یه مرد بود، یه مرد…

خانواده الداغی در گفت‌وگو با «شهروند» جزئیات جدیدی از شهادت حمیدرضا روایت کردند

سکانس‌به‌سکانس صحنه‌های فیلم شهادت پدرش برایش رنج مضاعفی دارد. هر ثانیه‌اش را بارها دیده است و تکرار می‌کند؛ دوباره و دوباره. با کاش‌ها و اگر‌ها این روزها را شب کرده. کاش‌ها و اگرهایی که شاید پدرش را زنده نگه می‌داشت. آوا الداغی تنها دختر جوانمرد این روزهاست. جوانمرد سبزواری که حالا نامش در چهار گوشه دنیا جاویدان شده. داغ بزرگی دارد، داغی بر دل که قابل وصف نیست. چشمان دختر 15ساله شهید الداغی لحظه‌ای از اشک خالی نشده، مدام می‌بارد و نام پدر را زمزمه می‌کند. درس‌خوان و نخبه است. رویاهای بزرگی در سر داشت. پدر قرار بود کشتی زندگی‌اش باشد تا او را از میان موج‌های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایش برساند. پدری که حالا نیست، اما نامش سر زبان‌هاست.

مریم رضاخواه_ شهروند؛ بعد از مرگ پدر،  حمیدرضا شد پشت و پناه خانواده. برادری که در این 6سال جای خالی پدر را برای مادر و برادر و خواهر کوچک‌ترش پر کرد. اما حالا آخرین تصویر از حمیدرضا همان فیلمی است که همه جهانیان را میخکوب کرده. همان فیلم یک دقیقه و 34ثانیه‌ای که حمیدرضا برای نجات دو دختر از جانش گذشت. ضربه‌های چاقو بر سینه و پشتش فرود آمدند، اما ایستاد و شد جوانمرد، مرد ایثار و غیرت.

 حمیدرضا ستون خانواده بود

احسان الداغی برادر کوچک‌تر شهید سبزوار است. برادری که در این سال‌ها برای کار  به مشهد کوچ کرده. در شهرداری مشهد به عنوان کارشناس حقوقی کار می‌کند. دوسالی کوچکتر از حمیرضا است اما حالا پس از برادرش باید پشت و پناه مادر باشد. «پس از مرگ پدرم، حمیدرضا ستون خانواده شد؛ محکم‌ترین تکیه‌گاه، کمک‌رسان و یاریگر در هر زمان و مکان. دل‌مان با او قرص بود. زحمت‌کش بود و مهربان. در هر شرایطی به  خانواده و گرفتن حق مظلوم فکر می‌کرد. اما حالا دیگر نیست. ستون خانواده را از ما گرفتند.»

تاریخ برای مردم سبزوار، ایران و جهان روی ساعت 9شب هشتم اردیبهشت ایستاده است. ایستاده تا به جهانیان رسم غیرت و جوانمردی را نشان دهد. «ساعت 9شب جمعه بود. حمیدرضا از دفتر کارش بیرون آمد. او معمار و طراح ساختمان بود. آخر وقت همکارش اصرار می‌کند او را برساند، اما ترجیح می‌دهد پیاده برود. آوا کلاس حل مسأله داشت، باید دنبال دخترش می‌رفت که در مسیر با آن صحنه مواجه می‌شود.»

ساعت‌ها بی‌خبری

کلاس حل مسأله تمام ‌شده بود. آوا دقایق را به انتظار پدر نشست، اما از او خبری نبود. به پیشنهاد مادربزرگ با آژانس به خانه برمی‌گردد. لحظه‌های دلهره همانجا کلید خورد. تماس پشت تماس، اما از حمیدرضا پاسخی دریافت نمی‌کردند. تشویش و وحشت همه خانه را پر کرده بود. نگرانی پرت شده بود گوشه دل‌شان. زنگ‌ها به صدا درمی‌آمد. مادر، دختر و همسر با دوست و آشنا تماس گرفتند، اما بی‌فایده بود.

