بخشش بزرگ «فردین»

«شهروند» با جوانی گفت‌وگو کرده که از قصاص کوری چشم متهم پرونده‌اش گذشت و ۵ زندانی را آزاد کرد

چشمش را از او گرفتند، ولی نتوانست مرد دیگری را به تاریکی ابدی محکوم کند. چشم راستش را در درگیری بی‌اهمیتی با سنگ از دست داد. 8 سال تمام با یک چشم زندگی کرد. با این‌حال، به اجرای حکم قصاص رضایت نداد. عامل تاریکی چشمش را بخشید؛ مردی که شبانه به او حمله کرد و با سنگ چشمش را از او گرفت. چند روز قبل مجرم را برای انجام عمل نابینایی چشم راستش آوردند تا عدالت اجرا شود، ولی فردین نتوانست چشم پدری را از او بگیرد؛ او بخشید. این، پایان بخشش بزرگ فردین نبود. شاکی این پرونده با پول دیه توانست 50 زندانی را آزاد کند. او همچنین دست به کارهای خیر دیگری هم زد و با تهیه جهیزیه برای چند دختر دم بخت، خوشبختی را به آنها هدیه داد. فردین که به‌تازگی قرار است پدر شود، عامل کوری چشم خود را فقط به خاطر فرزندانش بخشید.

سیما فراهانی _ شهروندآنلاین| دهم بهمن سال 96، فردین همراه دوستانش به عروسی در روستای ارباب سفلی در شهرستان کوار در استان فارس رفته بود. آنها سر میز شام بودند. ناگهان شوخی فردین با یکی از دوستانش باعث درگیری شدیدی شد؛ آنچه عواقب و تبعات وحشتناکی داشت. آنها در جشن عروسی با هم دعوا کردند، ولی بقیه به این دعوا پایان دادند. فردای آن شب، وقتی فردین 25ساله به خانه برمی‌گشت، جلوی در با افرادی مواجه شد؛ کسانی که گویا هنوز ماجرای درگیری برایشان تمام نشده بود. چهار نفری با چوب، سنگ و اسپری فلفل به فردین حمله کردند و این همان لحظه‌ای بود که او چشمش را از دست داد.

آزادی 50 زندانی

او دوران سختی را گذراند. سال‌های وحشتناکی که فقط خودش می‌داند چقدر عذاب‌آور بوده است. با این‌حال، دوست نداشت که عامل کوری چشمش را ببخشد. تا اینکه لحظه موعود فرا رسید. قرار بود عدالت اجرا شود. متهم پرونده‌اش را برای اجرای حکم قصاص آوردند. همه چیز آماده بود، ولی فردین مردد شد. نتوانست حکم را اجرا کند. او بخشید و با بخشش خود به چندین نفر زندگی هدیه کرد. فردین در گفت‌وگو با «شهروند» درباره ماجرای پرونده‌اش توضیح داد.

از ماجرای دعوا و درگیری با متهم بگو؟

شبِ قبل از درگیری، با یکی از دوستان صمیمی‌ام در عروسی بودیم. سر میز شام داشتیم غذا می‌خوردیم که یکی از دوستانم گفت دستمال را به من می‌دهی. من هم می‌خواستم با او شوخی کنم، برای همین گفتم نه نمی‌دهم. او عصبانی شد، در صورتی که من داشتم شوخی می‌کردم. همین مساله کوچک، شوخی‌شوخی جدی شد و ما با هم درگیر شدیم و زد و خورد کردیم. بقیه جدایمان کردند و دعوا تمام شد، ولی بعد دوباره شروع شد.

چطور؟

درگیری در جشن عروسی باعث شد که دوستم و پسرخاله‌هایش از من کینه به دل بگیرند. شب حادثه ساعت 8 بود که من برای خرید ساندویچ بیرون رفتم. خریدم را انجام دادم و به خانه برگشتم که دیدم دوستم، پسرخاله‌اش و دو نفر دیگر با چوب، سنگ و اسپری فلفل جلوی در خانه‌مان هستند! آنها مرا کتک‌زدند. در این میان، پسرخاله دوستم با سنگ به چشمم زد. خونین و مالین شده بودم و مردم مرا به بیمارستان رساندند. کلی معاینه و عمل انجام شد، اما در نهایت چشم راستم را بر اثر این حادثه از دست دادم.

وقتی متهم دستگیر شد، درخواست قصاص کردی؟

همان زمان شکایت کردم و تحقیقات در این‌باره آغاز شد. هر چهار نفر دستگیر شدند و در نهایت پسرخاله دوستم اعتراف کرد که با سنگ به چشم من زده است. دادگاه برگزار شد و من هم درخواست قصاص داشتم. به هیچ عنوان حاضر به گذشت نشدم. در نهایت هم متهم با رأی دادگاه به قصاص کوری چشم محکوم شد. این حکم تایید شد و به مرحله اجرا رسید. قرار بود روز 28 فروردین متهم را برای قصاص بیاورند تا حکم اجرا شود، اما من از قصاص پشیمان شدم. در نهایت با وساطت کدخدای روستا و خانم شهسواری که در کار خیر است، رضایت دادم.

چه شد که بخشیدی؟

متهم 40ساله بود و خودش هم دو بچه داشت. بچه‌هایش التماس کردند که حکم اجرا نشود. از آنجایی که خودم هم داشتم پدر می‌شدم، تصمیم گرفتم به خاطر بچه‌هایش او را ببخشم. از آن طرف نیز پول دیه را از او گرفتم و با آن 50 زندانی را آزاد کردم. قرار است که باز هم زندانی‌های دیگری را آزاد کنم. خودم همیشه در کار خیر بوده‌ام و از انجام آن لذت می‌برم. حتی با بخشی از پول دیه جهیزیه چند دختر دم بخت را جور کردم.

از اینکه بخشیده‌ای خوشحالی؟

الان از این کار پشیمان نیستم، چون همیشه دوست داشته‌ام کار خیر انجام دهم. چشمم را از دست دادم و نابینا شدم، ولی می‌دانم که با نابینا شدن یک نفر دیگر، چشمم برنمی‌گردد؛ فقط یک نفر دیگر نابینا می‌شود. متهم خودش پدر بود و من به خاطر بچه‌هایش او را بخشیدم. هرچند بی‌گناه بودم و آنها شبانه به من حمله کردند، ولی باز هم تاب دیدن اجرای حکم را نداشتم. بخشش به من آرامش می‌دهد. همین که دعای خیر بچه‌های متهم با من باشد، برایم کافی است. می‌دانم که آنها همیشه برایم دعا می‌کنند و همین برایم کافی است.

وضع مالی‌ات خوب است؟

بد نیست. در میدان تره‌بار غرفه‌ای دارم. به پول دیه احتیاجی نداشتم. از همان ابتدا هم تصمیمم این بود که پول دیه را صرف امور خیریه کنم و حالا این کار به من آرامش بخشیده است.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.