شاد کردن دل آنها یک دنیا می ارزد

گفت و گوی «شهروند»با امدادگری که کیف پر از پول و طلا را به صاحبش برگرداند

درست است که وقتی اسم امدادگر و داوطلب هلال احمر به گوش‌مان می‌خورد حواس‌مان می‌رود سمت پایگاه‌های امداد و نجات و ماموریت‌های بزرگ و کوچک آنها در جاده و کوهستان و میان سیل و زلزله، اما امدادگر که باشی وظایف بشردوستانه‌ات به همین‌ها محدود نمی‌شود، بلکه ماموریت بزرگت می‌شود شاد کردن دل مردم. درست مثل کاری که مهناز حسن‌زاده، داوطلب 38ساله جمعیت هلال احمر هوراند، انجام داد. او کیفی پر از پول، طلا و کارت‌های بانکیپیدا کرد و آن را به صاحبش برگرداند. کاری که باعث شد اعتماد مردم به جمعیت هلال احمر و داوطلبانش ،به‌عنوان امانتداران مردم در مواقع حادثه و بحران، بیشتر شود.

فاطمه عسگری‌نیا- شهروند آنلاین:عصر روز جمعه بود. بعد از بارش شدید باران‌های بهاری، امدادگران دفتر نمایندگی جمعیت هلال احمر هوراند(یکی از شهرهای شمال‌شرقی استان آذربایجان شرقی) برای سرکشی به عشایر حاضر در منطقه گردشگری تنباکولو راهی این منطقه شدند. در میانه راه به خودروییبرخوردند که به علت خرابی متوقف شده بود و راننده، مستأصل از شرایط پیش‌آمده، کنار جاده مانده بود. امدادگران مرد برای کمک به او رفتند و بعد از ساعتی موفق شدند مشکل پیش‌آمده را مرتفع و او را راهی کنند. هوا دلچسب  و مطبوع بود. همین‌طور که در میان دشت‌های سرسبز راهی مناطق عشایرنشینمی‌شدند، درخشش چیزی روی زمین توجه مهناز حسن‌زاده، داوطلب هلال احمر هوراند، را به خود جلب کرد:«به سمت شیئی که برق می‌زد رفتم. روی سطح آبراهه‌ای در میان چوب‌هایی خشک، کیفدوشی زنانه‌ای دیدم.»

 

باید صاحبش را پیدا کنم

به محض دیدن کیف، قبل از اینکه در آن را باز کند و محتویاتش را ببیند، با خودش گفت که باید سریع این را به دست صاحبش برسانم:«در همین فکر بودم که در کیف را باز کردم. کیف پولی داخل آن بود. دنبال رد و نشانی از صاحبش بودم، به همین دلیل مجبور شدم با دقت داخل کیف را بگردم.حاوی مقدار زیادی تراول‌100 و 200 هزار تومانی همراه تعدادی کارت بانکی بود. رمز تعدادی از کارت‌ها هم اتفاقا داخل کیف بود. با پیداکردن پوکه یک سیم‌کارت که پشت آن شماره تلفنی درج شده بود، دلم قوت گرفت.»

مهنازبه‌سرعت با آن شماره تلفن همراه تماس گرفت، اما خط خاموش بود:«روز تعطیل بود و بانک‌ها بسته، وگرنه به یکی از شعب بانک‌ها می‌رفتم و از طریق عابربانک‌ها شماره تماس دیگری پیدا می‌کردم. با خودم قرار گذاشتم اگر این شماره جواب نداد حتما فردا صبح این کار را انجام دهم.»

او بعد از دقت بیشتر، متوجه مقدار زیادی طلا در کیف‌‌شد:«حجم طلاها زیاد بود واین، ‌بار مسئولیت مرا سنگین‌تر می‌کرد. باید تلاشم را برای پیدا کردن صاحب کیف دوبرابر می‌کردم. شاد کردن آنها یک دنیا می ارزید.»

 

تماسی خوشحال‌کننده

نیروهای امدادی بعد از گشت زنی و کمک به عشایر منطقه، به شعبه هلال احمر هوراند برگشتند و مهناز با فکری آشفته از امانتی که در دست داشت، راهی خانه ‌شد:«چندین و چندبار با همان شماره تماس گرفتم، اما خبری نشد؛ تا اینکه آخر شب تماسی با تلفن همراهم برقرار شد. شماره همانی بود که در کیف بود. با خوشحالی پاسخ دادم. آن‌سوی خط پیرزنی جویای چرایی این همه تماس شد و من سراغ مالک سیم‌کارت را گرفتم. او گفت سیم‌کارت متعلق به دخترم است.»

پیرزن متحیر از پرسش‌های این امدادگر درباره دخترش و درخواست او مبنی بر تماس با او شده بود:«مجبور شدم بگویم مدارک دختران را پیداکرده‌ام و باید به دستش برسانم. وقتی از محل پیدا شدن مدارک خبردار شد، توضیح داد که روز جمعه برای تفریح به آن منطقه رفته‌اند.»