مرور خاطرات برای مادر زجرآور است. در مدت 6سال دو داغ بر دل دارد. داغ همسرش که 6سال پیش در حادثه‌ای شوم او را از دست داد و حالا داغ حمیدرضا: «از همان لحظه‌ای که آوا تماس گرفت و اطلاع داد پدرش دیر کرده است، دلشوره به جانم افتاد. لرزه وجودم را گرفته بود. حمیدرضا بدون اطلاع هیچ وقت جایی نمی‌رفت و می‌دانستم حادثه‌ای پیش آمده است. پس از مرگ همسرم، حمیدرضا و خانواده‌اش در طبقه بالا زندگی می‌کردند. بعد از پدرش او مثل کوه پشت من و خواهر و برادرش بود. نمی‌گذاشت آب در دل‌مان تکان بخورد. آن شب دلشوره عجیبی سراغم آمده بود. انگار پشتم خالی شده باشد.»

بغض می‌دود به گلوی مادر: «تا ساعت 12 هیچ خبری از حمیدرضا نبود تا اینکه همسرش اطلاع داد حالش خوب است. گوشی حمیدرضا خراب شده و نتوانسته پاسخ دهد. اما برای من قانع‌کننده نبود تا صبح چشمانم به در بود که پسرم را ببینم.»

آوازه یک داغ

نه مادر می‌دانست زخم پسرش چنان عمیق است که دیگر بازگشتی در کار نخواهد بود، نه همسر و دختر و نه دیگران. انتظار کشیدند، اما آوازه این داغ در شهر و کشور پیچید. ساعت 8صبح نهم اردیبهشت هاتف بد خبر برای مادر، خبر شهادت پسرش را آورد. «احسان را که در پاشنه در دیدم شوکه شدم. لباس سیاه به تن داشت. صدایی دیگر نمی‌شنیدم. بدنم بی‌حس شده بود. اقوام و آشنایان هم همه آمده بودند‌. خبر شهادت حمیدرضا را صبح به من دادند. دخترم شانه‌به‌شانه من گریه می‌کرد. آوا نوه‌ام بی‌تابی می‌کرد. با تماس یکی از دوستان حمیدرضا، عروس و پسرم ماجرای شهادت را فهمیدند.  بیمارستان با شماره دوست حمید که در گوشی‌اش داشت تماس می‌گیرد و ماجرا را اطلاع می‌دهند. دوست حمیدرضا هم به عروسم و احسان خبر داده بود. اما می‌ترسیدند به من بگویند. می‌ترسیدند چون مشکل قلبی دارم.»

حس غرور 

اندوه از دست‌دادن پشتوانه برای یک مادر سخت است. او با اشک‌های سرازیر می‌گوید: «او پروانه بود؛ پروانه را از ما گرفتند. آوا را یتیم کردند و من را بی‌پسر. پس از فوت همسرم تحمل داغ دیگری نداشتم. آن هم داغ به این بزرگی. همسرم نه مریض بود و نه مشکلی داشت که فوت شد. او هم در یک حادثه جان باخت. با بنزین، وسیله‌ای روغنی را در حمام می‌شست که ناگهان منفجر شد و پدر بچه‌ها از دنیا رفت. هنوز بعد از گذشت 6سال آن لحظه‌ها فراموشم نشده، اما حالا حمیدرضا را هم دیگر ندارم.»

مادر که مشکل قلبی دارد روزهای سختی را سپری کرده، اما احساس غرور دارد، همان حسی که در همه خانواده الداغی مشترک است: «احساس غرور می‌کنیم.» این حس را همدلی و همراهی مردم در گوشه‌گوشه شهر و کشور به خانواده شهید سبزواری داده‌اند.

