دلتنگی در 8 ماه و 3روز

گفت‌وگوی «شهروند» با سرآشپز ناوشکن دنا که تولد نوزادش را در دریا گرفت

امیرعلی ۶ ماهش شده بود که برای نخستین بار چشمش به چشمان پدر افتاد. عبدالحمید وقتی می‌رفت همسرش هفت ماهه باردار بود. نمی‌دانست سفر اینقدر طولانی می‌شود، اما همراه با ناو دنا شده بود تا قدرت دریایی ایران را به رخ همه دنیا بکشد. حساب همه روزها را داشت. همه 243روز را. دلتنگی برای کودکی که در غیاب او به دنیا آمده بود و برای همسرش که باید هم سختی نبود او را تحمل می‌کرد و هم درد زایمان را. همه این دلتنگی‌ها را روی هم جمع کرده بود به امید روزی که چشمش به چشمان امیرعلی بیفتد.

ملیحه محمودخواه – ناوشکن دنا که در قالب ناوگروه ۸۶ نیروی دریای ارتش ، ۸ ماه پیش عازم آب‌های دور دنیا شده بود، چند روز قبل به ایران بازگشت. آن‌هم با استقبال خانواده‌هایشان که هشت ماه دوری آنها را تحمل کرده بودند.

عبدالحمید دایا یکی از همراهان این ناو ایرانی است که 25سالی می‌شود که در نیروی دریایی خدمت می‌کند. او سرآشپز ناوشکن دنا بود که دور دنیا را سپری کرده بودند.

او به همراه سایر نیروها در این ناوگروه، در مدت ماموریت خود 65هزار کیلومتر دریانوردی سخت در سه اقیانوس هند، آرام و اطلس داشت و از قاره‌های آسیا، اقیانوسیه، آمریکای جنوبی و آفریقا عبور کرد تا ماموریت 360درجه‌ای خود را در بندرعباس به پایان برساند.

عبدالحمید دایا می‌گوید: «این ناوگروه پس از اعزام به ماموریت دور کره زمین از مبدأ بندرعباس، در نخستین ایستگاه در بندر بمبئی هند توقف کرد و سپس با عبور از خلیج بنگال و تنگه مالاگا در جاکارتا پایتخت اندونزی پهلو گرفت. پس از این توقف، ناوگروه با ادامه مسیر به سمت دریای جاوه و عبور از تنگه ماکاسار و دریای سلبس، برای نخستین بار در تاریخ دریانوردی نظامی ایران پا به عرصه وسیع و پهناور اقیانوس آرام گذاشت و با عبور از بیشترین عرض اقیانوس آرام و گذر از کنار جزایر میکرونزی و پولینزی که مستعمره فرانسه هستند به سمت تنگه ماژلان در جنوب شیلی و قاره آمریکا حرکت کرد و با عبور از این تنگه وارد اقیانوس اطلس جنوبی شد. سپس با حرکت به سمت شمال و عبور از سواحل شیلی، آرژانتین، اروگوئه و برزیل، در نهایت در بندر ریودوژانیروی برزیل پهلوگیری کرد که مصادف با صدوبیستمین سالگرد برقراری روابط ایران و برزیل بود.

ناوگروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش پس از توقف چندروزه در ریودوژانیرو، با عبور از عرض اقیانوس اطلس در شهر کیپ‌تاون آفریقای جنوبی پهلو گرفت و در این شهر نیز چند روزی توقف کرد. بندر صلاله عمان آخرین نقطه پهلوگیری ناوگروه قبل از رسیدن به بندرعباس بود.

اینها را عبدالحمید در حالی تعریف می‌کند که در تمام این لحظه‌ها دلتنگی از او جدا نشده است. آن زمانی که نگران زن و بچه‌اش بود، آن زمانی که امکان مکالمه تلفنی نداشت و ساعت‌ها پس از به دنیا آمدن امیرعلی، از او و مادرش باخبر می‌شود.

او می‌گوید در طول این چند سالی که در نیروی دریایی کار می‌کنم این طولانی‌ترین سفری بود که تجربه کرده بودم. این سفر هشت ماه به طول انجامید. ناو ما در دریاها گذر می‌کرد تا قدرت نیروی دریایی ایران را به همه دنیا نشان دهیم.

اما به قول او، این سفر با همه سفرها فرق داشت برای آنکه او مسافری در راه داشت. خودش می‌گوید: «موقع رفتن خیلی دو دل بودم، می‌خواستم از رفتن به ماموریت انصراف بدهم. می‌دانستم که شرایط برای همسرم سخت می‌شود. بارداری، مسئولیت خانواده و رتق‌وفتق امور خانواده همه را باید یک‌تنه انجام می‌داد و این موضوعی بود که من را برای رفتن مردد می‌کرد. می‌دانستم او زن قوی و محکمی است اما با وجود این، دلم نمی‌آمد که همه  مسئولیت‌ها را به تنهایی به دوش بکشد. موضوع را که با همسرم  در میان گذاشتم او اصرار کرد که حتما سفرم را بروم. گفت نگران او نباشم و به فکر این باشم که کاری برای سرافرازی کشورم انجام دهم. او گفت که نگرانش نباشم و به امید خدا سفرم را بروم.

