نجاتدهندگان بیمنت در دل ارتفاعات صعبالعبور
گفتوگوی «شهروند» با مسئول پایگاهی در شهرستان کهگیلویه که برای نجات جان دو فرد گمشده، ماموریت سختی را پشت سر گذاشتند
سیما فراهانی| شرایط سخت و دشوار، برایشان آسان میشود، وقتی به نجات فکر میکنند. زمانی که به یاری انسانی دیگر میشتابند، اشتیاق دارند. هیچ خطری مانع کارشان نمیشود. در ارتفاع و جاده، در دل خطر، در قلب برف و کولاک و در صعبالعبورترین مسیرها، میروند تا نجاتدهنده باشند. نجاتدهنده آنهایی که گرفتار شدهاند و خود را بیپناه میبینند. یاریگر آنها میشوند و مثل همیشه بیمنت، فداکاری میکنند. بچههای پایگاه فیلگاه در شهرستان کهگیلویه، سربازان جمعیت هلالاحمر هستند که سالهاست در کنار هم مهربانی را هدیه میکنند و پناه مردم گرفتار شدهاند. آنها در آخرین اقدام خود، به همراه دیگر تیمهای عملیاتی هلال احمر کهگیلویه و بویراحمد، توانستند در شرایط سخت، جان دو گمشده در ارتفاعات را نجات دهند.
ماجرا از این قرار بود که دو نفر در منطقه دلی کما کهگیلویه، از صبح روز پنجشنبه ناپدید شدند. امدادگران از شهرستانهای مختلف، همگی به خط شدند تا برای نجات جان این دو نفر، در ارتفاعات، تمام توان خود را به کار گیرند.
جستوجو با تراکتور
کاظم فلاحی مدیرعامل جمعیت هلال احمر استان کهگیلویه و بویراحمد در خصوص مفقود شدن ۲ نفر در منطقه صعبالعبور و برف گیر «دلی کما» در بخش دیشموک شهرستان کهگیلویه، در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» گفت: «ساعت پنج صبح روز پنجشنبه بود که طبق گزارشات تلفنی و در ادامه مراجعه حضوری به جمعیت هلال احمر شهرستان کهگیلویه، مشخص شد که در پی بارش سنگین برف و سرمای شدید دو نفر از هم استانیها در منطقه «دلی کما» مفقود شدند. بلافاصله بچهها از صبح روز پنجشنبه با تجهیزات کامل به سمت منطقه حرکت کردند. در نهایت ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه به محل رسیدند.
جستوجوها آغاز شد و با تلاش زیاد سه تیم عملیاتی برای جستوجو یکی از مفقودان که حدودا ۴۵ سال سن داشت را در شرایط بسیار وخیمی پیدا کردند و او را به محل امنی منتقل کرده و از مرگ حتمی نجات یافت. بخشی از مسیر را امدادگران به دلیل کوهستانی، سخت گذر و صعبالعبور بودن منطقه، با تراکتور طی کردند. تلاش برای پیدا کردن شخص دیگر تا تاریک شدن هوا ادامه داشت اما تا صبح روز پنجشنبه، اثری از نفر دوم دیده نشد. آن منطقه خالی از سکنه است و مسیر خاکی و صعبالعبور همراه با گل و لای دارد. بچههای ما به همراه افراد محلی با یک تراکتور مسیر را طی کردند و کار جستوجو را انجام دادند. نیروهای ما نفر اول را حدود ساعت هشت عصر به مراکز درمانی تحویل دادند.
آن فرد دچار سرمازدگی شده بود ولی با اقدامات نیروهای هلال احمر، وضعیتش بهتر شد. درنهایت صبح روز جمعه، تیمهای عملیاتی به شش تیم افزایش پیدا کرد و فرد دوم نیز نزدیک ظهر در منطقه سرآسیاب و در یک کپر عشایری پیدا شد. در عملیات جستوجوی روز جمعه که با حضور نیروهای بسیجی و مردمی انجام شد، تقریبا همزمان بیش از ۶۰ نفر کمک و همکاری داشتند.»
عملیات جستوجو در گل و لای
ابراهیم راز، مسئول پایگاه فیلگاه شهرستان کهگیلویه است که در این عملیات حضور داشت. او هنگام برگشت از این ماموریت سخت بود، در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» از جزئیات این ماجرا گفت: «تیمهای تخصصی کوهستان در چنین مواقعی اگر کسی گرفتار شد، با تجهیزات کامل مثل لباس و کفش مناسب، به کمک افراد آسیبدیده میروند و تا آخرین لحظه کنارشان هستند. ما در پایگاهمان، داوطلبانی را داریم که به صورت تخصصی برای عملیات در کوهستان، آموزش دیدهاند و به این ماموریتها اعزام میشوند.
