سیگار سرپا نگه‌شان داشته!

«شهروند» از کیوسک‌داری در تهران و مشکلات و مزایای این شغل گزارش می‌دهد

«مالبرو» قرمز یک بسته. چند نخ «مگنا» آبی. «سناتور» باریک آلبالو دارید؟ «کمل» زرد چند؟ پلان چند ثانیه‌ای مقابل یکی از دکه‌های تهران. دورانی که روزنامه‌ها جلوی دکه‌ها پهن می‌شدند و تیتر و عکس‌هایشان را به نمایش می‌گذاشتند، سرآمده. دیگر از هیاهو و تجمع عابران برای چشم چرخاندن روی صفحه اول روزنامه‌ها خبری نیست. هر پایی که برای چند ثانیه جلوی دکه‌ها می‌ایستد، چشم می‌چرخاند روی تنقلاتی که کنار هم صف کشیده‌اند برای بالا بردن میزان دخل شب.   

بازار دخانیات اما همچنان گرم است. از هر 10 نفری که جلوی دکه‌ای دمی می‌آسایند، حداقل هفت نفر نام یکی از برندهای دخانی را بر زبان می‌آورند. نخ‌هایی که با همان فندک به دار آویخته شده کنار دکه آتش می‌گیرند و می‌سوزند. روزنامه‌فروشی؛ ماجرایش به یک‌قرن پیش برمی‌گردد. دورانی که آوای «روزنامه‌ روزنامه»، «خبرهای داغ» مراکز شهرها را به وقت صبح پُر می‌کرد. مدتی بعد روزنامه‌فروشی سوار بر دوچرخه در شهرها باب شد تا نوبت به میزهای کوچکی رسید که کنار معابر گذاشته می‌شدند برای فروش روزنامه. میزهای کوچکی که سال‌هاست جایشان را به دکه‌ها داده‌اند. سال‌ها از آن روزها گذشته و فقط یک‌هزار و 200 دکه در تهران فعالیت می‌کنند. هرچند دکه‌های امروز شباهتی به روزهای اولشان ندارند و دیگر خبری از خرید روزنامه نیست و بیشتر به ایستگاه تنقلات بدل شده‌اند. سوپرمارکت‌های کوچکی که گوشه‌ای از خیابان را به نام خود کرده‌ و چشم دوخته‌اند به دخلی که هر شب جمع می‌کنند.   

پیمان مرادخانی- «مالبرو» قرمز یک بسته. چند نخ «مگنا» آبی. «سناتور» باریک آلبالو دارید؟ «کمل» زرد چند؟ پلان چند ثانیه‌ای مقابل یکی از دکه‌های تهران. دورانی که روزنامه‌ها جلوی دکه‌ها پهن می‌شدند و تیتر و عکس‌هایشان را به نمایش می‌گذاشتند، سرآمده. دیگر از هیاهو و تجمع عابران برای چشم چرخاندن روی صفحه اول روزنامه‌ها خبری نیست. هر پایی که برای چند ثانیه جلوی دکه‌ها می‌ایستد، چشم می‌چرخاند روی تنقلاتی که کنار هم صف کشیده‌اند برای بالا بردن میزان دخل شب.

بازار دخانیات اما همچنان گرم است. از هر 10 نفری که جلوی دکه‌ای دمی می‌آسایند، حداقل هفت نفر نام یکی از برندهای دخانی را بر زبان می‌آورند. نخ‌هایی که با همان فندک به دار آویخته شده کنار دکه آتش می‌گیرند و می‌سوزند. روزنامه‌فروشی؛ ماجرایش به یک‌قرن پیش برمی‌گردد. دورانی که آوای «روزنامه‌ روزنامه»، «خبرهای داغ» مراکز شهرها را به وقت صبح پُر می‌کرد. مدتی بعد روزنامه‌فروشی سوار بر دوچرخه در شهرها باب شد تا نوبت به میزهای کوچکی رسید که کنار معابر گذاشته می‌شدند برای فروش روزنامه. میزهای کوچکی که سال‌هاست جایشان را به دکه‌ها داده‌اند. سال‌ها از آن روزها گذشته و فقط یک‌هزار و 200 دکه در تهران فعالیت می‌کنند. هرچند دکه‌های امروز شباهتی به روزهای اولشان ندارند و دیگر خبری از خرید روزنامه نیست و بیشتر به ایستگاه تنقلات بدل شده‌اند. سوپرمارکت‌های کوچکی که گوشه‌ای از خیابان را به نام خود کرده‌اند و چشم دوخته‌اند به دخلی که هر شب جمع می‌کنند.

