جنایت هولناک به شیوه سریال معروف
استاد دانشگاهی که به اتهام قتل هولناک برادر دندانپزشکش تحت تعقیب بود، پس از دستگیری جزئیات هولناکی از این قتل را روایت کرد:
سکانس به سکانس سناریویی را که روایت میکند، بسیار هولناک است. ادعا میکند که خودش نقشی در جنایت نداشته و همه این لحظههای ترسناک را سرایدار شرکتش انجام داده است. با این حال سرنوشتی که از برادرش روایت میکند، بسیار تلخ و ناراحتکننده است. مرد دندانپزشک به شیوه سریال خونسرد کشته شده بود. او را روی صندلی گذاشتند و جانش را گرفتند. جسدش را تکهتکه کردند و در جایی انداختند. با این حال استاد دانشگاه و سرایدارش دستگیر شدند. اما آنها روایتهای متفاوتی را پیشروی پلیس قرار دادند. این دو نفر قتل هولناک را بر گردن یکدیگر انداختند. استاد دانشگاه بهتازگی دستگیر شده و در اظهاراتش، پرده از راز این جنایت هولناک برداشته است. او قتل را انکار میکند و روایت دیگری برای پلیس دارد.
سیما فراهانی _ شهروندآانلاین؛ ماجرا به اواخر آذر امسال برمیگردد. روزی که مرد دندانپزشک از خانهاش در شمال تهران خارج شد تا به محل کارش برود، اما هرگز برنگشت. همسرش هرچه با او تماس گرفت، کسی پاسخگو نبود. کسی از او خبر نداشت. این مرد حتی به مطبش هم نرفته بود، برای همین همسرش به پلیس مراجعه کرد و گزارش ناپدیدشدن او را داد.
سرنخ جنایت هولناک
با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران پلیس پایتخت قرار گرفت و تجسسها برای یافتن این مرد 45ساله آغاز شد. تحقیقات ماموران پلیس نشان داد که این مرد به همراه برادرش، شرکت تجهیزات پزشکی در خیابان فرشته تهران دارند. بررسیهای بعدی نشان داد که مقتول آخرین بار با برادرش تماس داشته است. ماموران برای ادامه تحقیقات راهی شرکت آنها شدند، ولی مشخص شد که برادر مقتول نیز به طرز مرموزی ناپدید شده است.
ماموران پلیس تصاویر دوربین مداربسته شرکت را مشاهده کردند. تصاویر دوربین نشان میداد که مرد دندانپزشک وارد شرکتشان شده، ولی هرگز از شرکت بیرون نیامده است. همین مسأله باعث شد تیم تحقیق به برادر این مرد مشکوک شوند.
با این حال، همهچیز مرموز بود. ماموران پلیس همچنان به برادر مقتول مظنون بودند، چراکه او به طرز مرموزی ناپدید شده بود. ظن کارآگاهان زمانی بیشتر شد که آنها در بازرسی از شرکت، آثار درگیری خونین را مشاهده کردند. همهچیز به ظاهر تمیز و آثار درگیری پاک شده بود. آنها با بررسیهای دقیق چند لکه خون در شرکت مشاهده کردند. در محل کار این دو برادر نظافتچیای حضور داشت. او با دیدن پلیس رنگپریده و ترس در چهرهاش نمایان بود. او سعی داشت خود را بیاطلاع نشان دهد.
کشف جسد سوخته
با وجود این اظهارات، اما این مرد نظافتچی همچنان ضدونقیض حرف میزد و هنگام صحبتکردن هول میشد. مشخص بود که چیزی میداند، اما نمیگوید. در ادامه بازرسی کارآگاهان از ساختمان شرکت، آنها در پشتبام با صحنهای عجیب روبهرو شدند. بقایای جسد سوختهای در پشتبام وجود داشت که بهنظر میرسید متعلق به مرد ناپدیدشده باشد. بنابراین به دستور بازپرس جنایی، نمونهبرداری صورت گرفت و برای آزمایش دیانای به پزشکیقانونی منتقل شد. این در حالی بود که از نظافتچی شرکت بار دیگر تحقیق شد و او اینبار راز قتل هولناک دندانپزشک را فاش کرد. او گفت که برادر مقتول با او اختلاف مالی داشته و بهخاطر پس گرفتن 4میلیارد تومان پولش درگیری خونین به راه انداخته است.
این مرد در بازجوییها گفت: «برادر مقتول روز حادثه با عصبانیت به شرکت آمد. برادرش هم چند دقیقه بعد آمد. آنها سر پول دوباره با هم درگیر شدند و جروبحث کردند. ناگهان برادر مقتول با چکش به جان برادرش افتاد و او را به قتل رساند. بعد از آن با هم جسد را مثله کردیم. مقداری از بقایای جسد را داخل گونی و کیسههای پلاستیک انداختیم، مقداری از آن را آتش زدیم و بقیه را هم در بیابانهای اطراف رها کردیم.»
