داغ ناتمام

خانواده‌های قربانیان متروپل، در سالروز این فاجعه به "شهروند" از رنج‌ها و گله‌هایشان می‌گویند

غم و رنج‌شان هنوز هم تازه است. مثل روزهای اول صدایشان اندوه را فریاد می‌زند. اشک‌هایشان خبر از دلتنگی بی‌پایان می‌دهد. حالا در دومین روز از آخرین ماه فصل بهار، دردشان یک‌ساله شده است. امروز سالروز مصیبت 43خانواده است. نخستین سالروز آوار هولناک ساختمان عظیم‌الجثه در خیابان امیری آبادان؛ همان روز شومی که آوار یک مجتمع تازه‌ساخت، مردم آبادان را سوگوار عزیزان‌شان کرد. ساختمان متروپل سال گذشته درست در همین روز روی سر مردم آوار شد. خانواده‌ها داغدار شدند و جهنمی از جنس خاک و آوار، 43تن عزیز را بلعید. مرد و زن و کودک و نوجوان را در خود دفن کرد و نفس‌هایشان را برید. سال گذشته در همین روز بود که یک جامعه عزادار شد. در میان مردم عزادار اما خانواده‌های این 43قربانی دردشان را فراموش نکردند. با صدای بلند و اشک‌های جانسوز، هنوز هم خبر می‌دهند که عذاب می‌کشند، که دلتنگ شده‌اند، که نمی‌دانند چطور باید با این داغ کنار بیایند. تنها خواسته‌شان مجازات مقصران این فاجعه بزرگ است. مقصرانی که به‌گفته خانواده‌های داغدار، سال گذشته مورد عفو قرار گرفته و از زندان آزاده شده‌اند.

سیما فراهانی _ شهروندآنلاین| روز دوم خرداد سال گذشته بود که متروپل فاجعه‌ساز شد. همان سینمای قدیمی آبادان که تبدیل به برج دوقلوی پرحاشیه شد. برجی که هنوز به‌طور کامل افتتاح نشده، در مقابل چشم مردم فروریخت و صحنه ترسناکی را در خیابان امیری به تصویر کشید. ساختمانی با ابهت و عظمت با خاک یکسان شد و آواری مرگبار را ایجاد کرد. مردمی که در تلی از خاک محبوس ‌شده بودند، جان دادند و زخمی شدند. حادثه‌ای وحشتناک که امدادگران را به صحنه یکی از سخت‌ترین عملیات‌هایشان کشاند. یکی از برج‌های دوقلوی متروپل به دلایل نامعلومی فروریخته بود.

43کشته و 38زخمی

حدودا ساعت 12:30 ظهر بود که این حادثه رخ داد. ساختمان متروپل 10طبقه تجاری-اداری بود. به‌دنبال ریزش بخش‌هایی از این ساختمان بزرگ در خیابان امیری آبادان، به تعدادی خودرو هم آسیب وارد شد. شدت این حادثه به‌قدری بود که ساختمان‌های اطراف لرزیدند. عملیات و ماموریت سرخ‌پوشان هلال‌احمر و آتش‌نشانان با سختی پیش می‌رفت. در همان گزارش‌های نخست اعلام شد یک نفر در این حادثه جان باخته است. اما به‌زودی مشخص شد این حادثه فاجعه‌ای بزرگ است. شاهدان صحنه حادثه می‌گفتند احتمال دارد 80نفر از شهروندان در این ساختمان محبوس شده باشند. با این حال، 43جسد از آن ساختمان بیرون کشیده شد و طبق آمار، 38زخمی نیز از این آوار بیرون آمدند.