 

4مترمربع همه چیزی است که دکه به اشغال خود درمی‌آورد: «بابت زمین هم به شهرداری اجاره می‌دهیم.» اجاره شهرداری ماهانه است و برای «اردشیر» و هم‌صنفی‌هایش رقم بالایی به حساب نمی‌آید: «ماهانه 300 تا 400هزار تومان.» اینکه دکه‌ای بساطش را کجای شهر و در کدام کروکی پهن کند، در خرج‌ودخلش تاثیر دارد: «موقعیت مکانی دکه در قیمتش تاثیر مستقیم دارد. بعضی از دکه‌ها پاخور خوبی دارند.»

دخانیات نباشد، دکه‌داری بی‌معناست

«دخانیات نباشد، دکه‌داری بی‌معناست.» 15سال بیشتر نداشت که پا در اتاقک 4مترمربعی پدر گذاشت: «18سالهِ کارم شده دکه‌داری.» 18سالی که هرسال دریغ‌ از پارسال بوده برای «مرتضی»: «هرقدر جلوتر می‌رویم شرایط برایمان بدتر می‌شود.»

دکه‌اش چندسالی است در خیابان «شهیدعلیمرادی» جاخوش کرده؛ دکه‌ای در همسایگی پارک چیتگر: «بیشترین سودمان از سیگار است، بقیه چیزها برای خالی‌نبودن عریضه است، چون سود چندانی ندارند.» دوران خوش برای «مرتضی» و شاید هم‌صنفانش به دولت نهم و دهم می‌رسد: «همان موقع 15میلیون هم دخل می‌زدیم. پولم دست مَردم بودم و دست همه می‌چرخید.» از اجاره و هزینه راه‌اندازی دکه‌های دوره‌ای که پدر راه‌ورسم دکه‌داری را یادش می‌داد، چیزی به یاد ندارد: «آن دوره سرگرم کار یاد گرفتن بودم که کاش یاد نمی‌گرفتم.»

«مرتضی» رونق بازار روزنامه و مجله آن دوران و حتی چندسال پیش را خوب به یاد دارد؛ بازاری که امروز به کما رفته و به خاطرات پیوسته: «قبلا فروش روزنامه و مجله سود بالایی داشت. سال‌های خیلی قبل هم روزنامه و مجله زیاد بود و هم روزنامه‌خوان. 8-7 سالی است همه‌چیز از رونق افتاده. اغراق نباشد، نزدیک به یک‌دهه می‌شود که نه خبری از سود روزنامه هست، نه روزنامه‌خوان‌هایی که اول وقت خودشان را می‌رسانند دکه برای خرید.» تجربه 18ساله «مرتضی» را از اجاره‌ دکه نجات داده و سال‌ها پیش دکه خودش را عَلم کرده است: «صاحب دکه هم که باشید باید به شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل ماهانه یک‌میلیون و 200هزار تومان اجاره بدهید. قبلا 200هزار تومان می‌دادیم، امسال شده یک‌میلیون و 200هزار تومان. پول زوری است، هیچ مبنایی ندارد و اول هر فصل می‌پردازیم.»

180میلیون هزینه راه‌اندازی دکه

4مترمربع همه چیزی است که دکه به اشغال خود درمی‌آورد: «بابت زمین هم به شهرداری اجاره می‌دهیم.» اجاره شهرداری ماهانه است و برای «اردشیر» و هم‌صنفی‌هایش رقم بالایی به حساب نمی‌آید: «ماهانه 300 تا 400هزار تومان.» اینکه دکه‌ای بساطش را کجای شهر و در کدام کروکی پهن کند، در خرج‌ودخلش تاثیر دارد: «موقعیت مکانی دکه در قیمتش تاثیر مستقیم دارد. بعضی از دکه‌ها پاخور خوبی دارند.»

