منطقه ماسوله را بنا نهادهاند. به محض ورود خودروی هایلوکس هلالاحمر به روستا، مردم کمکم دور آن جمع میشوند و با دیدن سپیده، لبخندی از شادی به چهرهشان مینشیند. انگار همه منتظر خانم مربی بودند. جوانترها مشتاقترند. حالا به برکت آموزشهایی که از این دختر جوان هلالاحمری یاد گرفتهاند حتی در زمان تعطیلی مرکز بهداشت هم غمی ندارند چون میتوانند تا زمان رسیدن اورژانس یا مراجعه به مراکز درمانی،کمکهای اولیه را به همدیگر ارائه کنند.
به همدیگر امداد میرسانیم
زهرا، مادر دو کودک4و 12ساله است. در تمام دورههای آموزشی امدادی روستا شرکت کرده است.میگوید قبل از این آموزشها برای کوچکترین مسألهای باید راهی هشتجین میشدیم مثل یک پانسمان ساده اما حالا میتوانیم این کارها را بهراحتی در خانه انجام دهیم. چندی پیش یکی از اهالی روستا دچار شوک شده بود و با ماساژ قلبی و احیا موفق شدیم تا آمدن آمبولانس او را زنده نگه داریم.
رسول هم که از اهالی روستاست، میگوید در مسیر جادهای ما حوادث زیادی اتفاق میافتد مخصوصا برای موتورسوارها. از وقتی آموزشهای امدادی را فرا گرفتیم، میدانیم در زمان بروز این حوادث باید چه کارهایی را انجام دهیم و از انجام چه کارهایی پرهیزکنیم؛ مثلا از جابهجاکردن مصدوم قبل از آمدن اورژانس.
ترس زلزله مرا امدادگر کرد
همه این آموزشها حاصل حضور مستمر سپیده در این منطقه است. دختر جوانی که معتقد است حالا زیر سایه چتر حمایتی هلالاحمر کمی از دغدغههای روستاییان در زمان وقوع بحران کاسته شده است. او از سال 89 به عضویت جمعیت هلالاحمر درآمده است:«سال 89 زلزله بدی در خلخال اتفاق افتاد. ترس عجیبی همه وجودم را گرفت و تازه متوجه شدم بلد نیستم در زمان وقوع زلزله باید چه کاری انجام دهم.همان سال بود که تصمیم گرفتم با شرکت در دورههای آموزشی هلالاحمر براین ترس هم غلبه کنم. وقتی وارد جمعیت هلالاحمر شدم و دورههای آموزشی را پشت سرگذاشتم کمکم جذب این مجموعه شدم. برایم جالب بود که سازمانی مردمنهاد با اعضای جوانش تنها دغدغههایش کاهش آلامبشری است. این شد که در هلالاحمر ماندگار شدم.»
عضو فعال سازمان جوانان
سپیده بعد از اینکه فعالیتهای داوطلبانه خود در جمعیت هلالاحمر را آغاز میکند به یکی از اعضای فعال سازمان جوانان تبدیل میشود:«سه سال در مسابقات رفاقت مهر شرکت و هرمرتبه هم رتبه اول را کسب کردم. علاوه بر این با شرکت در مسابقات کمکهای اولیه طی دو سال، رتبههای خوبی را کسب کردم و به مسابقات کشوری اعزام شدم.»
این دختر جوان هلالاحمری حالا، هم مربی دورههای مهارتهای پایه داوطلبی است و هم مربی دوره تزریقات و منتظر است تا دورههای تخصصی هم برگزار شود و کارت مربیگری این دورهها را هم اخذ کند:«دورههای تخصصی برای خانمها کمتر برگزار میشود. درحالیکه دختران هلالاحمری توان خیلی خوبی دارند و میتوانند در کنار پسران امورات امدادونجات را پیش ببرند. امیدوارم این دورهها برای دختران هم برگزار شود و ما بتوانیم خود را بهتر ثابت کنیم.»
