در این مسابقه همه بازندهایم
قبلا درباره این پدیده جالب ملی که همه میخواهند وجهی از تمایز و برتری داشته باشند نوشتهایم. موضوعی که البته جدی هم گرفته نشده و به نظر اغلب مردم و حتی کارشناسان فان است. اما اگر دقیق شویم داستان جدی است. اگر قبلا برای شوخی و سرگرمی بود، حالا دیگر نیست. پدیده هم کاملا فراگیر است و به یک شهر و دو شهر و یک قومیت و دو قومیت خلاصه نمیشود. شما سرتاسر ایران را بگردید، کمتر شهری را پیدا میکنید که برای خودش عنوان و تیتری نداشته باشد. از شهری که میگوید شهر اولینهاست تا عروس کویر و شهرهای مقدس و شهر نصف جهان و شهر باران و شهر مقاومت و صدها عنوان دیگر. تعداد عناوینی هم که از گذشته به ارث رسیده بسیار اندک است و اغلب این صفات جدیدند. همین دور وبر تهران را نگاه کنید؛ وسط جاده هراز که میرسی، زده به دیار علویان خوش آمدید. استان البرز که تا همین چند وقت پیش کرج بود و حالا به اسم مستطاب البرز مفتخر شده خود را قطب صنعت و فناوری میداند. قزوین خود را پایتخت خط ایران مینامد و سمنان پایتخت کاروانسراهای تاریخی ایران است. ورامین قطب تولید غلات در کشور است و قم هم که برای خودش عناوین بسیاری دارد. از مازندران و گیلان نگوییم بهتر است. که در هر منطقهشان بهشتی گمشده پنهان است و هر روستا به زعم خود اعتباری جهانی دارد. خلاصه کشور پر از پاریسهای کوچولوست و هر قریه و دیاری به نان شب هم محتاج باشند از نظر ادعا و اتیکت خود را صاحب معیارهای جهانی میبینند.
اینها همه قبلا هم بود و البته هرچه میگذرد نقش ها پررنگتر میشود و مردم بیشتر باورشان میشود که هر ناکجاآباد برای خود شهر مطرحی است. ماجرایی که میتوانست اصلا یک قصه جذاب و سرگرمکننده باشد و ایرادی هم نداشت، اگر خودمان هول برمان نمیداشت و جوگیر این داستانها و القاب نمیشدیم. اما حالا این تفاوتها و این تمایز دارد کار را به جاهای تازهای میکشاند. نمونهاش را میشود در مسابقات تلویزیونی دید؛ جایی که هر کس برای جمع کردن میداند که باید روی لهجه و همشهریگری حساب ویژهای باز کند و همیشه این فرمول جواب میدهد. شما از هر شهر و استانی که باشید کافی است کمی پیازداغ را زیاد کنید و از ایل و تبارتان بگویید و خون پاک همشهریهایتان را به جوش بیاورید تا آرا و حمایتها به نفعتان سرازیر شود. چرایش برای نویسنده دقیقا مشخص نیست، اما تردیدی ندارم که پای رقابت و کلکل اگر وسط باشد، کرمانیها میخواهند روی خراسانیها را کم کنند و بوشهریها و خوزستانیها حسابی از خجالت یزدیها درخواهند آمد. ترکها و لرها و گیلکها و بقیه هم به جای خود. لابد این کورس را دیدهاید. از مسابقات و رقابتهای داخلی تا حتی برنامههای ماهوارهای که پای رای و انتخابی در میان بوده و مدعیها سریع حکایت شهر و زبانشان را وسط کشیدهاند و مردم بالافاصله به صف شدهاند. موضوعی که به نظر غریب است و بعید است معادلش را بشود جایی در دنیا پیدا کرد و نمیشود ساده از کنارش گذشت. هیچ هم با رقابتهای شمال و جنوب و بالادهی پاییندهیها قابل مقایسه نیست. اینها را قبلا داشتهایم و برایمان آشناست. این که شهرهای بزرگ و مطرح نزدیک به هم با هم کل دارند را نمیگوییم.
شما از هر شهر و استانی که باشید کافی است کمی پیازداغ را زیاد کنید و از ایل و تبارتان بگویید و خون پاک همشهریهایتان را به جوش بیاورید تا آرا و حمایتها به نفعتان سرازیر شود
همه میدانند که انزلیچیها با رشتیها همیشه در کشمکشاند و آملیها با بابلیها کلکل دارند و همهشان با قائمشهریها در کریخوانیاند. قزوینیها با زنجانیها سابقه طولانی رقابت داشتهاند که آخر سر هم به جداییشان از هم منجر شد. اینها را نمیگوییم. این که هر استان و شهری داعیه برتری داشته باشد و بخواهد خودش را مفتخر به افتخاری بداند و دنبال برتریجویی باشد اما موضوعی قدیمی نیست و ریشه در مسائل اجتماعی دارد. این که نماینده شهرها بخواهند با تکیه بر قومیتشان هوادار جمع کنند و احیانا مردم را به نفع خود و علیه بقیه برانگیزند، دارد بیشتر به چشم میآید. این که رییس شورای شهر به زباناش بنازد و به بقیه حمله کند که اگر بلد نیستید بفرمایید بیرون دارد بیشتر به چشم میآید. اتفاقاتی که قبلا در این حجم و با این تکرار دیده نمیشد. اوضاعی که جامعهشناسان باید بیایند دربارهاش صحبت کنند که آنها هم اغلب درگیر معضلات دیگرند.
موضوع را جدی میبینم و پیگیرش هستم چون نشانههای این افتراق به شکل ناخوشایندتر و نگرانکنندهتری دارد خود را نشان میدهد. مثلا در مسابقات فوتبال و جایی که حمایت از تیم شهر و صفآرایی مقابل تیمهای دیگر کار را جدی و ناموسی میکند و به فحاشی و درگیری منجر میشود. اگر تعارف را بگذاریم کنار و نخواهیم مشکلات را با جارو زیر فرش بزنیم، اینجاها میشود دید که قومیگری و هل من مبارز طلبیدن علیه بقیه، خیلی سفت و علنی است و دارد هزینه به بار میآورد. وقتی تیمی از تهران به جنوب یا شرق یا غرب میرود یا وقتی تیمی از آذربایجان به جنوب کشور میرود و بالعکس. موضوع در تهران کمتر به چشم میآید چون تهرانی بودن اساسا مسئله بغرنجی است و این شهر قومیت و فرهنگ درهمجوشی دارد و مردمانش یا رگ و ریشه تهرانی ندارند یا زیاد بابت آن غیرتی نمیشوند. اما جریان را به شکل وخیمی میتوانید در بیشتر ایالتها و مناطق کشور دنبال کنید و وقت که بگذارید، شما هم مثل من نگران میشوید.
اینجا هم قصدم کمی سر و صدا و جلب توجه بود. میدانم که مسئله پیشپاافتاده نیست و راهحل یکخطی هم ندارد. خواستم بگویم حواسمان باشد. بگویم که چنین رقابتها و چنگ و دندان نشان دادنهایی در نهایت برنده ندارد و در آن همه بازندهایم. حالا هی برای شهر و محلهتان عنوان و قهرمان و داستان تاریخی جور کنید و آن را در چشم بقیه فرو کنید.