نمیخواهم چرخ را دوباره اختراع کنم!
گفتوگوی شهروند با نیما اکبرخانی، برنده جایزه کتاب سال و جایزه جلال آل احمد
یاسر نوروزی| جایزه کتاب سال در بخش «رمان و داستان بلند» امسال به رمان «عزرائیل: کهنهسرباز» نوشته نیما اکبرخانی رسید. او با همین رمان، امسال در جایزه ادبی جلال هم شایسته تقدیر شناخته شد؛ رمانی که از سوی انتشارات «کتابستان معرفت» چاپ شده و جلد یکونیم آن هم با عنوان «عزرائیل: روزهای تاریک» به بازار آمده است. البته ممکن است تعجب کنید جلد یکونیم دیگر چه ماجرایی دارد! در این گفتوگو درباره این نوع عنوانگذاری صحبت کردهایم. همینطور درباره ژانری که اکبرخانی در آن مینویسد. هرچند او ابتدا تمایلی به صحبت نداشت، با این حال روند گپوگفت ما چرخید و تبدیل به این گفتوگو شد. اکبرخانی متولد 1365 است و غیر از رمانهایی که نام بردیم، چند کار داستانی دیگر هم دارد؛ از جمله «اثریا» (سوره مهر) و «زلزله ده ریشتری» (کتابستان معرفت). ماجرای رمان «عزرائیل: کهنهسرباز» اما به قتل یک گروه مواد مخدر در تهران و چند سرباز نیروی قدس سپاه در دوحه برمیگردد؛ جریانی مشکوک که در همین مناطق محدود نمیماند و سرنخهای آن تا ترکیه و سوریه هم میرود. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگو با نویسنده این کتاب است.
چرا مصاحبه نمیکنید؟
در این مدت دوستان شما لطف داشتند و گفتوگوهای زیادی انجام شد. پرسشها هم اکثرا شبیه به هم بود. در واقع هر چیزی را که قرار است بپرسید، قبلا جواب دادهام. برای همین اگر کسی بخواهد راجع به کتابهایم اطلاعاتی کسب کند، راحت میتواند به آنها مراجعه کند و بخواند. شما هم اگر اطلاعاتی میخواهید، همه چیز در آنها گفته شده است.
خب، من چند سوال غیرتکراری دارم. بپرسم؟
بفرمایید.
اول اینکه جایی گفتهاید «هدف من خلق جیمز باند ایرانی نبود». چرا؟ مگر بد است یک کاراکتر معروف ایرانی در این ژانر ساخته شود؟
فحوای جمله من این نبود. در واقع این جمله از دهان من درآمده، اما باید به قبل و بعدش توجه کرد.
یعنی چه؟
ببینید، وقتی شما این یک جمله را بدون در نظر گرفتن پرسش خبرنگار از من نقل کنید، انگار که نیما اکبرخانی آمده با این وزن اندک خود میخواهد جیمز باند را تحقیر کند! خب، مخاطب با خودش نمیگوید من یک خودبزرگپندار هستم؟! با خودش نمیگوید طرف فکر کرده در عرصه تریلر، آدم خاصی است! برای همین میگویم که باید توجه داشت بنده دقیقا چه گفتهام. از من پرسیده شد: «یعنی میخواستی جیمز باند ایرانی خلق کنی؟» و من هم گفتم «نه، آن زمانی که مینوشتم اصلا چنین چیزهایی در ذهنم نبود». در واقع مقصودم این نبود که این کار، کار بدی است. مقصود این بود که وقتی رمان را مینوشتم، چنین چیزی در ذهن نداشتم. اصلا کاش میرسید. والا چه کسی بدش میآید شخصیتی برجسته و ماندگار بسازد؟
نکته حل شد. ممنون. اما سوال بعدیام راجع به «جلد یک» و «جلد یکونیم» است. جلد «یکونیم» یعنی چه؟
من چون نویسندهای در حوزه ادبیات فارسیزبان هستم، درباره به کار بردن اصطلاحات خارجی واقعا مراعات میکنم و دوست ندارم از بعضی اصطلاحات آن استفاده کنم. چون این وظیفهای است که همه ما نسبت به زبان مادری داریم. حالا اینکه عدهای رعایت نمیکنند، به نظر من درست نیست. اما درباره «جلد یکونیم» بهتر است از اصطلاح «اسپینآف» شروع کنیم. این جریان در ادبیات کشورهای خارجی راه افتاده است. طرف جلد اول کتابش را با عنوان جلد یک چاپ میکند، بعد میرود سراغ جلدهای 1.1 و 1.2 و …. جلد 1.5 هم در مجموعه من، روایتی موازی است با جلد یک که شما میتوانید آن را بخوانید یا نخوانید. در «عزرائیل؛ کهنهسرباز» کاراکتری اصلی وجود دارد که در زندان است. حالا در جلد 2، قرار است چند نفر به این فضا اضافه شوند. این چند نفر در جلد 2، مثل خود قهرمان داستان، آدمهای پررنگی هستند. احساس کردم اگر 2 کاراکتر برجسته در جلد 2 بگذارم، مخاطب میگوید این طرف کم آورده، 2 نفر را با لگد در داستانش جا داده! برای همین آمدم یک کتاب نوشتم و گذشته این 2 نفر را گفتم. در واقع جلد 1.5، کل شخصیتپردازی این 2 نفر است. به این ترتیب ما اگر سال دیگر انشاءالله طبق روال همیشه، اواخر پاییز کتابمان را بیرون دادیم، مخاطب دیگر برایش جا افتاده است.