با اعتراف این مرد به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران، او در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار گرفت. از طرفی آزمایشات دیانای نشان داد که بقایای جسد یافتشده متعلق به دندانپزشک مفقودشده است. بنابراین تحقیقات برای دستگیری برادر مقتول از سوی تیم جنایی آغاز شد. درنهایت آنها این مرد فراری را شناسایی کردند و او را گیر انداختند.
لحظهبهلحظه یک جنایت هولناک
برادر مقتول صبح دیروز برای انجام تحقیقات به دادسرای جنایی پایتخت منتقل شد. او روایت متفاوتی از این جنایت را پیشروی پلیس قرار داد و با انکار قتل جزئیات دیگری را روایت کرد. استاد دانشگاه در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» قتل را گردن سرایدار شرکت انداخت و شگردی هولناک به شیوه سریال خونسرد را توضیح داد:
با برادرت اختلاف داشتی؟
بله. اختلاف ما بر سر 4میلیارد تومان بود. من سالها پیش 350میلیون تومان به برادرم قرض دادم، ولی او هیچ پولی به من پس نداد. سالها گذشت و با تورم و گرانی، این مبلغ به 4میلیارد تومان افزایش یافت. اما باز هم طفره میرفت و پولم را پس نمیداد، برای همین با او درگیر بودم.
روز حادثه هم سر این موضوع با هم درگیر شدید؟
نه. من اصلا آن روز با برادرم درگیر نشدم. درست است که اختلاف داشتیم، ولی او را نکشتم. قتل را سرایدار و دستیار مطبم انجام داد. او برادرم را کشت و من قاتل نیستم. من استاد دانشگاه و عضو هیأت علمی هستم، همچنین کلی سمینار برگزار کردهام. از استادهای نفر اول و برگزیده دانشگاه هستم و المپیادی بودم. برای خودم کسی هستم و نمیتوانم دست به قتل بزنم.
چرا دستیارت باید برادرت را به قتل برساند در صورتی که تو با او اختلاف داشتی؟
چون دستیار و سرایدار مطبم، زندگیاش را به من مدیون است و خیلی به او کمک کردم. حقوقش را از 5میلیون به 20میلیون تومان رسانده بودم و خودش را مدیونم میدانست. وقتی دید با برادرم اختلاف دارم، سعی در انتقام داشت و میخواست از من حمایت کند. اصلا در جریان ماجرا نبودم. وقتی فهمیدم که کار از کار گذشته و او برادرم را کشته بود.
چی شد که او را کشت؟
آن روز در طبقه سوم همان ساختمان کلاس مجازی داشتم. سرایدارم، برادرم را به بهانه یک پروژه به شرکت کشانده و با آمپول بیهوشش کرده بود. وقتی برادرم نیمههوشیار بود، او را روی ویلچر بسته بود، درست مثل سریال خونسرد، بعد هم با همان شیوه او را کشته بود. من وقتی وارد شرکت شدم جسد برادرم را دیدم که غرق خون روی ویلچر بود. گویا برادرم هنگام مرگ سرایدارم را تهدید کرده، او هم ضربهها را زده بود.
بعد چه کار کردی؟
من در عمل انجامشده قرار گرفته بودم. ساسان اعتیاد به موادمخدر داشت و داروهایی به خودش تزریق میکرد که حالش را تغییر میداد. او خیلی خونسرد و آرام تمام این کارها را انجام داده بود. من هم نمیدانستم باید چه کار کنم. جسد برادرم حدود چهار روز همانجا ماند. من هم گاهی وقتها به او سر میزدم. سرایدارم در این مدت جسد برادرم را مثله کرد و تکههای آن را داخل کیسه قرار داد، مقداری از آن را هم سوزانده بود. بقایای جسد را در خیابانهایی که دوربین نداشتند میانداختیم و قسمتهایی را هم در بیایانهای اطراف تهران رها میکردیم.
اگر تو دست به قتل نزدی، پس چرا فراری بودی؟
چون من ناخواسته وارد این بازی شده بودم و میدانستم اگر دستگیر شوم، مجرم هستم. حتی میترسیدم قتل به گردنم بیفتد، برای همین از ترسم فرار کردم.
بعد از فرار کجا رفتی؟
چند روز در پارک میخوابیدم. بعد به مرز رفتم تا از کشور خارج شوم، ولی موفق نشدم. میخواستم به ترکیه یا دوبی و از آنجا هم به آلمان بروم. میدانستم در آنجا بهخاطر تخصصم میتوانم شغل مناسبی داشته باشم، ولی نتوانستم بروم. به خانه یکی از بیمارانم در کیش رفتم به بهانه اینکه از او عیادت کنم، اما دستگیر شدم.