پایان آواربرداری

بعد از آن، عملیات آواربرداری این ساختمان غول‌پیکر ماه‌ها ادامه داشت. خیابان امیری آبادان تا مدت‌ها یادآور صحنه‌های تلخ و عذاب‌آور یک جهنم مرگبار بود. پس از فروریختن باقیمانده سازه متروپل به‌سرعت عملیات آواربرداری از این ساختمان آغاز شد تا خیابان اصلی امیری بازگشایی شود. تردد در این خیابان اصلی به‌مدت هشت ماه ممکن نبود. این مسئله باعث گله‌مندی کاسبان اطراف متروپل شده بود. درنهایت بهمن سال گذشته با پایان‌یافتن عملیات آواربرداری، خیابان‌ امیری در اختیار دستگاه‌های اجرایی مانند شهرداری و آبفا قرار گرفت. این در حالی است که شهریورماه سال‌ گذشته در اثر فروریختن بخشی از این سازه یک نفر دیگر فوت کرد. چهارشنبه چهارم آبان‌ماه نیز بخش عظیمی از سازه به‌جامانده از برج ساختمان متروپل آبادان فروریخت که باز هم یک کشته و دو مجروح برجا گذاشت.

مجازات متهمان

بلافاصله پس از این حادثه هولناک، حجت‌الاسلام‌والمسلمین محسنی‌اژه‌ای، رئیس قوه قضاییه، دستورات ویژه‌ای را برای بررسی ابعاد این حادثه و رسیدگی فوری صادر کرد. پیگیری‌های لازم انجام شد تا پرونده هر فرد به هر میزانی که در این حادثه مقصر بوده، طبق قانون تکمیل شود. همچنین دادستان کل کشور به علت اهمیت موضوع ضمن دستور به دادستان مرکز استان خوزستان به‌منظور تسریع در رسیدگی و نظارت بر پرونده، نمایندگان ویژه‌ای را از دادستانی کل کشور مامور انجام تحقیقات و تهیه گزارش جامع از همه جوانب این حادثه کرد.

گزارش این حادثه در ۳۰ صفحه تهیه شد و در اختیار رئیس دستگاه قضایی قرار گرفت. ۳۰ تیرماه سال گذشته بود که کیفرخواست پرونده حادثه متروپل با ۲۱ متهم صادر و به شعبه ۱۰۱ دادگاه کیفری دو اهواز به ریاست قاضی میثم ایمانی ارجاع داده شد. دادگاه رسیدگی به پرونده در دو جلسه در روزهای ۱۰ و ۱۱ مردادماه برگزار و اظهارات اولیای‌دم پرونده و دفاعیات متهمان و وکلای مدافع آنها استماع شد. روز سه‌شنبه هشتم شهریورماه احکام متهمان این پرونده صادر شد. براساس حکم صادره از سوی شعبه ۱۰۱ دادگاه کیفری دو اهواز، همه ۲۱ متهم پرونده به اتهام قتل شبه‌عمد ناشی از عدم‌رعایت نظامات دولتی و ایمنی ساختمان منتهی به قتل ۴۳ نفر (۳۶ مرد و 7 زن) و مصدومیت ۱۳ نفر به سه سال حبس تعزیری درجه پنج با احتساب ایام بازداشت گذشته و انتشار محکومیت قطعی از طریق رسانه ملی محکوم شدند.

سوگ یک‌ساله خانواده‌ها

حالا اما خانواده‌های داغدار می‌گویند تمام متهمان این پرونده آزاد شده‌اند. ناراحتند و نگران. هنوز هم دلتنگ عزیزان‌شان هستند. بعضی‌ها یک نفر و بعضی‌ها تمام خانواده‌شان را در میان مخروبه‌های متروپل جا گذاشته‌اند. هنوز باورشان نمی‌شود. بعد از گذشت یک سال همچنان نتوانسته‌اند تسکینی برای دردشان پیدا کنند. کورسوی امیدشان برای مجازات مقصران این فاجعه تلخ را هم از دست داده‌اند و حالا همچنان فریاد و ضجه‌های تلخ است که سر می‌دهند تا شاید مرهمی باشد برای دل پردردشان. بعضی از این خانواده‌ها در گفت‌وگو با خبرنگار «شهروند» غم یک‌ساله‌شان را روایت می‌کنند و از روزهای سخت و عذاب‌آورشان می‌گویند.

ملیکا و میترا، دو خواهری هستند که در متروپل آبادان دفن شدند. دو خواهر 11و 14ساله‌ای که با اصرار، مادرشان را راضی‌کردند همراهش به دندانپزشکی بروند. بعد از آنجا هم تفریح و گردش کنند. اما حالا مادر و پدر مانده‌اند و غمی بزرگ که هیچ تسکینی برایش نیست.

