درسی برای مداحان و دوستداران اهل‌بیت

امروز روز ولادت باسعادت حضرت زينب كبري (س) است؛ روزي كه به نام «روز پرستار» در تقويم رسمي ايران به ثبت رسيده است اما ايشان علاوه بر الگو بودن براي پرستاران، درس هاي بسياري نيز براي مداحان و همه دوستداران اهل بيت (ع) دارند.

به گزارش شهروندآنلاين، حضرت زینب کبری(س)، سومین فرزند و نخستین دختر امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س)، در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم (یا به قولی ششم هجری قمری) در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. نام «زینب» را ترکیبی از دو کلمه «زین» و «أب» می‌دانند؛ به معنی «زینت پدر». انتخاب این نام از سوی خاندان اهل‌بیت(ع)، فوق‌العاده بامسماست و درواقع پیامی است به اعرابی که همچنان در رسوم جاهلی خود مانده‌ بودند و فرزند دختر را مایه حقارت تلقی می‌کردند. درواقع مولای متقیان با چنین انتخابی، بر پیام پیامبر مهر و رحمت، حضرت محمد(ص) نسبت به فرزند دختر تأکید داشتند. همچنین از القاب حضرت زینب(س)، «عقیله بنی‌هاشم» بود. «عقیله» هم‌ریشه با «عقل»، به‌معنای بانوی خردمند است. همچنین زن کریمه و اصیل و صاحب نسبی را گویند که در میان خاندان و خویشان، ارجمند و عزتمند و قابل احترام باشد. در عین حال «عقیله» در فرهنگ عرب به زنی گفته می‌شود که مسائل را با صبر و بردباری حل و فصل می‌کند و دوراندیش و عاقبت‌اندیش و آینده‌نگر است. حضرت زینب(ع) در واقعه کربلا و پس از آن، چنان نقش عظیمی در احیای آیین پیامبر(ص) ایجاد می‌کند که الحق چنین لقبی برازنده ایشان است.

علت نام گذاری این روز به نام «روز پرستار» این است که حضرت زینب پرستاری امام زمانش حضرت زین العابدین علیه السلام و دیگر بیماران و مصیبت زدگان اهل بیت را برعهده داشت، و ضمن این که رسالت مهم نگهداری و تبلیغ از نهضت حسینی را به خوبی انجام داد، از پرستاری بیمار کربلا نیز با تحمل آن همه سختی ها و ناملایمات، آنی فروگذار نبود و تا آخرین رمق، دین خود را به مکتب و رهبرش ادا کرد.  هرچند طبیعتا ما در این نوشته کوتاه، نمی‌توانیم به تمام وجوه نقش کلیدی ایشان بپردازیم اما تلاش کرده‌ایم از سخنان ایشان در کوفه و شام، درس‌هایی را گوشزد کنیم که شاید کمتر به آنها اشاره شده باشد.

درسی برای مداحان و دوستداران اهل‌بیت
سید بن طاووس در کتاب «لهوف»، به وداع امام حسین(ع) با اهل‌بیتش اشاره کرده و نوشته است: «امام حسین(ع) به خواهرش زینب فرمود: «ای خواهرم! خاطرت را به تسلیت الهی، تسلی بده. چراکه ساکنان آسمان‌ها و زمین همه می‌میرند، همه خلایق نابود می‌شوند و کسی باقی نمی‌ماند.» سپس رو به اهل‌بیتش کرد و فرمود: «ای خواهرم، ‌ام کلثوم! و ‌ای زینب! و‌ ای رقیه! و ‌ای فاطمه! و ‌ای رباب! متوجه باشید، هرگاه کشته شدم، به‌خاطر عزای من، صورت خود را نخراشید و گفتار نابه‌جا به زبان نیاورید!» همین یک کلام برای بزرگ بانوی اسلام، حضرت زینب(س) کافی‌ست تا بداند پس از شهادت برادر، چگونه باید عمل کند. ضمن اینکه درسی است برای تمام مداحان و دوستداران اهل‌بیت. چرا؟ چون حتی در اشعار و سوگ‌نامه‌هایی که از حضرت زینب(س) باقی مانده، ایشان الفاظی را به‌کار برده‌اند که در عین آشکار کردن ظلم ظالمان و ستمی که بر اهل‌بیت(ع) رفته، کوچک‌ترین خدشه‌ای به مقام و عظمت سید و سالار شهیدان و یاران‌شان وارد نشود. چنانچه نقل است ایشان بعد از شهادت سیدالشهداء چنین خواندند که: «در میان آنها که سرهای شهدای کربلا را می‌بردند، رأس مردی را دیدم چنان خورشید درخشیده، تابان بر نیزه. قاتل اما بلند و گستاخ می‌گفت: انا صاحب الرّمح الطویل، انا صاحب السیف الصّفیل، انا قاتل دین الأصیل. من نیزه‌دار سنانی بلند و شمشیری صیقل ‌داده‌ام و کسی را کشته‌ام که حقیقت دین بود.» به این ترتیب یکی از درس‌های خطبه‌ها و سخنان و سروده‌های حضرت زینب کبری(س) برای ما این است که هرگز به‌خاطر ایجاد هیجان یا تأثری زودگذر، مقام و شوکت و عظمت سرور شهیدان و یاران‌شان را از یاد نبریم و ‌شأن ایشان را در عین روایت ظلم و ستم رفته بر آنها، مراعات کنیم.

