خانه هزار متری آقای دکتر برایش شوم بود. وقتی میخواست آن را بفروشد هرگز تصورش را هم نمیکرد که قربانی جنایتی هولناک شود. متخصص گوش، حلق و بینی به همراه همسرش برای حل اختلاف با خریدار، به ملک هزار متری خود رفت. ولی در آنجا نقشهای وحشتناک انتظار آنها را میکشید. آقای دکتر و همسرش به محض ورود با شلیک گلوله کشته شدند. مرد جنایتکار با همکاری 10مرد دیگر، خانم و آقای دکتر را کشتند، جسدشان را در یک روستا دفن کردند تا بتوانند خانه 170میلیارد تومانی آنها را تصاحب کنند. خریدار قلابی خانه هزار متری حالا اما پس از دستگیریاش سعی دارد جنایت را به گردن همدستانش بیندازد. درصورتیکه تحقیقات و بررسیها نشان میدهد که او خودش مغز متفکر این قتلعام ترسناک است. دکتر ضیایی و همسرش در ملک خودشان قربانی جنایتی پیچیده و معمایی شدند. جنایتی که هنوز با تناقضگوییهای متهمان اصلی این پرونده، رازهای زیادی دارد.
سیما فراهانی _ شهروندآنلاین| دکتر رضا ضیایی، متخصص گوش، حلق و بینی و از کادر پزشکی بیمارستان عرفان تهران بود. همسرش نیز دکترای حقوق داشت. آقای دکتر و همسرش در ایران به تنهایی زندگی میکردند. آنها خانهای در ولنجک داشتند و قرار بود ویلای هزار متری خود در شهرک غرب را به فروش برسانند. همهچیز درست از همین زمان شروع شد. وقتی که دکتر ضیایی تصمیم به فروش خانهاش گرفت. خریدار اما نقشهای وحشتناک در سر میگذراند. او به همراه همدستانش، خانم و آقای دکتر را با ترفندی تبهکارانه به همان خانه فروشی کشاندند. آنها بعد از تهدید و گرفتن امضاهای مدنظرشان، این زوج را با شلیک دو گلوله کشتند. طراح اصلی این جنایت فردی به نام سروش است.
قتل در شمال تهران
ماجرای این جنایت از زمانی آغاز شد که سروش بهعنوان خریدار به سراغ آقای دکتر رفت و با هم وارد معامله شدند. سروش خانه دکتر رضا ضیایی را بازدید کرد و خود را مشتاق خرید نشان داد، اما نقشه شومی در ذهنش داشت. او برای اجرای نقشه با ۱۰ تبهکار دیگر همدست شد. او توانست با وعده پول و فروش خانه آقای دکتر، این 10نفر را با خود همدست کند. قصد اولیه باند، سندسازی جعلی برای ملک دکتر در سعادتآباد و فروش آن با روش کلاهبرداری بود، اما این نقشه، پایان وحشتناکی داشت. اعضای این باند تصمیم جنایتکارانهای گرفتند.
آنها زمانیکه تصمیم به جنایت گرفتند همزمان کارهای جعل سند را نیز انجام دادند. سروش و همدستانش، ابتدا با تهدید، امضاهای موردنیاز برای فروش بیدردسر خانه دکتر رضا ضیایی را از او گرفتند. در ادامه روز دهم اردیبهشت، با شلیک گلولهای دکتر ضیایی و با شلیک یک گلوله دیگر همسر او را نیز به قتل رساندند.
سرقت از خانه آقای دکتر در ولنجک
با ناپدید شدن دکتر و همسرش، خانواده به مراجع قضایی و پلیسی مراجعه کردند. از آنجاییکه تمام اعضای خانواده خانم و آقای دکتر در خارج از کشور زندگی میکنند، آنها کسی را در ایران نداشتند. با این حال دزدان جنایتکار که پس از قتل به خانه محل سکونت آقای دکتر رفته بودند تا از آنجا سرقت کنند، سرایدار خانه به این قضیه مشکوک شده و در نهایت موضوع به پلیس گزارش داده میشود. دزدان پس از قتل در شهرک غرب، به خانه دکتر در ولنجک رفتند و خودروی او را نیز سرقت کردند.