روزگار سخت خانواده صالحیان‌پور

صالحیان‌پور، پدر ملیکا و میترا، از روزهای تلخ‌شان می‌گوید: «یک سال گذشته ولی انگار حادثه برایمان همین امروز اتفاق افتاده است. حال‌مان بهتر نشده که هیچ، بدتر هم شده است. حال همسرم اصلا خوب نیست. هر روز گریه می‌کند. عکس بچه‌ها را مقابلش می‌گذارد و ضجه می‌زند. نمی‌دانم باید چه کار کنم. دختران‌مان جلوی چشمان همسرم زیر آوار ماندند. در این مدت یک سال فقط یک‌بار آن هم از روی اجبار به خیابان امیری رفتیم. همسرم را باید همانجا نزد دکتر می‌بردم.

او با دیدن آن خیابان و ساختمان متروپل، حالش بد شد. روی زمین افتاد و ضجه زد. بعد از آن، دیگر هرگز حتی از کنار آن خیابان هم گذر نکردیم. پسر پنج ساله‌ام همچنان سراغ خواهرانش را می‌گیرد. افسرده شده. مرتب اسم ملیکا و میترا را می‌آورد. با آنها خیلی جور بود. سعی کردیم برایش توضیح بدهیم که آنها دیگر نیستند، ولی فایده‌ای ندارد. می‌گوید یا به آنها بگو برگردند یا مرا پیش آنها ببر.»

نه پول می‌خواهیم، نه مجازات

هیچ‌چیزی نمی‌تواند تسلی دل این پدر و مادر رنج‌دیده باشد. پدر ملیکا و میترا درباره پول دیه و پیگیری پرونده می‌گوید: «پول دیه دخترانم را واریز کردند. ولی هنوز یک مبلغ کمی از پول دیه مانده است. همینطور پول دیه زن‌برادرم که مبلغ 60میلیون تومانش مانده و هنوز پرداخت نشده است. این پول را هفت ماه بعد از حادثه پرداخت کردند. اما اصلا پول برای ما مهم نیست. با ارزش‌ترین‌های زندگی‌مان از دست رفت. دیگر به چه کسی شکایت کنیم. هرچند بعد از حادثه هیچ‌کس به سراغ‌مان نیامد. کسی یادی از ما نکرد. ما هم هیچ خواسته‌ای نداریم.

در این مدت اصلا پیگیر پرونده نشدم. هیچ جا نرفتم و دنبال دیه هم نرفتم. مجازات هم نمی‌خواهیم. مجازات فایده‌ای ندارد. مهم عذابی است که ما داریم می‌کشیم. چند شب پیش خواب دخترانم را دیدم که می‌گفتند ما خوشحالیم گریه نکنید. ولی مگر می‌شود دلتنگ نبود. ما حالا از چه‌کسی شکایت کنیم. زندگی ما تمام شده؛ دیگر چه فایده‌ای دارد. مرتب به این فکر می‌کنم که دخترهایم چطور مردند. عذاب کشیدند یا همان لحظه اول جان باخته‌اند. کاش همان لحظه جان‌شان را از دست داده باشند. کاش زجر نکشیده باشند. این فکرها ما را نابود کرده است.»

کاش کسی به درددل ما گوش می‌کرد

محسن نصیری، یکی از کارگرانی بود که برای هلدینگ عبدالباقی کار می‌کرد. او روز حادثه درون ساختمان مشغول کار بود که جان داد. مرضیه، همسر محسن، به خبرنگار «شهروند» می‌گوید: «پول دیه را پرداخت کردند و سهم من به‌عنوان همسرش یک‌چهارم بود که پرداخت شد. محسن کناف‌کار بود. 11سال در شرکت عبدالباقی کار می‌کرد. 34سال داشت. این یک سال خیلی به من سخت گذشت. تنها شدم. محسن همدمم بود. همسرم بود. تمام خاطرات‌مان رفت. هفت ماه کامل هر روز سر مزار بودم. همه مرا در آرامستان می‌شناختند. از مزار محسن جدا نمی‌شدم.

