در روزهایی که روزنامهها به تعطیلی تاسوعا و عاشورا رفته بودند، جوایز فستیوال سینمایی ونیز اهدا شد. جشنوارهای فارغ از اینکه جایزههایش را به چه فیلمها و چه سینماگرانی داد، با جوایزش، در چند زمینه مختلف، زمینه را برای انواع و اقسام تحلیلها و تعریفها و حتی لفاظیها و بحثها مهیا کرد. چه آنگاه که جایزه اصلیاش را به جوکری داد که مظهر و جلوه نوعی سینماست که آن را به نام هالیوود میشناسیم؛ و چه آنگاه که تقدیر و تحسینی آشکار و روشن از رومن پولانسکی به عمل آورد- که از نگاه اخلاقگرایان حاکم بر رسانهها حتی حضورش در فستیوال نیز محل ایراد بود، چه رسد به برندهشدنش!
ونیز هفتادوششم البته برای ما ایرانیها فرصت مضاعفی نیز برای بحث و جدل موجب شد؛ وقتی یکی از تحسینشدهترین فیلمهای سالهای اخیرمان را که از حیث اجرا حداقل در قیاس با بسیاری از فیلمهای جایزه گرفتهمان استانداردهای بالاتری دارد، دستخالی به خانه فرستاد.
برندهها
در فستیوال امسال در زمینه جوایز، شگفتیهای بسیاری را شاهد بودیم؛ برخی که مطمئن بودیم با دست پر ونیز را ترک خواهند کرد، دستخالی از بندر رویاها بازگشتند و آنهایی هم که کسی توقع برندهشدنشان را نداشت، در شب پایانی فستیوال قبای برندگان را پوشیدند. مثل ماجرای فیلم جوکر و بازیگرش یواکین فینیکس. درحالی که خیلیها تصورشان بر این بود که فینیکس برنده جایزه بهترین بازیگر مرد خواهد شد، او دستخالی ماند؛ اما در عوض فیلم «جوکر» با بازی درخشان این ستاره که کسی فکرش را نمیکرد که داوران آن را در حد و اندازه برنده شیر طلای بهترین فیلم ونیز 76 بدانند، در عین شگفتی بسیاری از منتقدان برنده این جایزه شد.
اما علاوه بر شیر طلایی بهترین فیلم که به فیلم جوکر ساخته تاد فیلیپس اهدا شد؛ جایزه بزرگ هیأت داوران به «افسر و جاسوس» رومن پولانسکی بزرگ رسید. شیر نقرهای بهترین کارگردان را روی آندرشون برای «درباره بیپایانی» دریافت کرد. جایزه بهترین بازیگر مرد به لوکا مارینلی برای «مارتین ایدن» و جایزه بهترین بازیگر زن نیز به آریان آسکارید برای «گلوریا موندی» رسید.
جشنواره بیجشنواره!
اینکه درنهایت «جوکر» با بازی یواکین فینیکس در نقش جوکر برنده جایزه بهترین فیلم فستیوال امسال شد، به باور بسیاری از منتقدان سینمایی حاوی پیام آشکاری بود. پیامی که آن را به صراحت میتوان «سقوط سنگر دیگری از جبهه سینمای هنری در مقابل هجمه سنگین دنیای ابرقهرمانی و کامیک بوک» دانست؛ یا: «تسخیر آخرین سنگرهای سینمای اندیشه و هنر به دست سینمای نوجوانانه»؛ یا به بیانی دیگر: «پایان کار سینمای چپ در جدال با منادیان سرمایهداری»…در واقع در فستیوال ونیز که جزو معدود سنگرهای سینمای مستقل معترض هنرمندانه است، تریلری هالیوودی درباره یک شخصیت قصههای مصور هم جایزه میگیرد و هم محبوب اهالی رسانه و منتقدان میشود- به نحوی که در نخستین نمایش رسمی فیلم تماشاگران هشتدقیقه مستمر آن را تشویق میکنند، نشان از تغییراتی دارد که سینمای دنیا با آنها مواجه بوده- و موجب تغییر ظاهر سینمای دنیا شده است.
اتفاقی که فرزاد موتمن آن را با عنوان «یکیشدن سلیقه جشنواره ونیز با کاربران آی.ام.دی.بی» چنین تحلیل میکند: «تا دهه70 عملکرد جشنوارهها قابل دفاع بود. آنها سعی میکردند بین فیلمهای خوب و سلیقه حاکم، پل بزنند و این مهمترین نکتهای بود که به جشنوارهها اعتبار میداد، اما در دهههای اخیر جشنوارهها که مثل تودههای سرطانی رشد کردهاند و درحال پولسازی هـستند، به نظر نمیآید که استراتژی سابق را دنبال کنند. ونیز شیر دیگر بیبخارش را به «جوکر» داد.
