گذر از مسیرهای خطرناک برای نجات
امدادگر داوطلب قزوین، در گفتوگو با «شهروند» ماجرای 26 ساعت ماموریت سخت در ارتفاعات الموت را روایت کرد
سیما فراهانی| امدادگران هلالاحمر، یک بار دیگر، ماموریتی سخت و طاقتفرسا را به سرانجام رساندند و برای نجات جان یک مصدوم، از مسیرهای خطرناکی گذشتند. بار دیگر جان خود را به خطر انداختند و از میان کوهها، صخرهها، رودخانهها و درههای صعبالعبور گذشتند تا به مصدوم کهنسال برسند. شب را در کنار او ماندند تا بتوانند در روشنایی روز، او را با خود به مرکز درمانی منتقل کنند. آنها هنگام برگشت با مسیر پوشیده از برف روبرو شدند. مسیری که برایشان سختتر و خطرناکتر شده بود و امدادگران حالا باید مصدوم را هم حمل میکردند و از میان کوهها به پایین میرفتند. 26 ساعت تمام طول کشید تا در نهایت توانستند یکی دیگر از ماموریتهایشان را با پایانی خوش، به اتمام برسانند. آنها مصدوم آسیبدیده را به مرکز درمانی منتقل کردند تا یک بار دیگر شیرینی نجات جان مردم را تجربه کنند.
چهار ساعت پیادهروی در رودخانه
محمدرضا انصاری، امدادگر داوطلب جمعیت هلالاحمر الموت شرقی است. او که در این عملیات، به عنوان سرتیم حضور داشت، در گفتگو با خبرنگار «شهروند» از سختی ماموریتها و عشق و علاقهاش به جمعیت هلالاحمر گفت. از اینکه سالهاست داوطلبانه عملیاتهای نجات سختی را پشت سر گذاشته و حالا قرار است به لطف رئیس جمعیت هلالاحمر، بعد از 16 سال، عضو پرسنل جمعیت شود. او در خصوص این ماموریت گفت: «روز پنجشنبه بود که شیفت خودم را تحویل گرفتم. داشتیم صبحانه میخوردیم که تماس گرفتند و گفتند باید به یک ماموریت سقوط از ارتفاع در روستای آواتر برویم. ساعت 9:38 دقیقه بود که این حادثه به ما اطلاع داده شد.
بلافاصله هماهنگیها صورت گرفت و ما راه افتادیم. در ابتدا میخواستیم اگر شرایط آب و هوا اجازه دهد، با بالگرد به آن منطقه برویم. چون شرایط منطقه ماشین رو نبود و مسیر بسیار صعبالعبوری پیش رویمان بود. یک مسیر طولانی، فقط رودخانه بود. اما شرایط آب و هوایی اجازه پرواز بالگرد نداد و ما یک تیم پنج نفره به همراه دو نفر از نیروهای اورژانس راهی محل شدیم. به سمت حرکت کردیم. بخشی از مسیر، ماشین رو بود که با خودرو به آنجا رفتیم. بعد از آن از مسیر رودخانه با پای پیاده به سمت محلی که مصدوم آنجا بود، حرکت کردیم. چون تجهیزات داشتیم، بخشی از مسیر را با قاطر رفتیم. البته قاطر بسکت و تجهیزاتمان را حمل کرد. من خودم در شهرستان الموت زندگی میکنم. بارها در این محل، به ماموریتهای سخت رفتم. ولی تا به حال به این روستا نرفته بودم. مسیر خیلی سخت و صعبالعبوری بود.»
