آقای سرهنگی گفت نامه را بگیر!
تاریخ شفاهی جنگ و دفاع مقدس چگونه شکل گرفت و مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی چه نقشی در آن داشتند؟
محمد اسماعیل حاجیعلیان: مدتی بعد از پایان جنگ، تمایل به روایت ماجراهای جنگ در بعضی از رزمندگان قوت گرفت. عدهای از آنها که دستی به قلم داشتند شروع به نوشتن کردند. اما این گروه به خاطرهنویسی نپرداختند، بلکه رفتند سراغ داستاننویسی؛ چهرههایی نظیر احمد دهقان، حبیب احمدزاده، مجید قیصری و…. در واقع در قالب روایتهای داستانی، به ماجراهایی پرداختند که بر آنها گذشته بود، نه اینکه مستندنگاری کنند. این گروه تجاربی را که در جنگ داشتند در داستاننویسی به کار بستند. در این میان آقای مرتضی سرهنگی و جریانی که همراه او شروع به کار کرده بودند، به خاطر سابقه روزنامهنگاری و فعالیتهایی که در این زمینه داشتند، مسیری تازه را طرحریزی کردند.
محمد اسماعیل حاجیعلیان: مدتی بعد از پایان جنگ، تمایل به روایت ماجراهای جنگ در بعضی از رزمندگان قوت گرفت. عدهای از آنها که دستی به قلم داشتند شروع به نوشتن کردند. اما این گروه به خاطرهنویسی نپرداختند، بلکه رفتند سراغ داستاننویسی؛ چهرههایی نظیر احمد دهقان، حبیب احمدزاده، مجید قیصری و…. در واقع در قالب روایتهای داستانی، به ماجراهایی پرداختند که بر آنها گذشته بود، نه اینکه مستندنگاری کنند. این گروه تجاربی را که در جنگ داشتند در داستاننویسی به کار بستند. در این میان آقای مرتضی سرهنگی و جریانی که همراه او شروع به کار کرده بودند، به خاطر سابقه روزنامهنگاری و فعالیتهایی که در این زمینه داشتند، مسیری تازه را طرحریزی کردند. مبنای این مسیر هم پرورش خاطرات رزمندگان یا علاقهمندانی بود که دوست داشتند خاطرات رزمندگان را بنویسند. اما کار ویژهای که آقای سرهنگی و آقای بهبودی در دفتر مطالعات جنگ در آن سالها انجام دادند، پرورش روایتهای جذاب بود. چون خاطرات رزمندگان به لحاظ جذابیتهای روایی، تا پیش از آن دو دسته بود؛ اگر راوی خوشبیان بود و خاطراتش را بهخوبی روایت میکرد، متن خاطراتش هم طبیعتا خواندنی از آب درمیآمد اما اگر چندان به فن بیان و یا تفصیل روایت و شرح جزئیات وارد نبود، خاطراتش هم متن سادهای میشد که شاید رغبت عدهای را برای مطالعه برنمیانگیخت. این شد که آقای سرهنگی و بهبودی شروع کردند به پرورش گروهی که بتوانند در کنار روایت خاطره راوی، آن را جذابتر ارائه بدهند. در این مسیر مؤلفههای زیادی را هم به کار بستند؛ از جمله توصیف، تشریح جزئیات، پردازش جنبههای احساسی، استفاده از ترفندهای روایی و غیره.
بنای این رویکرد بر این بود که هم استناد واقعه خدشهدار نشود و هم اینکه جذابتر باشد و حرکتشان هم بهتدریج تبدیل به جریانی شد که مخاطبان را با خود همراه کرد. طبیعی هم بود. به هر حال هر خوانندهای مطالعه روایتی پخته و جذاب را بیشتر دوست دارد تا خواندن یک روایت ساده یا ملالانگیز. در ادامه هم این جریان تبدیل به نهضت شد و علاقهمندان بیشتری پیدا کرد. رهبر انقلاب هم که با مطالعه بعضی از این آثار، دستاندرکاران چنین نهضتی را در بیانات خود تشویق کرده بودند، بسیار مؤثر بودند. ایشان تقریضهایی بر چند کتاب نوشتند و به این ترتیب انگیزه خاطرهگویان، راویان، نویسندگان و مدیران نشرهای مختلف را در این زمینه تقویت کردند. محور این جریان هم حوزه هنری و انتشارات سوره مهر بود. به این ترتیب جریانی که تبدیل به یک نهضت شده بود، با موفقیتی بیشتر راهش را پیدا کرد و همچنان ادامه یافت. از جمله مشوقهایی هم که در این زمینه همراه شد، اختصاص بخشهایی در جوایز بود با عنوان بخش مستندنگاری یا خاطرهنگاری و خاطرهنویسی. به عنوان مثال در جایزه جلال، این بخش اضافه شد و حرکت مؤثری در این زمینه بود. چون داوران هم با نگاه حمایتی به این بخش نگاه میکردند و هیچ سالی نبود که این بخش، برندهای نداشته باشد؛ حمایتی که متأسفانه در بخش داستان کوتاه و رمان به این شکل اتفاق نیفتاد. بنابراین حمایتهای مختلف و مشوقهای مؤثر به رشد و تکامل این جریان کمک کرد و به ثمر رسید. درحالیکه اگر همین حمایت از داستان کوتاه و رمان هم صورت میگرفت، شاید امروز در نقطه بهتری در این زمینه قرار میگرفتیم. امروزه شاهد نشرهایی هستیم که تخصصی فقط در زمینه مستندنگاری فعالیت دارند.