محسن تمام پناه من بود. ولی حالا بی‌دلیل او را از دست داده‌ام و یک سال هم گذشته؛ مرتب از خودم می‌پرسم، چرا. چی شد که زندگی‌ام نابود شد. هیچ‌کس حتی مجازات هم نشد. متهمان پرونده به سه سال زندان محکوم شده بودند، ولی پارسال شب عید آزاد شدند. گویا عفو خوردند. من پیگیر مجازات آنها هستم. کاش حداقل مجازات می‌شدند تا دل ما هم کمی نرم می‌شد. من تکیه‌گاهم رفته. البته خانواده همسرم هم پیگیر این ماجرا هستند. کاش کسی به درددل ما گوش می‌کرد و به فریاد ما خانواده‌های داغدار می‌رسید.»

داغ یک مادر تنها

هنوز هم اشک می‌ریزد. با فریاد از جگر سوخته و داغ سنگینش می‌گوید. مادری که متروپل او را برای همیشه محکوم به تنهایی کرد. خانم جلیلیان هنوز هم در سوگ همسر و دو پسرش است. نمی‌داند چطور باید خودش را آرام کند. فوزی جلیلیان، صاحب آبمیوه‌فروشی در برج متروپل، دو پسرش آرین و عرفان جزو قربانیان متروپل بودند. پیکرشان یک هفته بعد از فاجعه پیدا شد: «حال روحی‌ام همچنان بد است. من به‌عنوان کسی که سه نفر از اعضای خانواده‌ام را از دست دادم نمی‌دانم چرا این اتفاق افتاد. با متهمان چه کار کردند. یعنی انقدر راحت جان عزیزان‌مان رفت. کسی بیاید بگوید که چرا نتیجه ماجرا مشخص نشد. چرا متروپل فرو ریخت. یکی می‌گوید چیزی منفجر شده. یکی می‌گوید جوشکاری باعث ریزش شده است.

چرا متهمان آزاد شدند. نمی‌دانیم چی شد. چرا عزیزان‌مان رفتند. چطور این ساختمان فروریخت. با ما چه کار کردند. هیچ‌چیزی نمی‌تواند تسکین دل ما باشد. یک سال است که عذاب می‌کشم. هیچ‌کس هم به دادم نمی‌رسد. حتی ساده‌ترین خواسته‌ام را برآورده نمی‌کنند. یک سال است که به‌دنبال یک قبر می‌دوم. می‌خواهم مزاری کنار پسرها و همسرم بگیرم که اگر مردم کنارشان باشم. ولی می‌گویند اینجا قطعه شهداست. من دوست دارم کنار بچه‌هایم و شوهرم دفن شوم. از پارسال تا حالا این خواسته مرا اجابت نکردند. تک‌تک مقصران را سپردم به خدا. 43نفر رفتند زیر خاک؛ چرا همه تقصیر را به گردن عبدالباقی انداختند. پس وظیفه مسئولان شهر چه می‌شود؟ در دادگاه به همه آنها نیم‌درصد و یک‌درصد تقصیر دادند.»

کسی یادی از ما نکرد

این مادر تنها از گله‌هایش می‌گوید: «نه کسی آمد پیگیری کند و نه کسی به ما گفت که علت ریزش ساختمان چه بود. چرا کسی به دادمان نرسید. هنوز نمی‌دانیم چرا بررسی نکردند. هیچ‌کس حتی حالی از ما نپرسید. فقط آقای کولیوند، رئیس جمعیت هلال‌احمر، به دیدار من آمد. مرد بسیار بامعرفتی است. فقط او بود که یادی از ما کرد. باز هم به معرفت او؛ وگرنه هیچ‌کس کاری برای ما نکرد و حتی یک سر به ما نزد. همه خانواده‌ها هنوز هم گنگ هستند. ما عذاب وجدان داریم که چرا زنده‌ایم و نمی‌توانیم کاری کنیم. به‌عنوان یک داغدار نمی‌توانیم مقصران را مجازات کنیم. شوهر من ماشین زیر پایمان را فروخت تا پول رهن مغازه را بدهد. اما هنوز پول رهن مغازه را به من برنگردانده‌اند.»