دکه‌هایی هم کُنجی نصیب‌شان می‌شود و درنهایت هم دخل خوبی برای صاحبشان رقم نمی‌زنند: «مکان‌هایی هستند که مشتری کمتری دارند، برای همین تقاضایی هم برای احداث دکه ندارند.» «اردشیر» 15سال پیش دکه خودش را راه‌ انداخت: «هزینه راه‌اندازی با خودم بود. چندسال پیش 16میلیون هزینه کردم، اما الان باید 180میلیون هزینه کنید تا بتوانید چنین دکه‌ای راه بیندازید، چون بیس دکه آهن است و قیمت آهن بالا رفته.»

«اردشیر» دو شاید هم سه سال زمان گذاشت تا دکه‌اش پا بگیرد و کاروکاسبی‌اش راه بیفتد: «باید از شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل و اتحادیه کیوسک‌داران جواز بگیریم. اتحادیه هم زیر نظر شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل مرکزی است.»

تورم اجاره‌نشینی به کیوسک‌ها هم رخنه کرده و قیمت اجاره‌ها را بالا کشیده: «کیوسک‌ها درجه‌بندی دارند. مثلا کیوسکی قبلا 200هزار تومان اجاره می‌داد، الان همان را باید یک‌میلیون تا یک‌میلیون و 200،300تومان اجاره کنید.» کاسبی کیوسک‌ها در میادین اصلی شهر گویا پررونق‌تر است و کسبه راضی‌اند از دخلی که هر شب جمع می‌کنند: «رهن میدان‌های اصلی شهر از 70میلیون شروع می‌شود و تا 200،100میلیون هم می‌رسد.»

کیوسک‌های میلیونی، شاید هم میلیاردی!

«60میلیون پول پیش با 5میلیون تومان اجاره.» دکه «سیروس» در یکی از خیابان‌های جنوب تهران 6سالی است جاخوش کرده: «اینجا پاخور خوبی ندارد و باید ماهانه حداقل 10میلیون تومان دَخل بزنم تا بتوانم هزینه برق و مالیات و … را پرداخت کنم و سرپا بمانم.»

کرایه ماهانه برخی از دکه‌ها به 10 تا 12میلیون تومان هم می‌رسد: «موقعیت کیوسک‌ها نرخ اجاره را تعیین می‌کند، البته دلال‌ها هم بی‌تاثیر نیستند.» دلالانی که به واسطه کیوسکی را 200 تا 300 میلیون راه‌ می‌اندازند و اجاره‌های سنگین می‌گیرند: «همان کیوسک را بفروشند یک‌میلیارد قیمتش است، اجاره هم بسته به انصافشان مبلغی تعیین می‌شود.» «سیروس» از دکه‌های میدان ولیعصر و ونک خبر می‌دهد که روزانه دخل 7میلیونی دارند: «البته من هم شنیدم، به چشم ندیدم.»

تورم اجاره‌نشینی به کیوسک‌ها هم رخنه کرده و قیمت اجاره‌ها را بالا کشیده: «کیوسک‌ها درجه‌بندی دارند. مثلا کیوسکی قبلا 200هزار تومان اجاره می‌داد، الان همان را باید یک‌میلیون تا یک‌میلیون و 200،300تومان اجاره کنید.» کاسبی کیوسک‌ها در میادین اصلی شهر گویا پررونق‌تر است و کسبه راضی‌اند از دخلی که هر شب جمع می‌کنند: «رهن میدان‌های اصلی شهر از 70میلیون شروع می‌شود و تا 200،100میلیون هم می‌رسد.»

قفس 4مترمربعی!