اما گریه خالی چه فایده‌ای دارد؟
سخنرانی‌های حضرت زینب(س) در کوفه نیز پیام‌ها و درس‌های فراوانی دارد که اینجا تنها به یکی از گوشه‌های آن می‌پردازیم. کوفیان، همان مسلمانانی بودند که در واقعه کربلا، صدای چکاچک شمشیرهایشان برنخاست، اما بر خون حسین(ع) و شهدای کربلا و دستان به زنجیرکشیده اسیران، گریه کردند! درحالی‌که باید بپرسید آن ناجوانمردی و این گریه، چه سازگاری با هم دارند؟! وقتی بانوان اسیر و امام سجاد(ع) را که بیمار بود، از کربلا آوردند، زنان کوفه به گریه و شیون پرداختند. مردم هم با آنان می‌گریستند. حضرت زین‌العابدین(ع) با صدایی ضعیف و رنجور گفت: «اینان بر ما گریه می‌کنند؟! پس چه‌کسی ما را کشته است؟» حضرت زینب(ع) به مردم اشاره کرد که: «ساکت شوید!» آنگاه گفت: «ای اهل کوفه! ‌ای اهل نیرنگ و نفاق! آیا گریه می‌کنید؟ هرگز اشک‌هایتان خشک نشود و شیون شما نایستند. بسیار بگریید و اندک بخندید. به ننگ و عاری آلوده شده‌اید که هرگز از دامان‌تان شسته نخواهد شد. چگونه این ننگ را خواهید شست که‌ زاده پیامبر و سرور جوانان بهشت را که پناه شما در حوادث بود و حجت الهی بر شما و پیشوای سنت‌تان بود، کشتید؟ گناهی زشت مرتکب شدید. بدا به شما! از رحمت الهی دور باشید! تلاش‌تان هدر رفته و دستان‌تان از کار نیک بریده شده و در معامله زیان کرده‌اید. خشم خدا را خریدید و ذلت و خواری به نام شما زده شد…» اینجاست که در واقع حضرت بر این موضوع تأکید دارند که دینی که صرفا به گریه امر کند و منفعل باشد، همان آیین ذلت‌پذیری کوفیان روسیاه است. به بیان دیگر ایشان آیین محمدی را صرفا در دلسوزی برای مظلومان نمی‌دانند و با چنین سخنانی بر این موضوع تأکید دارند که نباید در بزنگاه‌های تاریخی فقط تماشاچی باشیم. درواقع پرسش مهمی که مطرح می‌کنند، این است که چه فایده دارد اگر آستینی برای مظلومان بالا نزنیم و صرفا اهل دلسوزی باشیم؟!

وقتی ابن زیاد، قصد داشت امام سجاد(ع) را به شهادت برساند
حضرت زینب کبری(س) می‌دانست که وظایف تاریخی مهمی برعهده دارد. اول اینکه آورده‌اند زمانی که لشکر عمر بن سعد به خیمه‌ها ریختند، شمر قصد داشت امام سجاد(ع) را به شهادت برساند، اما حضرت زینب(س) با حائل کردن خود میان شمر، اجازه نداد شمر به او نزدیک شود. دوم اینکه وقت آتش زدن خیمه‌ها هم ایشان بودند که امام سجاد(ع) را از مهلکه بیرون کشیدند و نجات دادند. سوم اینکه گفته‌اند هنگام عبور اسراء از قتلگاه، از فرط بیماری و مصیبت وارده، حالت احتضار به امام سجاد(ع) دست داد که گفته‌اند دوباره بانو زینب(س) با رسیدگی به ایشان، از ادامه امامت مراقبت کردند. چهارم زمانی بود که اسرا را نزد ابن زیاد به کوفه بردند. در آن مجلس، امام سجاد(ع) با ابن زیاد گفت‌وگویی داشت و کار به جایی رسید که ابن زیاد امر بر شهادت امام سجاد(ع) داد، اما حضرت زینب کبری(س) مقابل ابن زیاد ایستاد و گفت: «تا من زنده هستم نخواهم گذاشت او را بکشید.» اینجاست که نقل کرده‌اند ابن زیاد رو به درباریان خود گفت: «به خدا قسم می‌بینم اگر بخواهم این جوان را بکشم، اول باید این زن را به قتل برسانم.» به همین دلیل از شهادت امام سجاد(ع) صرف‌نظر کرد.