هم نگران خودمان بودیم و هم مصدوم
پیادهروی در این مسیر چهار ساعت طول کشید و امدادگران با سختی زیاد توانستند به مصدوم دسترسی پیدا کنند. انصاری در ادامه صحبتهایش گفت: «منطقه صخرهای بود و ارتفاع بسیار بالایی داشت. هر لحظه امکان ریزش سنگ وجود داشت. چهار ساعت در رودخانه و در سرمای بیش از حد، پیمایش کردیم و به مصدوم رسیدیم. طبق گفته بستگانش، آن پیرمرد، تقریبا دو روز بود که در مسیر سقوط کرده بود. او را به خانهاش برده بودند و تصور میکردند، حالش خوب میشود. ولی دردش زیاد شده بود، برای همین بعد از دو روز با ما تماس گرفتند. گویا برای کار کشاورزی رفته بود که در همان مسیر صعبالعبور، هنگام بازگشت به خانهاش سقوط میکند.
وقتی ما رسیدیم، درد بسیار زیادی داشت. اقدامات درمانی انجام شد. اما دیگر هوا تاریک شده بود. امکان طی کردن آن مسیر در هوای تاریک وجود نداشت. برای همین مجبور شدیم شب را همانجا بمانیم. مصدوم دچار ترومای قفسه سینه و کتف دست چپش شده بود و درد داشت. شرایط مساعدی نداشت. بیماری آسم هم داشت. نصف شب از درد آرام نداشت. به او آرامبخش زدند تا بتواند تا صبح دوام بیاورد. ما تا صبح کنارش بودیم. صبح که رفتیم بیرون، دیدیم، همه جا سفیدپوش شده است.
شب تا صبح برف باریده بود. با این وجود مجبور بودیم آن پیرمرد را هرطور شده به مرکز درمانی برسانیم. برای همین او را روی بسکت گذاشتیم و خودمان حملش کردیم. یکی دو نفر از بستگانش هم به ما کمک کردند و از مسیر سخت برگشتیم. بارش برف، قطع شده ولی زمین سفیدپوش بود.
با همان شرایط باید از رودخانه گذر میکردیم. با توجه به شرایط منطقه چون حجم آب مثل بهار زیاد نبود، هرطور شده از آن منطقه گذر کردیم. طناب و تجهیزات همراهمان بود. مصدوم را با تسمه و طناب فیکس کرده بودیم که اگر تعادل یکی از ما، از بین رفت آن فرد روی بسکت ثابت بماند و سقوط نکند. چند ساعت دوباره پیمایش کردیم. هوا وحشتناک سرد بود. مجبور بودیم در آن سرما و برفی که روی زمین بود، تا زانو داخل آب رودخانه برویم. خانواده مصدوم، لباس زیادی تنش کرده بودند. با این حال خیلی سردش بود و درد هم داشت.
همین مسایل، باعث شد استرس بالایی داشته باشیم. هم نگران خودمان بودیم و هم مصدوم. اگر اتفاقی میافتاد، نمیتوانستیم به هیچکس اعلام کنیم که کجا هستیم. چون در آن منطقه موبایل اصلا آنتن نمی داد و هیچ راه ارتباطی وجود نداشت. حتی در آن منطقه تلفن ثریا همان تلفن ماهوارهای هم آنتن نمیداد.»
شرایطی باعث نشده دلزده شوم
این امدادگر داوطلب در پایان صحبتهایش از علاقه خود به نجات جان انسانها گفت: «من مشابه همین ماموریت را زیاد داشتم. از مسیرهای سخت زیادی عبور کردم. ولی در این منطقه بار اول بود. از سال 87 امدادگر هستم و در جمعیت خدمترسانی میکنم. هر کاری یک عشق و علاقه میخواهد. کار ما عشق و علاقه خیلی زیادی میخواهد. اکثر ماموریتهای ما خیلی سخت است. وقتی بر میگردیم، خسته هستیم، اما به خاطر نجات جان مردم، حالمان بسیار خوب است. هیچ شرایطی باعث نشده دلزده شوم یا بخواهم این کار را ترک کنم. هیچوقت با خودم نگفتم، جان خودمان در خطر است و چرا باید به این ماموریتها برویم. تا جایی هم که در توانم باشم ادامه میدهم. البته به لطف دکتر کولیوند، قرار است شرایط درست شود و بعد از مدتها، تا پایان امسال تبدیل وضعیت داریم.»