از سوی دیگر سرایدار خانه، موضوع را به خواهرزاده دکتر میگوید و تلاش پلیس در این خصوص آغاز میشود. پروندهای در این خصوص تشکیل شده و به دستور بازپرس دادسرای جنایی، کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی، بررسیهای خود را آغاز کردند، اما در نهایت مشخص شد که قضیه فقدانی نیست و این زن و شوهر به قتل رسیدهاند. کارآگاهان پلیس در جریان جستوجو برای یافتن ردی از زوج ناپدید شده به راز قتل دکتر ضیایی و مینو صابری، همسر او رسیدند. ردزنیهای کارآگاهان به مخفیگاه سروش رسید. همدستانش شناسایی و بازداشت شدند و اجساد دکتر رضا ضیایی و همسرش، مینو صابری در شهریار کشف شد.
تناقضگوییهای متهمان
بلافاصله متهمان این پرونده همگی دستگیر شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند. آنها اما سعی داشتند با تناقضگویی قتل را به گردن همدیگر بیندازند. درحالیکه سروش سعی داشت قتل را به گردن همدستش بیندازد، همدستش اما روایت دیگری از این ماجرا دارد.
او صبح دیروز در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» این قتل پرحاشیه را روایت کرد: «من راننده سروش هستم و او میگفت کارخانه تولیدی دارد. من هم برای او کار میکردم. بعد از مدتی که برای او کار کردم، یک روز به سروش گفتم که در زمینمان 60سکه عتیقه پیدا کردهام. به او گفتم میخواهم سکهها را بفروشم و تو اگر میتوانی به من کمک کن. سروش سکهها را از من گرفت. سه میلیارد تومان ارزش سکهها بود.
چند روز بعد یعنی روز حادثه سروش با من تماس گرفت و گفت بیا خانه که من پول سکهها را بدهم. او آدرس محل قتل را به من داد. وقتی به همراه پدرم به آنجا رسیدیم، دیدیم جسدها را در پلاستیک و کیسه پیچیده و در ماشین انداخته است. سروش به من و پدرم گفت اگر بتوانید این جسدها را دفن کنید، علاوه بر پول سکهها، چهار میلیارد تومان هم به شما پرداخت میکنم. ما هم بهخاطر پول اینکار را کردیم. ولی اصلا از قتل خبر نداریم. نمیدانیم ماجرای این جنایت چیست. سروش خودش با دکتر مشکل و اختلاف داشته و او را کشته است. حالا میخواهد این جرم را گردن ما بیندازد. درصورتیکه ما هیچ اختلافی با دکتر نداشتیم و در عمل انجام شده قرار گرفتیم.»
انکار عجیب
همهچیز را به گردن بقیه میاندازد. به طرز عجیبی ماجرای جنایت را انکار میکند. مدعی است که فقط میخواست دکتر را ادب کند، ولی او را جلوی چشمانش کشتهاند. سروش که مغز متفکر این ماجرا است، روایت متفاوتی از این جنایت هولناک دارد:
چطور با آقای دکتر آشنا شدی؟
من در بنگاه املاک با آقای دکتر آشنا شدم. با او قرارداد بستم. درواقع من مدتی بود که در منطقه یک و دو بهدنبال خانه میگشتم. از همین طریق، خانه دکتر را به من نشان دادند و من هم بعد از دیدن، آنجا را پسندیدم. خانه در شهرک غرب بود. بنابراین با او قرارداد بستم و آنجا را سه ماهه اجاره به شرط تملیک کردم.
قیمت خانه چقدر بود؟
یک خانه هزار متری به قیمت 170میلیارد تومان بود.
چرا سه ماهه اجاره کردی؟
آقای دکتر میخواست خانهاش را بفروشد. من گفتم الان پول کامل ندارم. سه ماه طول میکشد که پول را جور کنم. برای همین آنجا را سه ماهه اجاره کردم تا پول خرید خانه را جور کنم، اما اسفند ماه پول را با او تسویه کردم و او سند را به من داد. سند دست من بود ولی به نام من نشده بود.