سخنرانی خطاب به لشگریان یزید که گمان مي کردند پیروز شده‌اند
سال ٦٠قمری برای نخستین بار به‌گونه‌ای بی‌سابقه نوعی بدعت وارد دین محمدی شد مبنی بر خلافت فردی فاسق، عیاش و ناصالح به نام یزید. این اقدام از سوی پدرش معاویه انجام شد تا با موروثی کردن سلطنت، عملاً صفاتی نظیر عدل و تقوا که شایسته حاکمان است، به‌کلی کنار گذاشته شود. برقراری ولایتعهدی یزید در آن جامعه که مدت‌ها از انوار دین محمدی دور نگه داشته شده بودند، فاجعه‌ای تمام‌عیار بود. معاویه بر شمردن اوصاف اهل‌بیت(ع) را حتی در خانه‌ها نیز منع کرده بود. دلیل آن هم روشن است. وقتی صفات اهل‌بیت(ع) نظیر عدل، تقوا، کرم، بخشش، عطوفت، مهر و اینگونه خصائص اخلاقی گفته و دهان‌به‌دهان می‌گشت، آنگاه مردم اخلاقیات معاویه را با خلق و خوی اهل‌بیت(ع) مقایسه می‌کردند و درمی‌یافتند چقدر از آیین اصیل محمدی فاصله گرفته‌اند. به همین سبب بود که معاویه حتی با تطمیع برخی از مردم، از آنها خواسته بود احادیث جعلی درباره اهل‌بیت(ع) پخش کنند تا مردم توان بازشناسی حق از باطل را نداشته باشند. درواقع در این دوره مردم به‌کلی آخرت را از یاد برده بودند و حتی عده‌ای با خود گمان کرده بودند اگر امام حسین(ع) بر حق بود، حتما خداوند به یاری‌اش می‌شتافت! این ازجمله تبلیغات و ترفندهایی بود که شمر و ابن زیاد و بعضی اطرافیان یزید سعی کرده بودند بین مردم پخش کنند. به همین دلیل است که حضرت زینب(س) در بخشی از سخنان خود در مجلس یزید گفت: «ای یزید، آیا گمان برده‌ای حال که جای جای زمین و آفاق آسمان را بر ما گرفتی و بستی… مایه خواری ما و موجب کرامت توست و حکایت از عظمت جایگاه تو دارد؟! آیا چنین اندیشیده‌ای که این‌چنین باد در بینی انداخته‌ای و برق شادی و سرور از دیدگانت می‌جهد؟! حال که دنیا را برای خود مرتّب می‌بینی و گمان می‌کنی امور برایت منظم شده… اندکی آرام گیر! چراکه سخن خدای را فراموش کرده‌ای که فرمود: «گمان مبرند آنان که کافر شدند و ما آنان را مهلت دادیم، (این مهلت) برای آنان خیر است، ما همانا مهلت دادیم آنان را که بر گناه خود بیفزایند و برای آنان عذاب خوارکننده خواهد بود.» (آیه ۱۷۸ سوره آل‌عمران).

هرگز نمی‌توانی یاد و نام را محو کنی…
حضرت زینب کبری(س) در دربار فرزند معاویه ملعون، یزید فاسق، به‌خوبی فساد این دستگاه سراسر آلوده را برملا می‌کند و با اشاره به آیه قرآن (سوره آل‌عمران، ١٦٩) می‌گوید: «آنان را که در راه خدا به شهادت رسیدند مرده مپندار، بلکه زندگان هستند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند… ‌ای یزید! سوگند به خدای که هرگز نمی‌توانی، یاد و نام ما را محو و وحی ما را بمیرانی… این عار و ننگ از تو زدوده نگردد… روزگارت محدود و اندک و جمعیت تو پراکنده گردد، آری، آن روز که ندا رسد: أَلا لَعْنَه‌الله عَلَی الظَّالِمِینَ (همانا که لعنت خدا بر ستمکاران باد). پس حمد تنها از آنِ خدای پروردگار جهانیان است که آغاز ما را با سعادت و مغفرت همراه کرده و برای فرجام‌مان شهادت و رحمت مقرر فرموده است.» وقتی فکر کنیم که این سخنان از دربار یزید تا امروز به‌دست ما رسیده، اولا درمی‌یابیم که چگونه سخن حضرت زینب(س) بعد از قرن‌ها حقانیت یافته و نام و یاد شهدای کربلا همچنان گسترده‌تر از پیش، زنده مانده است. دوم اینکه می‌توانیم به این بیندیشیم که حتی در اوج اسارت، دشواری، سختی و بی‌بضاعتی نیز می‌توان پیام‌آور حق و حقیقت بود. چنانچه پشتوانه ما خداوند باشد و چنانچه پیامی راستین داشته باشیم، چه باک که حتی در اوج مظلومیت، سخن بگوییم؟ چون اگر خداوند امر و اراده فرماید، همین پیام می‌تواند بعد از سال‌ها از دربار ظلم بیرون بیاید و برای تمام آزادگان جهان، عبرت‌انگیز و ظلم‌ستیز باشد.

منابع:
کتاب «خلاصه قیام امام حسین(ع)، نوشته سیدجعفر شهیدی»
کتاب «از ظهر عاشورا تا شام بغداد»، نوشته سیدمحمدحسین راجی، اندیشکده سعداء
کتاب «عقیله بنی‌هاشم» نوشته سالار محمدی، مهرداد عظیمی و بهرام مرادی، انتشارات قانون‌یار

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.