آسیبی که به این جریان می توانست وارد شود تحلیل امروزی راویان از اتفاقات دیروز بود. راویان دوست دارند با ذهنیت امروزشان اتفاقات سالیان گذشته را روایت کنند که این بزرگترین آسیب علمی در جریان مستند نگاری است. آقای سرهنگی شدیدا جلوی این تحلیل ها می ایستاد و رویش خط می کشید و تذکر می داد که نویسنده تنها از راوی بخواهد اتفاق را روایت کند بدون افزودن تحلیل هایش. این مقوله در بین فرماندهان بیشتر اتفاق می افتاد و از چالش های نویسندگان این پروژه هاست. تحقیق و مطالعه درباره تاریخ جنگ و تاریخ معاصر هم می توانست نویسندگان را در نوشتن خاطرات توانمندتر کند، پس آقای بهبودی به تدوین پژوهشی در زمینه اسناد فعالیت های گروه ها و سازمان های آن دوره پرداخت تا راهنمای نویسندگان باشد. این گسست زمان به جای چالش تبدیل به یک ویژگی روایی برای این کتب شد.
اما درباره آقای سرهنگی باید بگویم که بنده خودم در پروژهای خدمت ایشان بودم؛ پروژه فرماندهان نیروی دریایی و خاطراتشان در خرمشهر. من روایت خاطره سلیمان محبوبی، ناخدا یکم از تکاوران خرمشهر را به عهده داشتم؛ فردی که در آن زمان مسئول حفاظت گمرک خرمشهر بود. ضمن اینکه از فضای داستاننویسی هم آمده بودم و به هر حال پیشزمینههای زیادی در این زمینه داشتم. در مجموع بنده مصاحبهها را انجام دادم، کار را پیاده کردم و به اتمام رساندم که منتشر شود. اما نکتهای در این میان به نظرم میرسد که مربوط است به دقت آقای سرهنگی اینکه چه میزان به دنبال جذابیت کار بود. ماجرا برمیگشت به نامهای که ناخدا محبوبی در مصاحبهاش از آن صحبت کرده بود؛ نامهای به همسرش در جنگ سی و چند روزه پیش از اشغال خرمشهر. ناخدا محبوبی نامه را در اختیار نداشت اما فحوای آن را به من گفت و من با توجه به حرفهایی که زده بود و شناختی که از او پیدا کرده بودم، نامه را نوشتم و آن در کتاب درست یک پا روی زمین قرار دادم. آقای سرهنگی وقتی کار را خوانده بود، دور نامه خط کشیده و گفته بود این نامه یکی از شاهکارهای روایت جنگ میشود. بعد تأکید کرد هر طور شده اصل این نامه را از راوی بگیر چراکه باید سندیت داشته باشد. من گفتم این دقیقا بر اساس صحبتهای راوی آورده شده. در واقع آنچه را راوی در نامه گفته، من آوردهام. البته جملهبندی، جملهبندی من است اما فحوای کلام، همان است. اما آقای سرهنگی گفت کاش میشد اصل نامه را به دست آورد چون فوقالعاده و صمیمانه است. جالب است وقتی کتاب را هم برای مطالعه به راوی دادم، انگار دقیقا همان نامهای بود که آن زمان نوشته بود. در واقع مقصودم دقت آقای سرهنگی در کار بود و اینکه گاهی به بازسازی استنادات با تأیید راوی دست میزنند که اقدامی بسیار جالب و مؤثر در کتابهای خاطرات است. به این ترتیب با تأیید ایشان کاری در این پروژه شکل گرفت که واقعا زیبا بود و جذابیت روایت را بالاتر برد. نکته جالب دیگر برای من در این کار این بود که دختر راوی بعد از خواندن کتاب درست یک پا روی زمین پدرش را در آغوش گرفته و گفته بود ببخشید بابا نمی دانستم اینقدر در زندگیت سختی کشیده ای! من خیلی خوشحال شدم که روایتم باعث شده دختری پدرش را بهتر بشناسد.
حسرتم در این جریان این است که به رزمندگان عادی کمتر پرداخته شده و شاید هم اصلا پرداخته نشده باشد. رزمندگانی که هرچند فرمانده نبوده اند اما زندگی ها و روایت های جذابی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران دارند. تا یادم نرفته زنده یاد محسن سلیمانی و گروه ترجمه اش هم در ترجمه و تدوین کتب نظری خاطره نویسی و داستان نویسی نقش بسزایی داشته اند که بار علمی این جریان را به دوش کشیده اند. همچنین شکل گیری گروه ادبیات دفاع مقدس و پایداری در دوره ارشد ادبیات هم به بدنه علمی این جریان کمک کرده است. همه این حمایت ها و تلاش ها نتیجه اش این شده که امروزه فعال ترین جریان ادبی کشور؛ مستندنگاری جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است.