یعنی کل پول خانه را به او پرداخت کرده بودی؟
بله پول را پرداخت کردم. ولی او هر دقیقه یک حرف میزد. زمانیکه دلار بالا رفت، دکتر حرفهایش را عوض کرد. میگفت سند نمیزند. هر روز صد هزار دلار و دویست هزار دلار پول بیشتر میخواست. من هم گرفتار بودم. با هزار بدبختی پول جور کرده بودم. دیگر نمیتوانستم پول اضافه پرداخت کنم. ولی آقای دکتر مرتب از من پول بیشتر میخواست و سند نمیزد. چون دقیقا زمانش با بالا رفتن دلار یکی شده بود.
شغل شما چیست؟
من تولیدکننده هستم و در حساب بانکیام هم پول هست. وضع مالیام هیچوقت بد نبوده است. حساب بانکیام را بررسی کنید کلی پول دارم. تولیدی محصولات بهداشتی و آرایشی و پزشکی دارم. شغل اصلی پدر و پدربزرگم هم نساجی است. در صنعت نساجی تولیدکننده نخ و پارچه هستند.
بعد از اینکه سند را گرفتی چه شد؟
سند را داده بود به من که برویم محضر، اما دلار که بالا رفت، نمیآمد سند بزند. من هم در نهایت یک محضرخانه در عباسآباد، پیدا کردم. شنیده بودم که کارهای خلاف انجام میدهد. به آنجا رفتم و مشکلم را گفتم. او هم یک وکالت جعلی تنظیم کرد و آن را به دکتر نشان دادیم. گفتیم که اگر سند نزنی ما از تو شکایت میکنیم، چون وکالت داریم.
چقدر برای وکالتنامه پول دادی؟
برای وکالت 150میلیون تومان پول از من گرفتند، اما مجبور بودم این کار را انجام دهم چون دکتر سند نمیزد. من میخواستم به دکتر بگویم که سند نزنی ما میتوانیم این کار را انجام دهیم و از تو شکایت کنیم. در نهایت هم او قول داد که میآید و سند را به نام من میزند.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
قرار بود روز دهم یعنی همان روز حادثه بیاید و اختلاف را حل کنیم و روی یک مبلغی توافق کنیم و سند بزنیم. میخواستیم حسابوکتاب را حل کنیم. دوستانم که کارگر کارخانهام بودند و برای من کار میکردند، متوجه ماجرا شدند. از صحبتهای تلفنی من با آقای دکتر، موضوع را فهمیده بودند. آنها گفتند که ما هم میآییم تا مشکل را حل کنیم. وقتی دکتر و همسرش وارد ملک شدند، او را با اسلحه زدند. من که این صحنه را دیدم، فرار کردم. آنها هم فرار کردند.
یعنی نقشه قتل نکشیده بودید؟
قرار بود فقط تهدیدش کنند. آنها به من چوب نشان دادند، اما با اسلحه آنها را زدند. تا وارد ملک شدیم و سلام کردیم، آنها کمین کرده بودند و بلافاصله شلیک کردند. دکتر با خانمش آمده بود. خودشان جسد را بستهبندی و دفن کردند.
ماجرای دزدی از خانه آقای دکتر چه بود؟
دو روز بعد از قتل آنها برای اینکه بتوانند فرار کنند به خانه اصلی دکتر که در ولنجک بود، رفتند، سوئیچ ماشین و مدارکش را دزدیدند، تا بتوانند خودرو را بفروشند و بعد فرار کنند.
به آنها هیچ پولی ندادی؟
نه اصلا هیچ پولی ندادم. آنها میخواستند خودروی سانتافه دکتر را بردارند و به فروش برسانند. میگفتند بلد هستند که چطور با مدارک جعلی خودرو را بفروشند.
چند سال داری؟
37سال دارم. متأهل هستم ولی فرزند ندارم.
عجب انسانهای حیوان صفتی پیدا میشن . به خاطر پول جان ۲ انسان شریف تحصیلکرده مملکت رو گرفتنو . خدا لعنتشون کنه . اعدام اعدام و اعدام فقط😡😡😡😡