عبدالحکیم بهار، مرد بلوچی که فعالیتهای داوطلبانهاش در حوزه کتاب و کتابخوانی شهرتش را به آن سوی مرزها برده، اهل و ساکن یکی از دورترین روستاهای کشور در سیستانوبلوچستان است.
10 سالی میشود که همه، روستای «رمین» را به کتابخانهاش میشناسند، نه به صیادان و جاذبه زیبای گردشگریاش! «عبدالحکیم بهار» یکی از نامزدهای جایزه «آسترید لیندگرن» یکی از معتبرترین جوایز ادبی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان هم شده است. جایزهای که بین نویسندگان به جایزه نوبل کودکان هم شهرت دارد. همانطور که آسترید لیندگرن از بیخ و بن ادبیات کودکان سوئد و جهان را دگرگون کرد.
عبدالحکیم هم انقلابی در کتابخوانکردن اهالی روستای رمین به پا کرد. به بهانه هفته کتاب و کتابخوانی سراغ او رفتهایم تا برایمان تعریف کند چطور زندگیاش با یارمهربان گره خورده است.
متولد روستای لیپار از توابع چابهار است، همان روستایی که به عروس چابهار هم شهرت دارد و تالاب صورتیرنگ زیبایش علت این نام و نشان روستا شده است.
عبدالحکیم بهار تا پنج سالگی در این روستا بزرگ شد و کودکانههایش را در حاشیه همین تالاب زیبا پشت سر گذاشت: «هر وقت خسته از بازی به خانه میرفتم، مادربزرگم که از قضا سواد هم نداشت، مرا مینشاند و روزنامه تاریخ گذشته را به دست میگرفت و شروع میکرد به قصهسرایی؛ از این تکه کاغذهای کهنه که گاه رنگ و رویی هم نداشتند. اما من فارغ از شکل روزنامهها، عاشق شنیدن قصههایی بودم که مادربزرگ به هم میبافت.»
بعد از مهاجرت خانواده از لیپار به سمت رمین، عبدالحکیم در حسرت شنیدن روزانه قصههای مادربزرگ میماند و این لذت تنها برای او هفتهای یک تا دو بار تکرار میشود: «دانشآموز دوره ابتدایی بود که یک روز برای احوالپرسی مادربزرگ به روستای لیپار رفته بودم، دیدم بچهها کتابهایی غیر از کتابهای درسی در دست دارند؛ مثل بزبز قندی. کتابهای قصه ساده برای بچهها. اما چون تا به حال جزو کتاب درسی، کتاب دیگری ندیده بودم، برایم جذاب بود.» دیدن این کتابها همان و علاقهمندشدن عبدالحکیم به کتابخواندن همان!
«حدودا دوازده ساله بودم که برای اولینبار به شهر رفتم. همانجا با کیهان بچهها آشنا شدم. باورم نمیشد مجلهای مختص ما بچهها وجود داشته باشد. آخرین صفحه مجله اما جذابیت زیادی برایم داشت؛ چون به معرفی کتابها پرداخته بود. بعد از این ماجرا بود که کارم شد پول جمعکردن و کتابخریدن!»
یک اتاق خانه شد کتابخانه
کتابهایی که عبدالحکیم از کودکی تا جوانی میخرید، او را تا بعد از ازدواج هم همراهی میکرد.
گهگاهی آنها را به بچههای روستا امانت میدهد و گاهی هم خودش در ساحل دریا کتابها را برای بچهها میخواند تا اینکه در سال 1383 در آستانه فرارسیدن سال نو به پیشنهاد همسرش تصمیم میگیرد کتابها را به کتابخانه مدرسه هدیه دهد و فضای خانه کمی باز شود: «کتابها را که حدود 400 جلد میشد، جمع کردم و به کتابخانه مدرسه بردم اما برخلاف انتظارم مسئولان مدرسه از اهدای کتابها استقبال نکردند و با بهانههایی مانع از انجام این کار شدند. دست از پا درازتر به خانه برگشتم. وقتی همسرم کتابها را همراه با حال نزار من دید، پیشنهاد داد یکی از اتاقهای میهمان را تبدیل به کتابخانه کنیم. باورش سخت بود اما حقیقت داشت. بچههای روستا را صدا کردم. همه آمدند با شوق و ذوق فضای اتاق را برای تبدیلشدن به کتابخانه آماده کردند. اوایل تعداد بچهها حدود 20 نفر بود اما بعدها به 70 نفر رسیدند و امکان اداره کتابخانه در خانه وجود نداشت. با کمک شورای روستا و دهیاری، کانکس زهواردررفته و کهنهای که سالها در روستا بلااستفاده مانده بود را برای تأسیس اولین کتابخانه روستایی آماده کردیم.
تأسیس این کتابخانه همزمان با برگزاری اولین جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب شد. بالغ بر 600 روستا در این جشنواره شرکت کردند و روستای رمین توانست در میان 10 روستای برگزیده قرار بگیرد. بخشی از جایزه نقدی بود و ما حدود 10میلیون تومان کتاب برای کتابخانه تهیه کردیم. باقی جایزه هم به ساماندهی کانکس و تجهیزات سختافزاری آن اختصاص یافت.»