بهترین فیلم کارگردانی که تا پیش از این فیلم چندان بهدردبخوری نساخته. حالا سوال قدیمی دوباره مطرح میشود. وقتی جایزه را به بلاکباستر «برادران وارنر» و ماشین عظیم تبلیغاتیاش میدهند که آشکارا هیچ احتیاجی به این جایزه ندارد و وقتی سلیقه داوران ونیز با کاربران «ایامدیبی» که نماینده سلیقهای متوسط است، یکی میشود، دیگر چه نیازی به برگزاری اینهمه جشنواره رنگارنگ؟
اخلاق نه،فقط سینما
جایزه رومن پولانسکی دیگر موضوعی است که فستیوال امسال را وارد بحثهای عمومی کرده است. وقتی فیلم افسر و جاسوس هم توانست تحسین منتقدان را به دست آورد و از نخستین نمایش تا روز آخر فستیوال صدرنشین جدول ستارههای منتقدان شود و هم اینکه در شب اختتامیه جایزه بزرگ داوران را به کارگردان کهنهکارش بدهند؛ معلوم بود این موفقیت رومن بزرگ بیتاوان نخواهد ماند. رومن پولانسکی که عمریست تاوان پرونده اتهاماتش را در سالهای جوانی میدهد، با اینکه بارها و بارها عذرخواهی کرده و حتی بانوی آزاردیده هم بارها در رسانهها اعلام کرده است که از رومن گذشته و او را بخشیده؛ اما ظاهرا از طرف بسیاری از فعالان امور زنان بخشیده نشده است!
اینبار هم «جایزه بزرگ هیأت داوران» ونیز که به جدیدترین ساخته رومن پولانسکی تعلق گرفت، جنجالهای فراوانی را موجب شد؛ تا حدی که کاربران در اعتراضهایشان گفتند که «باید به پولانسکی بلیت زندان بدهید!» یا به قول برخی از رسانهها، بسیاری نیز کارشان به آرزوی مرگ برای سازنده فیلمهایی مانند «پیانو»، «بچه رزمری» و «محله چینیها» رسید! یکی از نخستین واکنشها مربوط بود به جوزف گات بازیگر و صداپیشه انگلیسی که در صفحه توییترش نوشت: «خیلی ناراحتکننده است که جشنواره ونیز تصمیم میگیرد از مردی تجلیل کند که از سال ۱۹۷۷ به این طرف به جرم تجاوز از آمریکا فرار کرده است. گفته میشود این تجلیل از یک شخص نیست و تجلیل از فیلم است. بنابراین شما با این کارتان اعلام میکنید گور بابای قربانیان تجاوز.»
کاربران عادی نیز واکنشهای متفاوتی به این قضیه داشتند؛ مثلا کاربری نوشت: باید به پولانسکی بلیت نزدیکترین زندان داده میشد. یا کاربر دیگری نوشت: چگونه اینقدر از جنبش منهم یا همان میتو فاصله گرفتهایم.نظرات متفاوت بودند. در پاسخ کسانی که باور داشتند «پولانسکی بیمار است اما این به این معنی نیست که هنرش بد باشد» عدهای نظرات تندوتیزی داشتند: «درک نمیکنم چگونه کسی میتواند با پولانسکی و وودی آلن کار کند، یا از آنها حمایت کند یا به آنها جایزه بدهد»، یا: «اگر نیاز دارید به یاد بیاورید که دنیا جای آشغالی است همین که پولانسکی زنده است، کفایت میکند»!
چرا متری شیشونیم دستخالی برگشت؟
سینمای دنیا سعید روستایی کم ندارد
دستخالی و سر بیکلاه «متری شیشونیم» در فستیوال ونیز یکبار دیگر به ما یادآوری میکند که سعید روستایی ممکن است در سینمای خودمان فنسالاری تحسینانگیز به شمار آید، اما این ویژگی برای اینکه این کارگردان در فستیوالهای جهانی نیز شاهد موفقیت را در آغوش بگیرد، کافی نیست.
این را دو فیلم ابد و یک روز و همین متری شیشونیم بارها اثبات کردهاند! سعید روستایی کارگردانی ایدهپرداز نیست. واجد آن ذهنیت باز که در مجامع بینالمللی قدر بیند و بر صدر نشیند. روستایی یک مجری خوب است. از آن نوع کارگردانانی که در ادبیات سینمایی خوبهایشان را به نام تکنیسین میشناسند.
چیزی شاید مثل ابراهیم حاتمیکیای خودمان. کارگردانانی که اگر شرایط مهیا باشد، اگر پول و سرمایه و شرایط مهیا باشد، اگر نیروی انتظامی دو سههزار سیاهی لشکر دردآشنا تحویلشان بدهد، یا لوکیشنهای اگزوتیک، اگر دستشان در گفتن آنچه دیگران پشت خطوط قرمز آن ناگفتهها میمانند باز باشد و مسائلی از این دست؛ شاید بتوانند فیلمهای خوشریتم خوشسروشکل جذاب بسازند. مثل ابد و یک روز، متری شیشونیم، به وقت شام یا بادیگارد.
این کارگردانان اما با اینکه در سینمای خودمان تحسین میشوند، ولی در فستیوالها توجه کسی را جلب نمیکنند. چون آنها مجریان و تکنیسینهای بهمراتب بهتر و کمالگراتری دارند و فیلمهای جذابتری که خطوط قرمز ما را هم ندارند. سعید روستایی اما هم وقت دارد، هم استعداد و هم ذهنی آزادتر تا این آسیب را درمان کند. البته به شرطی که بخواهد.