به عشق مردم
وقتی از فعالیتهای داوطلبانهاش در روستاهای دور خلخال میپرسیم، میگوید:«سختی و دوری مسیرها را قبول دارم اما باور کنید عشقوعلاقه من به این کار، مشوقم در مسیری است که انتخاب کردهام. شاید باورتان نشود اما قبل از برگزاری اینکلاسها مردم روستا مجبور بودند بهخاطر کوچکترین خدماتی مثل یک بانداژ ساده به شهر مجاور بروند یا در زمان بدحالی اطرافیانشان دچار دلهرهواسترس میشدند. من وقتی میبینم اهالی روستا بهخصوص بانوان و دختران دانشآموز با چه شوروشوقی در کلاسهای آموزشی امدادی شرکت میکنند انرژی میگیرم و همه سختیها را به جان میخرم.».
خیلی اوقات بهخصوص در فصل زمستان که به این روستاها سفر میکند و بهخاطر بارش شدید برف جادههای مواصلاتی مسدود میشود، مجبور است در خانه اهالی بماند:«پارسال چند روزی را بهخاطر این وضعیت در روستا ماندم، اتفاقا فرصتی بود که تا ساعتیاز شب کلاسها را در مسجد برگزار کنیم و مردم بیشتری در این دورهها شرکت کنند. اهالی روستایی، مردمانی مهربان و خونگرم هستند. ناگفته نماند که من هم در کنار آنها چیزهای زیادی یاد میگیرم.»
برگزاری مانورهای زلزله
این عضو جوان جمعیت هلالاحمر شهرستان خلخال علاوه بر روستای کزج به روستای همسایه آن هم سر میزند و میگوید:«اغلب روستاهایی که در این مسیر قرار دارند روی خط زلزله هستند و آموزشهای مربوطه میتواند از تلفات احتمالی جلوگیری کند. علاوه بر روستاها به مدارس شبانهروزی منطقه هم میروم و با برگزاری مانورهای آموزشی زلزله به دانشآموزان نشان میدهم که در زمان وقوع زلزله کار درست چیست.»
سپیده درست است بخش زیادی از فعالیتهایش را بهعنوان مربی در جمعیت هلالاحمر میگذراند اما این دلیل نمیشودکه از زندگی اجتماعی خود دور بماند. چندسالی میشودکه همراه دوستانش کارگاه خیاطی را در خلخال راه انداخته و با جذب زناننیازمند میکوشد بخشی از مشکلات اقتصادی آنها را حلوفصل کند:«خیلی دوست دارم فعالیتهای کارگاه خیاطی را گسترش دهم اما امکانش نیست،زیرا نمیتوانم از وامهایاشتغالزایی استفاده کنم، چون تحتتکفل پدرم هستم.»
او دوست دارد با گسترش کارگاه خیاطی و جذب زنان سرپرست خانوار سهمی برای خود در کاهش آسیبهای اجتماعی فراروی این زنان بردارد.
خانوادهام الگوی من بودند
فعالیتهای داوطلبانه و کمک به همنوعان را سپیده از خانوادهاش یاد گرفته است و میگوید:«پدرم همیشه برای کمک به دیگران داوطلب میشود، خیلی از مشکلات پیش روی همسایههارا حلوفصل و به ما توصیه میکند در مسیرکمک به انسانها از چیزی دریغ نکنیم. مشوق جدی من هم در این مسیر پدر و مادرم هستند. با اینکه از خطرات جادهها خبردارند اما هیچوقت مانع کار من نشدند بلکه با حمایتهای خود عرصه کار را برایم فراهم کردهاند.» البته سپیده هم با آموزش کمکهای اولیه به پدر و مادرش،آنهارا امدادگر مهربان کرده است:«پدر و مادرم با آموزشهایی که از من فراگرفتهاند خیلی اوقات در حوادث به یاری مردم میروند. برای مثال همین تابستانی که گذشت وقتی با خودروی تصادفکردهای روبهرو شدند هر دو سر صحنه حاضر و کمکهای اولیه را انجام دادند.»
سپیده که مهندس کشاورزی هم هست دوست دارد کمک به انسانها را تا جایی که توانش میرسد دنبال کند و معتقد است هیچکاری لذتبخشتر از این نیست که بتوانی لبخند را به چهره مردم بنشانی.