«پایتخت حدودا یک‌هزار و 200دکه مطبوعات به خود می‌بیند.» «فریبرز» موهایش را در همین کیوسک‌های 4متری یکدست سفید کرده: ««کیوسک‌ها منبع درآمد خوبی‌اند برای شرکت ساماندهی. روزگاری هزار تا روزنامه می‌رسید به کیوسک الان 10 تا روزنامه هم نمی‌شود.»

دوران خوش مطبوعات برای کیوسک‌داران هم به کام بود: «10درصد فروش روزنامه به دکه‌دار می‌رسید. فروش‌نرفته‌ها را برمی‌گرداندیم. تعرفه 10درصدی نشریات در همه این سال‌ها تغییری به خود ندیده، اما خرج‌ودخل‌مان دیگر هم‌خوانی ندارند.»

مواد دخانی که نباشند، دکه‌دارها کارشان کساد می‌شود: «سیگار نباشد باید ببندیم برویم خانه. بقیه چیزهایی که می‌فروشیم حواشی کار هستند و تاثیری در سود ما ندارند. روزنامه‌ها و مجله‌ها هم که رونقی ندارند، تنها می‌ماند سیگار.»

«در یک قفس 4مترمربعی گیر کرده‌ایم.» خوراکی‌ها و سیگار از روزنامه‌ها و مجلات پیشی گرفته‌ و رونق بازار نشریات را به نفع خود ربوده‌اند: «نزدیک به 90درصد درآمدمان از فروش محصولات غیرفرهنگی است. این کار را نکنیم که چرخ زندگی‌مان نمی‌چرخد.» چندصباحی است شایعات از افزایش آمار کیوسک‌ها می‌گویند و این برای کیوسک‌داران خوشایند نیست: «زیاد شدن کیوسک‌ها کاسبی ما را کساد می‌کند.»

«فریبرز» از کیوسکی 100متر پایین‌تر از دکه‌اش که چندماهی است پا گرفته، گلایه دارد: «قشنگ معلوم است آشنا داشته. دکه جدید به نفع شرکت ساماندهی است، بالاخره مالیات کمی که نمی‌گیرد، راحت مجوز می‌دهد. هر چندماه یک‌بار یک دکه می‌زنند.»

«کار شب درآمد خوبی دارد، چون اجناس 10 تا 20درصد گران‌تر از روز فروخته می‌شوند و این یعنی سود بیشتر. مثل مسافرکشی که شب‌ها قیمتش بالاتر است.» «فریبرز» ساعت 12 شب کرکره دکه‌اش را پایین می‌کشد و می‌رود برای لحظات زندگی‌کردن بیرون از این اتاقک 4متری: «بعضی‌ها با رشوه و پارتی شب‌ها باز هستند. بعضی‌ها هم مجوز دارند.»

دریانی‌ها سوپرمارکت دارند، چند روستای مشکین‌شهر هم دکه‌داری می‌کنند

«این دکه‌ها جزو مشاغل‌اند و غیرضروری به حساب نمی‌آیند.» «فریبرز» به جواز کسب‌وکار این دکه‌ها استناد می‌کند برای ضروری‌بودن کیوسک‌داری: «ما از اتحادیه جواز کسب می‌گیریم مانند مغازه‌دارها.» «فریبرز» رگ و ریشه‌اش به یکی از روستاهای مشکین‌شهر برمی‌گردد: «هر طایفه‌ای یک کاری دارد. زنجانی‌ها نانوایی‌اند. دریانی‌ها سوپرمارکت دارند. کردها در تره‌بارند. چند روستای مشکین‌شهر هم دکه‌داری می‌کنند.» هرچند «فریبرز» معتقد است وارد صنف خوبی نشده: «زندگی را می‌چرخاند، اما همه وقتت‌ را می‌گیرد. اصلا زندگی نداریم از 6 صبح تا 12 شب در این دخمه حبس هستیم.»

