29ساعت در گودال «خوف»

روایت‌های نفسگیر امدادگر هلال‌احمر از پیمایش یکی از غارهای پرآب جهان

غار «پراو» یا گودال «خوف»، غاری بود که محسن شریفی از اعضای جمعیت هلال‌احمر به همراه تیمی از غارنوردان طی مدت 29 ساعت موفق به پیمایش آن شد. غاری که طی دو دهه 40 تا 60 توسط انگلیسی‌ها کشف شد و به علت عظمت و شرایط خاصش تا مدت‌ها تیتر یک رسانه‌های اروپایی بود. این غار با ارتفاع 3100 متری یکی از غارهای پرآب جهان است. شریفی در گفت‌وگو با ما از هیجان، ترس‌ها و دشواری‌های پیمایش این غار می‌گوید.

نامش هم لرزه بر اندام آدم می‌اندازد، پراو، حفره‌ای عمود و سرد که برای پیمایش آن باید ابتدا 3100 متر از کوه بالا رفت. اینها همه اطلاعاتی بود که محسن وقتی عزمش را برای پیماش پراو جزم کرد، می‌دانست، اما به قول خودش شنیدن کی بود مانند دیدن؟ «تجربه غارنوردی‌هایم کم نیست، اما اعتراف می‌کنم که پراو تجربه‌ای کاملا متفاوت بود.»

محسن از جزئیات و موقعیت غار می‌گوید : «در 12 کیلومتری شمال‌شرق شهر کرمانشاه، در میان کوه طاق‌بستان و کوه بیستون منطقه‌ای به نام میدان پراو قرار دارد. ساعت 8 صبح به سمت غار حرکت کردیم. تیم 18 نفره‌ای که سه نفر از اعضای آن را بانوان تشکیل می‌دادند. شور و هیجان خاصی برای پیمایش این غار داشتیم، البته ترس‌مان هم زیاد بود، چراکه قصه‌ها و روایت‌های زیادی از فوت‌شدن 10 نفر در چاه شماره 18 غار داشتیم.»

حرف‌هایمان به عمق چاه و شرایط سخت پیمایش می‌رسد: «غار در ارتفاع 3100 متری از زمین قرار دارد، اما عمقش 752 متر است و دهانه‌ای 26 متری دارد. سه بانوی غارنوردی که تیم ما را همراهی می‌کردند، به خاطر سختی شرایط پیمایش به ترتیب در چاه‌های اول، سوم و هجده مجبور به بازگشت شدند.»

پیمایش غار پراو به تنهایی امکانپذیر نیست، چراکه در طول مسیر پیمایش باید بین 500 تا 600 متر طناب‌ریزی انجام شود: «گروه ما، یک گروه حرفه‌ای بود که در قالب دو تیم پیشرو و پسرو به پیمایش غار پرداختند.»

یکی از شروط اصلی پیمایش این غار این است که غارنوردان نباید اجازه دهند لباس‌هایشان خیس شود: «دمای هوا در غار صفر و گهگاه هم زیر صفر است. به همین علت خیس‌شدن لباس، غارنوردان را با چالش‌های بسیار روبه‌رو می‌کند.» ترس از خیس‌شدن لباس‌ها باعث می‌شود تا هنگام ورود چندین دست لباس روی هم تن کنند، البته شدت سرما به حدی است که لباس‌ها کفاف نمی‌دهد و گاهی بچه‌ها مجبور می‌شوند برای گرم‌کردن خود از قرص‌های الکل زیر پتوی نجات استفاده کنند: «هر قرص بین 5 تا 10 دقیقه گرم‌مان می‌کرد.»

 

از معبر 39 پله تا آرواره‌های وحشی

«دیوارهای غار به حدی سرد بود که کسی جرأت دست زدن به آنها را نداشت. دست‌زدن همان و از بین رفتن حرارت دمای بدن همان» اینها را محسن شریفی با شور خاصی تعریف می‌کند:‌ «یکی از معبرهای سخت این غار در چاه بیست‌وچهارم قرار داشت که به نام معبر حرام‌زاده مشهور است. برخلاف تمام مسیر در این معبر باید خیس می‌شدیم تا بتوانیم راحت مسیر را طی کنیم.»

پیماش مسیر در معبر حرام‌زاده به صورت سینه‌خیز و داخل آب است و شرط اصلی برای موفقیت در آن مدیریت انرژی، نگهداری نور لامپ و تقسیم انرژی باقی‌مانده برای برگشت است. درست است حسابی در این معبر سخت و نفس‌گیر خیس شدیم، اما این معبر در برابر معبر 39 پله هیچ بود. معبری که در ظاهر 39 پله است، اما برای ما حکم 390 پله را داشت.

هر پله حوضچه‌ای داشت و باید با گذشت از این حوضچه‌ها خود را به پله بعدی می‌رساندیم.»

39 پله با همه سختی‌هایش به قول شریفی به پای معبر آرواره‌های وحشی بین چاه‌های 15 و 16 نمی‌رسد، چراکه حرکت عرضی غارنوردان در این مسیر نفس‌گیر و سخت‌تر از هر مسیر دیگر بوده است.

شریفی در ادامه حرف‌هایش به تجربه‌های غارنوردی‌اش اشاره می‌کند: «تمام تجارب غارنوردی که تا به امروز داشتم، پرهیجان و خاطره‌انگیز بود، اما این تجربه را باید شاه تجارب خود بدانم.»

محسن امسال هم دو اکتشاف غار جدید داشته است؛ یکی در خوزستان با عمق 120 متری که در باغ ملک خوزستان قرار دارد و به بلندترین غارچاه خوزستان مشهور است و دیگری چاه غاری در استان مرکزی با عمق 150 متر.

محسن سی‌وپنج ساله 17 سال است که در تیم امدادونجات کوهستان جمعیت هلال‌احمر استان مرکزی شهر اراک فعالیت دارد و در طول این سال‌ها خاطره‌های تلخ و شیرین زیادی برای روایت‌کردن دارد.

قصه عضویتش در جمعیت هلال‌احمر به سال 82 برمی‌گردد و می‌گوید: «از یک طرف به واسطه دوستان کوهنوردم که در جمعیت فعال بودند، از سوی دیگر به واسطه همسایگی فروشگاهم با ساختمان جمعیت هلال‌احمر با این مجموعه آشنا شدم.»

نجات دو کوهنورد

یکی از بهترین خاطره‌هایش برمی‌گردد به نوروز سال گذشته و نجات دو کوهنور گرفتار در بلندترین دیواره خاورمیانه: «روز دوم عید بود، ساعت 11 شب که خبر رسید دو نفر در دیواره لجور گرفتار شده‌اند.

با مسئولیت خودم به این نقطه حرکت و بخش زیادی از مسیر را سنگ‌نوردی کردیم و با ایجاد کارگاه زمینه برگشت این دو نفر را فراهم کردیم، اما صد متر از مسیر را باید تنها می‌رفتم.

از دوستانم خواستم فقط حمایتم کنند.به سختی خود را به این دو نفر رساندم، به حدی ترسیده بودند که نفر اول عینک طبی‌اش را انداخته بود پایین و نفر دوم کلا رمزهای گوشی‌اش را فراموش کرده بود. وقتی نیروهای امدادی را در محل دیدند، از شدت ذوق و شوق باورشان نمی‌شد. این خاطره خوب باعث شده تا هنوز برای احوالپرسی با من تماس بگیرند.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.