تماس‌های سخت

در روی دریا تماس گرفتن با خانواده یکی از سخت‌ترین کارهایی بود که باید انجام می‌دادیم. چون با تلفن ماهواره‌ای باید تماس برقرار می‌کردیم و از آنجا که تعدادمان زیاد بود هرکدام تنها در طول روز فقط 7دقیقه می‌توانستیم با تلفن صحبت کنیم.

او ادامه می‌دهد: «روز قبل از به دنیا آمدن امیرعلی، همسرم با من تماس گرفت و گفت که فردا در بیمارستان بستری می‌شود. آن شب خیلی دلهره داشتم. فردای آن روز چندبار با تلفن همسرم تماس گرفتم اما کسی پاسخگو نبود. با آنکه زمان تماس گرفتن ما با خانواده محدود بود اما همکاران چون شرایطم را می‌دانستند هوای من را داشتند و نوبت‌شان را حتی به من می‌دادند. تا شب نگران بودم تااینکه با تلفن‌های مکرر من، مریم، دختر بزرگم تلفنش را پاسخ داد. او به من اطلاع داد که امیرعلی به دنیا آمده و حال مادر و کودک خوب است. آنقدر خوشحال شدم که همان موقع شروع به پختن کیک کردم. کیک بزرگی پختم و به مناسبت به دنیا آمدن پسرم جشنی داخل ناو برگزار کردیم.»

عبدالحمید می‌گوید: «دیگر زمان برایم به سختی می‌گذشت. دوست داشتم لحظه‌ها زودتر بگذرند تا به بندرعباس برگردم و کودکم را ببینم. حالا که به ایران برگشتم امیرعلی 6ماهه است. اولش مدام غریبی می‌کرد اما حالا حسابی به من عادت کرده و من هم لحظه‌ای نمی‌توانم از او جدا شوم.»

او از مراسم بازگشتش به ایران می‌گوید: «یک روز زودتر ما را با بالگرد به ایران فرستادند. دو گروه فیلمبرداری آماده بودند تا از عکس‌العمل ما فیلمبرداری کنند. وقتی به خانه رسیدم بچه‌ها نمی‌دانستند که من زودتر از بقیه اعضای تیم به خانه رسیدم و حسابی غافلگیر شدند.»

سخت بود اما خدا با ما است

شادی و خوشحالی از صدای سیده زهرا فاضلی، همسر عبدالحمید، کاملا مشهود است. می‌گوید: «وقتی عبدالحمید به ماموریت می‌رفت باردار بودم. شرایط برایم خیلی سخت بود، اما دوست نداشتم مانع  سفر کاری او بشوم. می‌دانستم که این ماموریت برای او خیلی مهم است و برای رفتن به آن خیلی هم ذوق داشت اما به‌خاطر شرایط من قصد داشت که انصراف بدهد، اما به او گفتم این کار را نکند و حتما سفرش را برود. من از عهده کارم برمی‌آیم.»

سیده زهرا می‌گوید: «خیلی سخت بود. با آنکه دو دختر دیگر دارم و آنها هم کمک حال من بودند، اما نبود عبدالحمید شرایط را برایم به‌شدت سخت می‌کرد اما چاره‌ای نبود باید شرایط را تحمل می‌کردم. وقتی او زنگ می‌زد، سعی می‌کردم با خوشحالی با او صحبت کنم که مبادا در غربت و روی دریا نگران ما شود.»

او ادامه می‌دهد: «شبی که قرار بود فردایش برای زایمان در بیمارستان بستری بشوم، با آنکه مادر و دخترهایم کنارم بودند، اما نبود عبدالحمید را به‌شدت احساس می‌کردم و مدام به این فکر می‌کردم که همسرم برای افتخار کشور عزیزمان پا به این عرصه گذاشته و من هم باید در این افتخار شریک باشم.»

او ادامه می‌دهد: «بعد از به دنیا آمدن امیرعلی سختی‌ها چند برابر شد، اما آنها که بچه کوچک دارند این حرف من را کاملا می‌فهمند.  آن چیزی که به من توان می‌داد، این بود که می‌دانستم همسرم در ماموریتی است که افتخار همه کشور است و این به من توان و قدرت می‌داد. از این خوشحالم که من هم در این ماموریت همراه همسرم توانستم بر سختی‌ها فائق بیایم.»

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.