تکرار این موفقیت در دومین جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب برای روستای رمین باعث شد تا علاقه بچههای روستا در حوزه کتاب و کتابخوانی اوج بگیرند. عبدالحکیم هر کاری که احتمال بدهد میتواند به رونق کتابخوانی روستا کمک کند، انجام میدهد: «من شاغل حوزه بهداشت و درمان هستم، به همین علت تعامل خوبی با مردم منطقه دارم و همیشه سعی کردم در کنار خدمات بهداشتی و درمانی، خدمات فرهنگی و کتابخوانی هم به مردم ارایه کنم. همین مسأله باعث شد تا بر جمعیت کتابخوان روستا افزوده شود.»
جداسازی کتابخانه کودکان از بزرگسالان
کتابخوانهای روستا آنقدر زیاد میشوند که عبدالحکیم مجبور میشود بخش کودک و نوجوان را از بخش بزرگسال جدا کند: «7 هزار جلد کتاب در حوزه کودک و نوجوان داریم و 6 هزار جلد هم کتاب در حوزه بزرگسال.
همه این کتابها در همان کانکس بود تا اینکه دانشگاه علوم پزشکی ایرانشهر مرکز درمانی بزرگی در رمین ساخت و خانه بهداشت سابق خالی شد.
از این فرصت استفاده کردم و پیشنهاد تبدیل خانه بهداشت به کتابخانه را دادم. برخی محدودیتها اجازه این کار را نداد اما از راه دیگری به هدفمان رسیدیم.
در واقع با تبدیل این ساختمان به کانون سلامت بخشی از فضا را به کتابخانه بزرگسالان تبدیل کردیم و امیدواریم با تکمیل ساختمان کتابخانه رمین که با همکاری بنیاد دکتر مجتهدی و منطقه آزاد چابهار در دست ساخت است، هر چه زودتر شاهد بهرهبرداری از کتابخانه رمین باشیم.»
کاروان سفیران دانایی
البته عبدالحکیم تنها به فکر کتابخوانکردن اهالی روستای رمین نیست، او میکوشد تا تمام روستاهای اطراف رمین هم کتابخوان شوند و این کار را با مینیبوس کتابخانه سیار انجام میدهد: «کاروان سفیران دانایی روستای رمین با همکاری بچههای روستا، روستا به روستا مراجعه کرده، برای بچهها کتابخوانی میکنند و کتابها را به امانت میدهند.»
عبدالحکیم معتقد است دانایی و کتابخوانی میتواند مردم مناطق محروم را آگاهی ببخشد، به همین علت او میکوشد تمام اقشار سهمی در فعالیتهای او داشته باشند: «یکی از طرحهایی که همسو با ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی انجام دادیم، طرح سبدیار کتاب است. در این طرح 8 جلد کتاب را به اسکلهها میبریم تا ملوانهایی که روزهای طولانی روی دریا هستند، با کتاب مشغول شوند.»
طرح سبدیاری که عبدالحکیم در بین ملوانها اجرا کرده، مزایایی هم داشته است: «یکی از مزیتهای اجرای این طرح تقویت ارتباط میان نسل جوان و نسل قدیمی است. ملوانهای قدیمی که سواد ندارند، در محافل کتابخوانی ملوانهای جوان شرکت میکنند و این مسأله مولود اتفاقات خوبی خواهد بود.»
او همسرش را شریک همراه همیشگیاش در این فعالیتهای داوطلبانه خود معرفی میکند و میگوید: «همسرم وقتی با من ازدواج کرد، سواد نداشت. در روستایی که آنها در آن زندگی میکردند، مدرسهای برای تحصیل دختران نداشت اما بعد از ازدواج در کلاسهای نهضت سوادآموزی شرکت کرد و من هم تا جایی که توانستم کمکش کردم. الان او یکی از طرفداران پروپاقرص فعالیتهای داوطلبانه من است و همیشه مرا برای پیشبرد اهدافم و رساندن کتاب به دورترین نقطههای استان سیستانوبلوچستان تشویق میکند.»
خیرین به کمک آمدند
فعالیتهای داوطلبانه عبدالحکیم و انعکاس این فعالیتها در فضای مجازی باعث میشود تا خیرین حوزه کتاب و کتابخوانی به سمت رمین توجه کنند: «ما با راهاندازی شبکه کتابخوانی محلی در سیستانوبلوچستان شهرها و روستاهای مستعد درحوزه کتاب را شناسایی کردیم. با انجام این کار، انتشارات مهم کشور به یاری ما آمدند و با تأمین کتابهای مورد نیاز ما را در ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی یاری کردند. بعد از ناشران، خیرین پا به میدان گذاشتند. کسانی که توان مالی داشتند با هدایای نقدی برای ساخت کتابخانه ما را کمک کردند. آنها هم که توان مالی نداشتند، با مشارکت در عملیات ساخت بناها به یاری ما آمدند. در واقع ما در سایه ترویج فرهنگ کتاب به ترویج همدلی همراهی و نوعدوستی و محبت هم بین افراد پرداختهایم.»
در روستای رمین امروز بیش از 80 باشگاه کتابخوانی با عضویت 15 نفر در هر باشگاه فعالیت دارند. اعضای باشگاه هم در دورهمیهای کتابخوانی مشارکت دارند، هم در انجام فعالیتهای زیستمحیطی.