در این ماموریت نیز پنج تیم از شهرستان کهگیلویه با چهار خودروی کمکدار، دو آمبولانس و یک خودروی هایلوکس اعزام شدیم. از صبح روز پنجشنبه در این منطقه هستیم. منطقه بسیار صعبالعبور بود. حتی ماشین کمکدار هم به زور در این مسیر حرکت میکرد. بعضی از بچهها چندین کیلومتر با پای پیاده مسیر را طی کردند وبه مصدوم اولیه رسیدند. همین الان که در راه بازگشت هستیم، گل و لای تا زانوی ما بالا آمده است.
درکل حدودا 25 نفر نیروی هلال احمر بودیم. یک تیم با ماشین سبک به منطقه رفت. چندین جا در مسیر بود که خیلی گل و لای داشت. همزمان بارندگی هم داشتیم. حدودا پنج ساعت رفت و پنج ساعت برگشت را با پای پیاده طی کردیم. تا اینکه به هردو نفر دسترسی پیدا کردیم.»
نجات یک فرد مرده
مسئول پایگاه فیلگاه شهرستان کهگیلویه در بخش دیگر صحبتهایش، از سختی عملیاتهایی که دل و جان پشت سرگذاشتند، میگوید و ادامه میدهد: «پایگاه ما هم کوهستانی است و هم جادهای. ما همیشه با تجهیزات کامل به ماموریت اعزام میشویم. من خودم امدادگر کوهستان هستم و مربی؛ تقریبا از سوم راهنمایی داوطلب هلال احمر شدم. حدود یازده سال داوطلب بودم و بعد از آن جذب سازمان شدم. در واقع از سال 92 پرسنل جمعیت شدم.
میتوان گفت که این یکی از سختترین ماموریتهایمان بود. با این حال بچههای جمعیت هلال احمر با جان و دلشان برای مردم کار میکنند. یادم میآید که یکی دو سال پیش لب جاده، خودروی هلال احمر را پارک کردم. میخواستم به پایگاه بروم که فردی کنار جاده روی زمین افتاد. بلافاصله بالای سرش رفتم و دیدم هوشیاری ندارد. عملیات احیا را شروع کردم. همزمان گفتم که با اورژانس تماس بگیرند. تا اورژانس برسد و او را به بیمارستان برسانیم، یعنی حدود 20 کیلومتر اقدامات احیا را روی او انجام میدادم و در این مسیر عملیات را متوقف نکردم.
درنهایت او را تحویل دادیم و برگشتم. چند وقت بعد، فردی در آن حوالی به من گفت، که مردی از اینجا رد میشد و میگفت من درست همینجا نزدیک بود جانم را از دست بدهم و یکی از بچههای هلال احمر مرا نجات داده است. فهمیدم همان مرد بوده است. او من را به چشم ندید. ولی همین که فهمیدم زنده است و من نجاتدهنده او بودهام، خیلی خوشحال شدم. چون ما فقط برای همین موارد، فعالیت میکنیم.»
عملیات نجات هنگام افطار
ابراهیم راز، در ادامه صحبتهایش به خاطره دیگری اشاره میکند و میگوید: «ما اگر دوره دیدیم و آموزش دیدیم، برای این بود که به درد مردم بخوریم. ما برای مردم فعالیت میکنیم. برای انسانیت. در پایگاه ما اکثرا داوطلب هستند و با اشتیاق کار میکنند. یک بار حدودا ساعت چهار بعد ازظهر دو سال پیش در ماه رمضان بود که به ما اطلاع دادند یک نفر در منطقه موجر، از پرتگاه افتاده و در آن منطقه، نه هلیکوپتر میتواند برود و نه خودروی اورژانس. ما تجهیزاتمان را برداشتیم و به منطقه رفتیم. همهمان روزه بودیم.
حدود 350 کیلومتر رفتیم تا رسیدیم به یک رودخانه. آنجا هیچ پلی نبود، بنابراین ما این تجهیزات را گذاشتیم روی گرگر تا آنها را به آن قسمت رودخانه ببرد. خودمان هم رودخانه را طی کردیم و به آن سمت رسیدیم. دو ساعت پیادهروی کردیم تا به یک تنگه رسیدیم، آن فرد از ارتفاع ده متری آبشار سقوط کرده بود. مهرههای کمرش شکسته بود و نمیتوانست حرکت کند. نزدیک اذان بود که به او رسیدیم. علائم حیاتی را چک کردیم و اقدامات اولیه را انجام دادیم. او را روی بسکت گذاشتیم و فیکس کردیم. دره را بالا آمدیم و با کمک مردم محلی آنجا، او را به مرکز درمانی انتقال دادیم. درواقع باز هم دو سه ساعت پیادهروی کردیم و این بار علاوه بر تجهیزات، مصدوم را هم حمل میکردیم.
نزدیک همان رودخانه با همان گرگر با شرایط بسیار حساس مصدوم را به آن طرف رودخانه انتقال دادیم. هرلحظه ممکن بود همراه با مصدوم در رودخانه بیفیم. درنهایت ساعت یک شب او را به مرکز درمانی رسیدیم و تازه یک شب، افطار کردیم.»