فرشته نجات

گزارش «شهروند» از اهدای عضو پسر جوانی که آرزوی شهادت داشت

این آخرین دیدار است. آخرین دیدار با پسری که جان داد تا نجات‌بخش باشد.

آمده‌اند برای آخرین وداع با شاخه‌ گل‌های مریم و رز. آمده‌اند با خاطرات به‌یادماندنی با اشک و ناله.

وداع غم‌انگیزی است. وداع با پسری ۲۲ساله‌ که فرشته نجات بیماران نیازمند شد.

محمد در آخرین دیدار چشم‌هایش را باز نکرد. مادرش را در آغوش نگرفت و مثل همیشه نگفت «مادر تا ابد پشتت را خالی نمی‌کنم.» مادر ساعتی او را در آغوش گرفت. اشک ریخت و ضجه زد، اما پسرش برای همیشه به خوابی عمیق فرو رفته بود. باید آماده می‌شد تا کار بزرگی انجام دهد.

تصمیم بزرگ خانواده پسر جوان با اهدای اعضای بدن او و جان بخشیدن به ۵بیمار نیازمند باعث شد نامش برای همیشه زنده بماند.

تصمیم شوکه‌کننده

زندگی‌ محمد کوتاه بود؛ کوتاه‌تر از تصور مادر. اما به آرزویش رسید؛ آرزویی که در ۱۵سالگی آن را ترسیم کرده بود.

همان روزی که با کارت اهدای عضو به خانه آمد و مادر و خواهر را برای چنین تصمیمی شوکه کرد: «وقتی جشن تولد ۱۵ سالگی‌اش تمام شد، یک روز با کارت اهدای عضو آمد. باورمان نمی‌شد چنین تصمیمی گرفته. شوکه شده بودیم. ترس از همان موقع وجودم را گرفته بود، اما محمد خونسرد بود. ما را به آرامش دعوت کرد تا حدی که ما هم مجاب شدیم کارت اهدای عضو بگیریم. همیشه می‌گفت اگر یک روز مرگ مغزی شدم، اعضای بدنم را به بیماران نیازمند اهدا کنید. آن روز اصلا به حرف‌هایش توجه نکردم، یعنی فکرش را نمی‌کردم روزی این تصمیم سخت را بگیریم.»

اینها را فریده بیگی، مادر محمد، می‌گوید. مادری که رضایت داده است تا اعضای بدن تنها پسرش اهدا شود.

کار بزرگ

«محمد پسر بسیار خیرخواه و از خودگذشته‌ای بود. همیشه به دیگران کمک می‌کرد. نقش پررنگی در همه امور خیرخواهانه داشت. آرزویش شهادت بود. آرزویی که شاید رنگ حقیقت نگرفت، اما اهدای عضو هم کار بزرگی بود که همیشه در گوش من می‌خواند. می‌خواست اگر روزی مرگ مغزی شد، اعضای بدنش را اهدا کنیم.»

ماجرا چه بود؟

  محمد ۱۴ ماه پیش از اهدای اعضای بدنش ناگهان دچار مرگ مغزی شد. تحصیلکرده بود و مدرک لیسانس داشت. در شرکت بیمه هم کار می‌کرد، اما ناگهان زمان برایش از حرکت ایستاد: «در محل کار بود که به ما خبر دادند حالش بد شده و به بیمارستان انتقال یافته است. وقتی خود را به بیمارستان رساندیم، نمی‌دانستیم اتفاقی جدی افتاده است.

همان لحظه به ما اعلام نکردند محمد دچار مرگ مغزی شده است. پزشک پسرم را بار دیگر  معاینه کرد. شب بود که پزشکش اعلام کرد محمد دچار مرگ مغزی شده است، اما باور نکردم. من با سختی بچه‌هایم را بزرگ کردم. یک دختر کوچک‌تر هم دارم. دستانم سال ۷۷ سوخت. بخاری نفتی آتش گرفت و دست و پاهایم سوخت. با همین دستان سوخته بچه‌هایم را بزرگ کردم.