کار شبانه کیوسک‌داران لنگ مجوز است: «کار شب درآمد خوبی دارد، چون اجناس 10 تا 20درصد گران‌تر از روز فروخته می‌شوند و این یعنی سود بیشتر. مثل مسافرکشی که شب‌ها قیمتش بالاتر است.» «فریبرز» ساعت 12 شب کرکره دکه‌اش را پایین می‌کشد و می‌رود برای لحظات زندگی‌کردن بیرون از این اتاقک 4متری: «بعضی‌ها با رشوه و پارتی شب‌ها باز هستند. بعضی‌ها هم مجوز دارند.»

کیوسک‌داری یعنی سه‌ شیفت کار مستمر: «دست تنها نمی‌شود کار را پیش برد. اغلب کیوسک‌دارها کمک‌دستی می‌گیرند. حقوقی در نظر می‌گیری و طرف رضایت به کار می‌دهد. اما شریک داشته باشید دخل تقسیم بر دو می‌شود.» عده‌ای از کیوسک‌داران بیمه‌ای به خود نمی‌بینند: «بیمه نداشته باشید به ضرر خودتان است. محل کسبمان در خیابان است، بنابراین هر بلایی سرش امکان دارد بیاید، برای همین بیمه الزامی است.» خطر دزدی و آتش‌سوزی کیوسک‌ها را تهدید می‌کند: «سالانه در اتحادیه کیوسک را بیمه می‌کنیم. یکی از مسائلمان سروکله زدن با هر قشری است. هر کسی از راه می‌رسد با کوچک‌ترین بحثی ما را تهدید به تخته‌شدن می‌کند.»

اینجا قبر روی زمین من است

«13-14 ساعت سر پا می‌ایستیم.» براساس گفته و شنیده‌ها کیوسک‌داری مساوی است با درآمد بالا: «خودم را بیمه کرده‌ام با ماهی 700هزار تومان. بالا بیمه کردم تا بازنشستگی حقوق بالا بگیرم.» کیوسک‌داران از سختی کارشان می‌گویند، هرچند در بندها و تبصره‌های بیمه جزو مشاغل سخت در نظر گرفته نمی‌شوند: «همان 30ساله بازنشسته می‌شویم. الان کشاورزان 15ساله‌اند. درست است بیل و گلنگ نمی‌زنیم، اما تمام وقت‌مان را می‌گیرد. نه جمعه داری، نه تعطیلات همه وقتت را در این اتاقک سر می‌کنی.» دزدی‌های خرد بلای جان کیوسک‌داران است؛ بلایی که درمانی هنوز برای آن نیافته‌اند: «جنس بیرون است، راحت می‌برند. هفته‌ای حداقل 10مورد از این دزدی‌ها داریم. هر بار 50 تا 100هزار تومان جنس می‌برند.»

دزدی‌های خردی که هیچ شکایتی هم برایشان نمی‌شود: «برای هر دزدی که نمی‌شود رفت شکایت کرد.» شب‌مانی یکی دیگر از سختی‌های کیوسک‌داری است: «یک شب نمانید، شب دوم در دکه را می‌شکنند. شب‌مانی هم سختی خودش را دارد، مخصوصا زمستان‌ها.»

روایت‌ها از دخل قابل قبول کیوسک‌داران می‌گویند، هرچند به گفته خود کیوسک‌داران خرج‌شان هم کم پایین نیست: «ماهی 2 تا 3میلیون پول برق می‌دهیم، البته تابستان‌ها این رقم بیشتر هم می‌شود. مالیات هم هست. هر فاکتوری که خرید می‌کنیم 8درصد مالیات باید پرداخت کنیم. مالیات سالانه هم به جای خودش.»

متر و معیار مالیات سالانه حضور یک‌روزه بازرس مالیات است در کیوسک: «آن روز هرقدر دخل بزنیم بر همان اساس مالیات می‎‌برند. چند وقتی است برای تراکنش‌ها هم که مالیات می‌دهیم. سال گذشته 27میلیون مالیات سالانه دادم. امسال می‌گویند دوبرابر می‌شود.» «فریبرز» کیوسکش را به قبر تشبیه می‌کند: «عمرم داخل این کانکس گذشت. انسان یک روز می‌میرد و می‌گذارندش در قبر. اینجا قبر روی زمین من است.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.