مردم تنهایمان نگذاشتند

پای ثابت آرامستان سبزوار خانواده شهید الداغی هستند. مادر و خواهر و برادر، دختر و همسر و دیگر اقوام دور و نزدیک. خانواده‌ای که صدای ضجه و شیون‌شان در همه آرامستان می‌پیچد. «از ساعت 7صبح به آرامستان می‌رویم تا پذیرای مردمی باشیم که برای زیارت از شهرهای دور و نزدیک به آرامستان می‌آیند. مردم حسابی سنگ‌تمام گذاشتند. از وقتی حمیدرضا شهید شد، همه آمدند، تنهایمان نگذاشتند و پشت‌مان را خالی نکردند. قدردان مردم شهر و کشورمان هستیم.»

مردمی که در جای‌جای جهان قصه جوانمردی و رشادت حمیدرضا را شنیده‌اند، از ایثار و غیرتش وصف‌ها گفته‌ و خودگذشتگی‌اش را ستایش کرده‌اند. با کاروان‌های خودرویی از دور و نزدیک آمدند تا خانواده الداغی تنها نباشد.

آرامستان سبزوار از روزی که حمیدرضا الداغی شهید شد، خالی نمی‌شود. پر می‌شود، اما خالی نه. گروه‌گروه، کاروان‌کاروان، به مزار شهید سبزوار می‌روند. هزاران نفر از شهرهای مختلف کشور به مزار شهید غیرت رفته‌ و لحظه‌های داغ را با هم قسمت کرده‌اند. جوانمرد هم شد نام خیابان محل زندگی شهید حمیدرضا الداغی. جوانمردی که بلندتر از همه قد کشید تا معنای ایثار و غیرت را به همه نشان دهد. حالا خیابان و میدان ابومسلم سبزوار به پاسداشت جوانمردی و غیرت حمیدرضا الداغی به نام جوانمرد تغییر کرده است. قرار است یکی از معابر شهر تهران هم مزین به نام شهید غیرت حمیدرضا الداغی شود.

نامی ماندگار

حمیدرضا تنها یک رهگذر نبود که از صحنه بی‌حرمتی به دو دختر بی‌تفاوت گذر کند، ماند و جنگید و حالا نامش ماندگار شده است. همسرش می‌گوید: «خداوند نام هر کسی را انتخاب کند، بلند می‌کند. شاید هیچ‌وقت حمیدرضا در زندگی‌اش فکر نمی‌کرد روزی اسمش حتی از دو کوچه آن‌طرف‌تر هم شنیده شود، اما حالا تمام دنیا او را می‌شناسند؛ فقط خدا می‌تواند به یک نفر تا این اندازه عزت بدهد و می‌دانم که خداوند کسی را بی‌خودی بزرگ نمی‌کند.»

ثبت تصاویر بی‌رحمی در ذهن خانواده

همه خانواده همه آن یک دقیقه و 34ثانیه فیلم لحظه ایستادگی و جوانمردی حمیدرضا را بارها و بارها دیده‌اند، همان تصاویر قاب‌شده در ذهن‌شان، شده آخرین تصویر. احسان از همان تصاویر می‌گوید: «من در مشهد زندگی می‌کنم، اما آخر هفته‌ها یا تعطیلات به سبزوار می‌آیم. همان روز جمعه هم در سبزوار بودم و حمیدرضا را دیدم، اما تنها تصویری که از برادرم در ذهنم تداعی می‌شود، تصویر فیلمی است که احسان در برابر ناجوانمردان قد علم کرد. تصاویر تلخی است، بی‌رحمی و قساوت قلب متهمان وصف‌شدنی نیست.

آوا در این مدت بارها فیلم را دیده است. اصرار دارد آخرین لحظه‌هایی را که پدرش نفس می‌کشید، ببیند. گوشی را از او گرفتیم تا دیگر این فیلم را نبیند، اما مقاومت می‌کند. ثانیه‌ثانیه فیلم را هزاران بار دیده. یک دقیقه و 34ثانیه را تحلیل می‌کند با کاش‌ها و اگرهایی که دارد. آوا بسیار باهوش، درس‌خوان و نخبه است. تلاش می‌کرد تا در آینده برای کشورش مفید باشد، اما با این اتفاق وحشتناک نمی‌دانیم چطور می‌تواند به هدفش فکر کند.»