عدالت برقرار نشد

علاوه بر عرفان و آرین، پسرعموی آنها به نام حمیدرضا نیز در متروپل قربانی شد. حال مادر حمیدرضا هم دست‌کمی از مادر آرین و عرفان ندارد. او هم نمی‌داند باید با این داغ چه کند: «این داغ کمرشکن بود، خصوصا برای همسرم. او پسرش، برادرش و برادرزاده‌هایش را از دست داد. ما نمی‌دانیم چطور باید با این داغ کنار بیاییم. من به‌عنوان یک مادر داغدیده و دلشکسته از مسئولان خواهش داشتم به‌خاطر دل شکسته ما مادرها و بی‌پدرشدن بچه‌ها کاری انجام دهند. چرا پرونده انقدر سریع جمع شد. چرا متهمان آزاد شدند. به چه دلیلی این اتفاق افتاد. این عدالت نیست. عدالت برقرار نشد. چرا از بین همه ساخت‌وسازهای عبدالباقی فقط باید متروپل فرو بریزد. جز اینکه دسیسه‌ای در کار بود. می‌خواستند عبدالباقی را نابود کنند، ولی زندگی ما نابود شد.

پسرم با همه آرزوهایش رفت زیر خاک. او کمک خانواده‌ام بود. با رفتن حمید الان دارم با لباس‌ها و عکس‌هایش زندگی می‌کنم. هیچ کاری برای ما نکردند. من از نتیجه پرونده اصلا راضی نبودم. به‌نظر باید رسیدگی بیشتری شود. گرچه هیچ تاثیری در سوگواری ما ندارد. من حاضرم پول همان دیه را بدهم، ولی مقصران مجازات شوند. به‌خاطر دل ما حداقل سه سال حبس‌شان را می‌کشیدند. حمید ته‌تغاری من بود. جنازه‌اش سالم بود. خفه شده بود. داخل راهرو بود، پیش آرین و عرفان پیدایش کردند.

همسایه‌ها دیده بودند که ظرف‌های یخ در بهشت را خالی می‌کرده که ساختمان ریخته روی سرش. شوهرم از بین رفته است. بیکار در خانه مانده. من هم در عطاری کار می‌کنم و خرج روزمره زندگی را درمی‌آورم. شوهرم بیماری پارکینسون دارد و بعد از این اتفاق حالش آنقدر بد شد که دیگر نتوانست کار کند. هیچ‌کس نیامد در خانه‌مان را بزند و بگوید کمکی لازم نداریم. برای دخترم و پسرم از چندین ارگان درخواست کار کردم، ولی پاسخی نگرفتم. دخترم 24ساله و پسرم 29ساله است. کاش فریادرسی برای ما پیدا می‌شد.»

در سوگ کارکنان کافه مری

پدرام سلمانپور، همسر شیرین، زن جوانی که در کافه مری متروپل جان باخت هم از داغ یک‌ساله‌اش می‌گوید. شیرین برادر رامین بود. رامین و همسرش هم در کافه تازه‌تاسیس خود جان دادند: «درخصوص مسائل مالی همه را به خانواده همسرم سپردم. هیچ پولی نخواستم و دریافت هم نکردم. ما فقط می‌خواستیم این پرونده با دقت بیشتری پیگیری شود و مقصران حداقل دوره زندانی‌شان را بکشند. نه به پول نیاز داریم، نه دنبال دیه هستیم. این چیزها را با پول نمی‌شود جبران کرد. اصلا نمی‌شود با هیچ‌چیز دیگری جبران کرد. من هنوز نتوانسته‌ام با نبود شیرین کنار بیایم. داغم هنوز تازه است. ما خانواده‌ها فقط داریم نفس می‌کشیم. یک سال است که زندگی نداریم. هربار از آن خیابان که رد می‌شوم، حالم بد می‌شود. خاطرات مرور می‌شود. نمی‌دانیم چطور می‌توانیم آرام بگیریم.»

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.