خیلی سخت بود بپذیرم محمد دیگر زنده نمی‌ماند. همان‌جا پزشکان می‌دانستند حتی با دوا و درمان محمد دیگر زنده نمی‌ماند، اما به منِ مادر نگفتند. محمد آنرویز مغزی داشت و این حمله دوباره تکرار می‌شد که شد. با این‌حال، من محمد را به خانه بردم. تحت درمان پزشکان متخصص و باتجربه قرار گرفت. ۱۴ ماه دوا و درمان و فیزیوتراپی فایده‌ای نداشت. تا اینکه پسرم دوباره دچار حمله شد.  این‌بار دیگه تمام شد و همه رویاهام پایان یافت. باید قبول می‌کردم.»

بازگشت غیرممکن

با اعلام مرگ مغزی محمد، کادر درمان از خانواده پسر ۲۲ ساله خواستند تا اعضای بدنش اهدا شود. آزمایش‌های تکمیلی هم نشان‌دهنده این بود که پسر جوان دچار مرگ‌ مغزی شده و بازگشت او به زندگی غیرممکن است. فریده بیگی می‌گوید: «وقتی امیدمان را برای بازگشت محمد به زندگی از دست دادیم،  تصمیم گرفتیم به خواسته‌اش احترام بگذاریم. وقتی محمد راضی به این کار بود و چند خانواده دیگر می‌توانستند عزیزشان را دوباره در آغوش بگیرند، چرا این کار را انجام ندهیم. به همین خاطر برای اهدای اعضای بدن او رضایت دادیم.»

مادر از آخرین دیدار می‌گوید: «محمد را به بیمارستان سینا منتقل کردند. قبل از اینکه او را به  اتاق  عمل ببرند بالای سرش رفتم. دستی روی سر و صورتش کشیدم. انگار در خواب بود و قرار است با نوازش دست‌هایم بیدار شود. به او خیره شدم. گفتم محمد دوستت دارم. خیلی زود تو را در دنیای دیگر می‌بینم. او را به سیدش امام حسین (ع) سپردم و وداع کردم.»

رضایت خانواده

با رضایت خانواده محمد، پسر جوان به بیمارستان سینا  منتقل شد و پزشکان موفق شدند اعضای بدن او را به ۵ بیمار نیازمند پیوند بزنند.

خانواده‌اش بخشیدند تا شاید بتوانند داغی را که بر دل‌شان نشسته کمی آرام کنند. عزیزترین‌شان را از دست داده بودند و اندوه و دلتنگی برایشان تابی باقی نگذاشته بود. با این حال، سعی کردند با اهدای زندگی به کسانی‌که با مرگ فاصله‌ای ندارند، کمی خود را تسکین دهند. سکته مغزی زندگی را از محمد گرفت تا چند نفر دیگر بتوانند جانی دوباره بگیرند‎.

پس از انتقال به اتاق عمل و تلاش پزشکان متخصص، قلب، کبد و کلیه‌های محمد به بیماران نیازمند پیوند زده شد تا آنها فرصتی برای ادامه زندگی پیدا کنند.

عدم فرهنگسازی

سال گذشته در ایران یک‌میلیون و 150 هزار تصادف ثبت شد و 19 هزار و 600 نفر از شهروندان ایرانی بر اثر تصادفات فوت کردند. پنج تا هشت هزار ایرانی در سال بر اساس پیش‌بینی‌ها دچار مرگ مغزی می‌شوند، اما متاسفانه در ایران در حالی که باید حدود 4 هزار پیوند اعضا داشته باشیم کمتر از یک‌سوم این رقم پیوند اعضا انجام می‌شود که علت اصلی آن نیز عدم فرهنگسازی اهدای عضو است. در کشور ما در هر ساعت یک تا دو نفر از کسانی که در لیست پیوند اعضا هستند، فوت می‌کنند. 25 هزار نفر نیازمند پیوند اعضا هستند که از این رقم 18 هزار نفر منتظر پیوند کلیه‌اند.

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.