کلا ژانری که شما در آن رمان مینویسید، در ایران مصادیق زیادی ندارد. حداقل من که خیلی کم دیدهام. مثلا شاید بتوانم «حیفا» را مثال بزنم. شما مثال دیگری دارید؟
بهتر است بگویم در فضای کتاب خودم، کتابی پیدا نکردهام. البته درست نیست بگویم اصلا وجود ندارد. بهتر است بگویم که من ندیدهام، چون کار من کاملا سختنویسی است.
«سختنویسی» به چه معنا؟
دارم عبارت Hard Trailer را ترجمه میکنم. چون ما در این عرصه دو اصطلاح داریم: Hard Trailer و Soft Trailer. نمونه Soft Trailer میشود «جیمز باند» را مثال زد. اما در Hard Trailer، یکی از استادان، فردریک فورسایت است. فیلمی قدیمی هست به اسم «روز شغال»، اگر دیده باشید.
ماجرای ترور شارل دوگل…
بله؛ این فیلم بر اساس کتاب فردریک فورسایت ساخته شد. آثار مشهور دیگری هم دارد: «سگهای جنگ»، «پرونده اودسا»، «تندیس»، «مشت خدا» و… فورسایت در دهه شصت در ایران نویسنده پرمخاطبی بود. بعدها البته آن را کنار گذاشتند. سلایق مردم عوض شد و بعد هم مترجمان کمتر سراغ ترجمه آثارش رفتند. مثلا «مشت خدا»ی او در عراق صدام میگذرد؛ رمانی کهHard Trailer است. یعنی تمام اطلاعات در آن، جزء به جزء محاسبه شده و بر مبنای منطق است. اگر بخواهم از کتاب خودم برای «سختنویسی» یا Hard Trailer مثال بیاورم، میتوانم به ماجرای ماشین علیزاده اشاره کنم. این کاراکتر، برای اینکه مسافت بین دو شهر را طی کند، سوار یک کرولا میشود. به خاطر اینکه در راه، دوربینهای پمپبنزینها او را نگیرند، ناچار است کل مسافت را بدون بنزین زدن طی کند. چه کار باید بکند؟ منبع بزرگتری به باک اضافه میکند. حالا من باید چه کار میکردم؟ من مسافت دقیق را در نقشه درآوردم، مصرف کرولا را درآوردم، حتی رفتم تحقیق کردم ببینم چه ماشینی در ترکیه متداول است تا کمتر به چشم بیاید. مثلا در مملکت ما میشود پراید. به این ترتیب مدل کرولا را هم درآوردم. بعد دیدم بر اساس مصرفش چقدر کم میآورد و بعد درآوردم که چطور در کرولا، باک اضافه میکنند. اینها همه میشود محاسبه دقیق جزییات. مثلا اگر در رمانم گفتهام فلان تفنگ 13 تا گلوله داشت، واقعا همین بوده. کلی هم اطلاعات تاریخی در رمانم هست که آنها را هم جزء به جزء درآوردهام.
متوجهام. در واقع به سمت فانتزی نرفتهاید و پایه کار، جهان رئال است. یعنی قرار نیست هر تخیلی را وارد داستان کنید.
بله؛ مثلا به این شکل نیست که اگر جایی در داستان گیر کردم، ماشین قهرمان داستانم ناگهان بال دربیاورد و پرواز کند!
پس «سختنویسی» که گفتید، شاید ترجمه دقیقی نباشد. چون فکر کردم مقصود شما خوشخوان و بدخوان بودن است!
نه؛ چون ما کلیت قضیه را از ادبیات آن طرف وام گرفتهایم، چنین چیزی گفتم. خب، نیما اکبرخانی یا هر کس دیگری هم قرار نیست که برود و چرخ را دوباره اختراع کند! ما میرویم تجربههای آنها را میآوریم، ایرانیزه میکنیم و بعد استفاده میکنیم. البته شاید فرداروزی خدا کمک کرد، بنده هم توانستم قدمی در این زمینه بردارم که بدیع باشد. اما مقصودم توضیح همان دو دسته بود: Hard Trailer و Soft Trailer.
راستی شما اهل کجا هستید؟
تهران.
کجای تهران؟
بچه پایینم.
هممحل هستیم قربان. کجای پایین؟
میدان قیام، خراسان. هر وقت خواستید تشریف بیاورید، در خدمتیم.