قصاص می‌خواهیم

تنها خواسته‌ای که خانواده الداغی دارند قصاص متهمان در ملأعام است. احسان بغضش را فرومی‌دهد و با صدای رسا می‌گوید: «من نهایت مجازات را برای عاملان کشته‌شدن برادرم می‌خواهم. در چهره قاتلان برادرم هیچ پشیمانی وجود ندارد که باعث نرمش دل شود. این افراد سابقه وحشتناکی هم داشتند. تنها خواسته ما قصاص متهمان است.»

پیگیری پرونده

چهار متهمی که شوقی افزون برای زندگی را گرفتند. زندگی‌ای که حالا از دست رفته است.

متهمانی که بعد از دستگیری تفهیم اتهام شدند و برای یک متهم قرار بازداشت موقت، برای متهم دیگر به‌علت سن زیر ۱۸ سال قرار نگهداری در کانون اصلاح و تربیت و برای دو متهم دیگر قرار قانونی متناسب صادر شد.

طبق پیگیری‌های دادگستری استان خراسان‌رضوی، یکی از متهمان این پرونده که هم‌اکنون زیر ۱۸ سال دارد، در تاریخ 12آذرماه 1400 در نزاعی جمعی شرکت داشته که منجر به قتل یک نفر شده است.

رئیس‌کل دادگستری استان خراسان‌رضوی در این‌باره گفت: «این متهم در همان زمان دستگیر و به‌عنوان یکی از متهمان پرونده با قرار بازداشت موقت در کانون اصلاح و تربیت نگهداری شد.»

صادقی با اشاره به اینکه متهم سابقه خودزنی‌های متعدد داشته است، افزود: «پس از انجام تحقیقات، متهم با صدور قرار متناسب، به قید وثیقه از زندان آزاد می‌شود. پرونده مورد اشاره نیز در حال رسیدگی و به‌دلیل برخی پیچیدگی‌های آن ازجمله ضرورت شناسایی متهمان اصلی قتل هنوز منجر به صدور رأی نشده است.»

رئیس‌کل دادگستری استان خراسان‌رضوی با اشاره به برخی ادعا‌ها در فضای مجازی در رابطه با اینکه این متهم مشمول عفو اخیر شده است، گفت: «متهم مورد اشاره شامل هیچ‌گونه عفوی نشده و در تاریخ نهم آبان ماه 1401با قرار قبولی وثیقه تا صدور حکم از سوی دادگاه به‌صورت موقت آزاد شده است. پرونده شهادت حمیدرضا الداغی به‌صورت ویژه و با قید فوریت در حال پیگیری است و با عوامل این حادثه تلخ برخورد قاطع صورت خواهد گرفت.»

واکنش‌ها به شهادت مرد با غیرت

حادثه حمیدرضا الداغی برای همه جانکاه بود. کسی نبود که فیلم چاقو خوردن او را ببیند و دلش نلرزد، اما اگر بناست از آن ماجرای تلخ هم استفاده ابزاری شود، که هیچ.

شهادت حمیدرضا الداغی، جوان خوش‌غیرت سبزواری، واکنش‌های زیادی در کشورمان در پی داشت. چهره‌های سرشناس و مردم در فضای مجازی برای او نوشتند و از او تقدیر کردند.

فرمانده کل سپاه در پیامی به مناسبت شهادت شهید «حمیدرضا الداغی» به این ماجرا واکنش نشان داد: «شکوه غیرت و مشعل غیرتمندی در دفاع از ناموس در جامعه ایرانی پرفروغ‌تر از همیشه روشن است.»

محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس نوشت: «وظیفه خود می‌دانم در برابر شهید دیار سربداران سبزوار «شهید الداغی» سر تعظیم فرود بیاورم که در زمانه طعنه‌ها و تخریب‌ها، شیرینی و ضرورتِ واجب امر به معروف و نهی از منکر را در چشم مردم ایران درخشان جلوه داد و ثابت کرد در این کشور غیرت جوان ایرانی هر نقشه دشمن را نقش بر آب می‌کند.»

اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس‌جمهوری در دولت‌های یازدهم و دوازدهم، نوشت: «شهادت مظلومانه حمیدرضا الداغی نشان داد که روحیه جوانمردی فارغ از دسته و گروه و جناح‌های سیاسی است. این روحیه را نباید محدود به گروهی خاص دانست و آن را از طریق به‌رسمیت شناختن تفاوت‌ها میان ایرانیان می‌توان ترویج کرد.»

تقدیر از جوان سبزواری

شهادت این جوان خوش‌غیرت سبزواری واکنش ۱۶ نفر از مداحان سرشناس کشورمان را هم در پی داشت که در فضای مجازی برای او نوشتند و از او تقدیر کردند.

عطاءالله مهاجرانی، فعال سیاسی، در واکنش به شهادت الداغی نوشت: «این جوان برومند عزیز می‌خواست از حقوق دختری با حجاب حمایت کند. اراذل او را شهید کردند. این هم دستاورد آشوب با شعار زن زندگی آزادی.»

محسن رضایی، معاون اقتصادی رئیس‌جمهوری، با انتشار مطلبی در حساب کاربری خود در فضای مجازی نوشت: «تاریخ پر از این جهالت‌ها، شقاوت‌ها و ناجوانمردی‌هاست که برایش ریختن خون مرد و زن و کودک فرقی ندارد.

فرزندان من، پدر و مادر شما همچون حمیدرضا الداغی، جوان سبزواری که خونش در دفاع از ناموس و کرامت زن به زمین ریخته شد، نشان دادند که ایرانی ارزش‌هایش را بالاتر از جانش می‌خواهد و با خون خود از آنها دفاع می‌کند.

درود خدا بر پدر و مادر شما و آن جوان سبزواری؛ شهدای مدافع امنیت و ارزش‌ها.»

مهدی سلحشور، مداح سرشناس، در این خصوص نوشت: «دشمن خوب فهمیده که برای شکست ما باید حیا رو از دخترا و غیرت رو از پسرامون بگیره… و جوونی که به ناموسش بی‌غیرت شد، به خاکشم دیگه تعصبی نداره. آفرین به حمیدرضای عزیز با فدا کردن جانش به‌خاطر ناموس، به دشمن فهماند پاش بیفته از یک وجب خاک ناموس وطن هم نمی‌گذره آفرین به این غیرت و مردانگی.»

اوج مردانگی

احسان علیخانی در صفحه شخصی خود در فضای مجازی درخصوص شهادت حمیدرضا الداغی نوشت: «حمید جان، مادرت بهترین جمله رو گفت: شیرم حلالت. تو از دست نرفتی، ما تو را از دست دادیم. خیلی مردی، خیلی باشرفی که اینجوری وسط اون همه ترس و اضطراب دخترامون، براشون سینه سپر کردی با دست خالی جلوی چاقو و قمه.»

امیررضا خادم، قهرمان کشتی، با شعر و ترانه شروین حاجی‌پور از شهید غیرت یاد کرد: «برای خواهرم، خواهرت، خواهرامون.»

یحیی گل‌محمدی، سرمربی پرسپولیس، هم با انتشار یک استوری به حمیدرضا الداغی لقب جوانمرد داد.

یکی از کاربران توییتر نوشت: «برای دفاع در مقابل دست درازی به فرزندان یا وجب به وجب این خاک الزاما ریش و… ملاک نیست، ریشه اهمیت بیشتری دارد. در جنگ هشت ساله هم این قالب تجربه شد.»

کاربر دیگری می‌گوید: «خداوند رحمت کند شهید باعزت را. از مسئولان می‌خواهیم این متهمان را سریع اعدام کنند تا عبرتی باشد برای مزاحم‌ها.»

واکنش متفاوت به این حادثه تلخ را کاربر دیگری دارد: «عجب تصویری بود! در چند ثانیه اوج مردانگی و شهامت رو دیدیم و از طرفی تمامِ زبونی و حقارت و نامردی رو! روحش شاد.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.