بعد از این تماس، صاحب کیف با مهناز تماس گرفت، البته او تا آن لحظه از گم‌شدن کیفش خبر نداشت:«وقتی متوجه شد کیف پول داخل کیف دوشی بوده، شوکه شد؛ چراکه فکر می‌کرد کیفش در صندوق عقب ماشین است و از آنجا که تازه به منزل رسیده و هنوز وسایل را خارج نکرده بودند، خبر از این اتفاق نداشت.»

 

تقدیر از امدادگر هلال احمر

قرارشد برای تحویل گرفتن کیف فردای همان روز به دفتر نمایندگی جمعیت هلال احمر هوراند بروند:«وقتی کیف را تحویل گرفتند، باورشان نمی‌شد که محتویات هر دو (کیف دوشی و کیف پول) دست نخورده باشد. ضمن تقدیر از نیروهای هلال احمر،گفتند که از امروز اعتماد و ایمان‌مان به جمعیت هلال احمر بیشتر شد؛ جمعیتی که در مواقع بحرانی مانند سیل و زلزله همه اموال مردم زیر دست‌شان است.»

مهناز حالا خوشحال است، نه برای اینکه او کیف را پیدا کرده و با سماجتی مثال‌زدنی صاحبش را یافته است، بلکه برای اینکه در سایه کاری که انجام داده،یک ستاره به ستاره‌های جلب اعتماد مردمی به هلال احمر افزوده شده است:«ما داوطلبان شناسنامه و هویت هلال احمر هستیم. اگر خطایی از ما سربزند، به نام جمعیت رقم می‌خورد و اگر افتخاری کسب می‌شود باز به نام این جمعیت ثبت می‌شود.»

 

 

17 سال است عاشق هلال احمرم

هفده سالی از سابقه آشنایی مهناز حسن‌زاده با جمعیت هلال احمر می‌گذرد. بانوی 37ساله‌ای که کارشناس روانشناسی است و در کنار فعالیت‌های داوطلبانه‌اش، در حوزه آسیب‌های اجتماعی، به‌خصوص آسیب‌هایی که زنان را تهدید می‌کند،مشغول کار است:«روحیه داوطلبی را در شغلم هم دارم. شاید باورتان نشود، اما کار دلی بیشتر به آدم می‌چسبد. من به‌واسطه شغلم، با زنان آسیب‌دیدهیا در معرض آسیب زیادی برخورد دارم. زنانی که گاه از زندگی نا‌امیدند که سعی می‌کنم دریچه‌های امید و زندگی را به رویشان باز کنم. برای مثال، چند سال پیش، با برگزاری دوره خیاطی به‌صورت داوطلبانه برای این زنان، باعث شدم خیلی از آنها از لحاظ مالی مستقل شوند.»

مهناز وقتی دانشجو بود، دوره‌های امدادی را در دانشگاه تبریز فراگرفت.او همیشه سعی می‌کند از این آموزش‌ها برای کمک به بهبود وضعیت زندگی و نجات جان انسان‌ها استفاده کند:«به هوراند که برگشتم، اینجا شعبه هلال احمر نداشت، اما من از دوره‌هایی که دیده بودم، هر جا می‌توانستم استفاده می‌کردم. مثلا، در سفری که به همراه خانواده بودم و مسیر تبریز- هریس را طی می‌کردیم، با تصادفی وحشتناک مواجه شدیم. دو نفر از سرنشینان خودرویی به‌شدت مصدوم شده بودند. مردم به اورژانس خبر دادند، اما لازم بود قبل از رسیدن اورژانس، کاری کنم تا مصدومان زنده بمانند. اقدامات اولیه را برای آنهاانجام دادم و سریکی‌شانرا در وضعیتی قرار دادم که خونریزی راه تنفسی‌اش را نبندد. همین باعث شد تا رسیدن اورژانس آنها زنده بمانند.»

 

هلال احمر هوراند نیازمند تقویت

اسلام غضنفری، رئیس نمایندگی هلال احمر در شهرستان هوراند، ضمن تقدیر از این امدادگر هوراندی می‌گوید:«شهرستان هوراند جزو مناطق محروم است که در منطقه‌ای صعب‌العبور هم قرار گرفته. فعالیت جمعیت هلال احمر در این منطقه می‌تواند امید مردم در مواقع بحرانی باشد.»

او با اشاره به حمایت‌های فرمانداری هوارند و رئیس جمعیت هلال احمر استان آذربایجان شرقی از این شعبه اضافه می‌کند:«با توجه به عمر کوتاه این شعبه، نیازمند تقویت جمعیت هلال احمر هوراند هستیم تا بتوانیم در مواقع بحرانی خدمات بیشتر و بهتری به مردم ارائه کنیم.»

 

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.